ببینید ما میدونیم که میشه با "زبان" دست به اندیشیدن عمیق زد.این چیزی هست که سرش اختلافی نداریم و شواهد هم براش بیشماره.
اختلاف دیدگاه در فرض شما هست که برای اثبات شدن راه مشکل(اگر نگم غیر ممکن) رو پیش رو داره.شما باید اثبات کنید این روش اندیشیدن(در سطح اندیشه زبانی) ممکن هست و بعد تشریحاتش رو بپذیریم مگرنه صرفا توصیفات شما نشون دهنده وجودش نیست.
در مورد رابطه ذهن و زبان تئوری هست به نام Sapir–Whorf hypothesis که به دو شکل بیان میشه،شکل اول زبان رو تعیین کننده نحوه اندیشیدن میدونه و شکل دوم(که موضع خفیف تریه) زبان رو تاثیر گذار روی اندیشیدن میدونه.
اینجا ما در مورد ارتبط با دیگران دیگه بحث نمیکنیم بلکه زبان رو تاثیر گذار در ادراک انسان میدونیم به نوعی که زبان رو میشه با اغماض سیستم عامل ذهن خوند.
خیر! :)مشکل افراد این قبیله هم به همان موضوع سود بردن از زبان در برقراری ارتباط با دیگر افراد مربوط می باشد. در زبان این قبیله هر رنگ نام مخصوص خود را ندارد؛ ولی افراد آن قبیله با دیدن رنگ های زرشکی، قرمز، اناری و سایر رنگ های این چنینی؛ تفاوت آنها را برای خودشان در نمی یابند؟!
در مورد رنگ ها که مسئله حتی قبل از کشف این قبیله هم به بحث گذاشته شده بود.هر مقدار در زبانی برای رنگ های اسامی بیشتری موجود باشه توانایی تشخیص رنگ ها در استفاده کنندگانش هم بیشتر میشه.
Alan S. Kennedys Color/Language Project
و این نه فقط مسئله مربوط به ارتباط با دیگران،بلکه مسئله مربوط به تشخیصه، چطور؟
در مورد همین قبیله دانشمندان آزمایش های "غیر زبانی" طراحی کردند که فهمیدنشون نیاز به استفاده از زبان نداشت ولی با این وجود افراد قبیله قدرت تشخیص مفهوم شماره رو تا حد زیادی نداشتند.
اندیشه انتزاعی یعنی اندیشه ای که در مورد چیزهایی اندیشه کنید که هیچ ما به ازای بیرونی خاصی ندارند.اگر مقصودتان از تفکرات انتزاعی ارتباط مفاهیم مختلف با یکدیگر و تحلیل و پردازش آنها با هم باشد؛ چونان که پیش تر نگاشتم، نیازی به زبان نداریم.
مفاهیم پیچیده و ارتباط میان آنها، از نگر توصیف زبانی پیچیده و گسترده داراک می شوند؛ هنگامی که شما در اساس با شیوه ای که بیان داشتم به اندیشیدن بپردازید؛ در "لحظه" می توان اندیشید!
البته برای تئوری شما یک مانع بسیار ساده علمی هم وجود داره و اون اینه که احساسات 5 گانه برای پردازش شدن نیاز به درگیر کردن بخش های بسیار بزرگتری از مغز دارند(چون داده های پیچیده تری دارند) در صورتی که زبان به خاطر سمبولیک کردن داده ها سرعت پردازش بسیار بالاتری داره، در واقع زبان مثل تکست برای مغز میمونه و داده های حسی مثل مولتی مدیا! :)) بنابراین پردازش زبانی خوا ناخواه سریع تره.
خب اندیشه انتزاعی رابطه تنگاتنگی با تصور کردن داره:)تصور کردن، با آنچه مقصود من است، متفاوت است!
اینجور توانایی ها اگر فراتر از حد نرمال باشه مربوط به توانایی(یا از دید بعضی معلولیت ها!) مادرزادی هست یا به ندرت در اثر آسیب به مغز بوجود مید و دلیلش هم اینه که در بعضی سیستم های مغزی تغییراتی ایجاد میکنه، مثلا باعث میشه که یک دانشمند بعد از تصادف به هنر علاقه مند بشه و استعداد هنریش شکوفا بشه یا یک نفر توانایی خارق العاده در پردازش اعداد پیدا بکنه و...چندی پیش مستندی هم تماشا کرده بودم؛ که در آن مردی به طور استثنایی محاسبات چند رقمی ریاضی را فورا به درستی محاسبه می نمود و هنگام پاسخ به مصاحبه کننده در توصیف این
توانایی خود؛ چنین بیان داشت که در محاسبات ذهنی اش، هرگز همچون دیگر آدمیان از روش زبانی برای درک اعداد سود نمی برده است؛ بلکه به طور مستقیم و با سود بردن از پیش پردازش
ناخودآگاهش چنین محاسباتی را انجام می دهد.
با همه اینها این توانایی ها نتنها قابل یادگیری نیستند بلکه اصولا ربط خاصی به ادراک ما ندارند بلکه بیشتر به توانایی های پردازشی جانبی مغز مرتبطند.
حتی در بیشتر اوقات این آسیب های توانایی ها زبانی و همونطور که اشاره کردم توانایی های ادراکی رو هم به شدت میتونه تضعیف بکنه:
Brain Injury Rehabilitation - Cognitive