چیزی که بیشینه آدمیان درون خود برای اندیشیدن بکار می برند؛ همان سود بردن از زبان است که از آن برای ارتباط با دیگر افراد هم استفاده می نمایند!
گرچه این سود بردن شخصی از زبان، کمی خویشتن نمایانه تر می باشد؛ ولی همچنان همان" زبان" است.
اساس تعریفی هم که من برای "خردورزی" درنظر گرفته بودم؛ شامل استفاده از زبان بود؛ با این تفاوت که اصول اندیشگانی آن را برای فرگزینی هایم، خردگرایی۱ و باور های شکل گرفته بر اساس آن تشکیل می داد.
اما آنچه اکنون قصد دارم در این جستار مطرح نمایم؛ چنین است که آیا می توان به طور مستقیم بدون سود بردن از زبان؛ مفاهیم مرتبط و لازم را با نیروهای روانی۲ (هوش،خرد،حافظه و...) تحلیل نمود و بهترین تصمیم را برگزید؟
آروین های من در این مورد حاکی از آن است که چنین چیزی امکان پذیر است و مغز ما چنین قدرت پردازشی را دارد. از سوی دیگر، ما برای سود بردن از زبان در اندیشیدن، به طور ناخودآگاه مفاهیم را با واژه هم راستای خودشان در می یابیم که چنین فرایندی برای خردورزی، بیهوده می نمایاند! هنگامی که بتوان به طور مستقیم مفاهیم را تحلیل نمود، خردورزی با سرعت و کارایی بسیار بیشتری انجام می شود. مشکلی که من تا به حال جهت درک مستقیم مفاهیم با آن دست به گریبان بوده ام؛ عدم تمرکز بر جستار مورد نگرم و عادت شدید ناخودآگاهم۳ در سود بردن از همان روش قدیمی( اندیشیدن با زبان) است !
کسی از دوستان در این باره دانش و یا تجربه ای درخور بیان نمودن دارد؟
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ
۱. از انجاییکه حتی در میان افراد روشنفکر تر(؟) هم، گاها به این معضل برخورده ام که به جای نقد تحلیلی و مفهومی؛ به واژگانی که نگارنده از آنها سود برده حساسیت داشته اند؛
پس لازم به توضیح است: افرادی که آشنایی بیشتری با من دارند؛ آگاه هستند که من واژه خردگرایی را برای نام نهادن بر جهانبینی مستقل خود برگزیده ام که سود بردنم از این واژه نیز دلایلی دارد. از این رو واضح است که تعریف من از این واژه ممکن است متفاوت از آن چیزی باشد که شما برای آن قایل هستید.
۲. در خردگرایی من، وجودم به عنوان یک انسان به طور جسمی و روانی دسته بندی و تشریح شده؛ و برای روان، "سیستم روانی" جهت تبیین و تشریح نیروهای روانی شکل گرفته است.
از این جهت هر یک از نیروهای روانی نام برده در سیستم روانی ام عملکرد و کارایی خاص خودشان را دارند.
پیش تر از بیان نظریه سیستم روانی خود، جهت نقد صاحب نظران هراسی ضعف آلود داشتم؛ ولی با مطالعه دقیق تر آرا و نظریات فروید و یونگ؛ و ابهامات و نقدهای فراوانی که بر توصیفات سیستم روانی آنها وارد است؛ با اعتماد به نفس بیشتری حاضر به در معرض نقد گذاشتن نظریه خود هستم!
۳. تعریف من از این واژه: هر کنش و واکنش روانی و جسمی، که به طور ناآگاهانه و غیر ارادی در وجود انسان روی دهد.