چو بخت عرب بر عجم چیره گشت --- هـمـه روز ایـرانیـان تـیـره گـشـت
جهـان را دگـرگونه شـد رسم و راه --- تـو گـویـی نتـابـد دگـر مـهر و مـاه
ز مـی نشئه و نغمه از چـنگ رفـت --- ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت
ادب خــوار شــد، هـنـر شـد وبــال --- بـه بستـنـد انـدیشـه را پـر و بــال
«توصیف فردوسی بزرگ از تازش اسلام به ایران»
خردگرایی و ایمان ستیزی
kourosh_bikhoda (08-12-2013)
پرسش من رو پاسخ ندادید:
البته موضوع این بحث در این جستار نیست ولی ناچارن باید پاسخ بدم. از مدیر هم خواهش میکنم این جستار رو به تالار فلسفه انتقال بدهند.
ببنید بشر برای فهم بهتر قضایا نیازمند وضع یک سری قوانین هست. به این قوانین احکام کلی میگویند. احکام کلی احکامی دست اولی هستند که برای فهم بهتر قضایا صادر میشند و دست اول تر از اونها دیگه معنی نداره. یک مثال خیلی ساده میزنم تا روشن تر بشید. زمان اولی ترین معیار سنجش جابجایی هاست. ما همه جابجایی ها رو (روشن ترین اونها حرکات وضعی و انتقالی زمین) با زمان می سنجیم. ولی دیگه نمیتونیم به همین زمان هم یک زمان ثانویه نسبت بدیم. به این خاطر که علت پیدایش زمان اولی از بین میره. ما قرار گذاشتیم همه جابجاییها رو با زمان بتونیم بسنجیم ولی جابجایی خود زمان رو خیر. گذشته از این بحث که آیا خود زمان هم از نگرش فلسفی مگه میتونه جابجایی داشته باشه تا بخواهیم برای سنجشش وابسته به زمان دیگری بشیم. در واقع ایرادات این کار فلسفه و علت پیدایش اون حکم رو مورد اشاره قرار میدند.
اصلی ترین علت این ارتکاب اشتباه خطا در زبان هست. ممکنه پرسشی که شما مطرح کردید یا هریک از مثالهایی که من میزنم یا زدم، از نظر زبانی و دستوری صحیح باشند ولی لزومن دارای مفهوم و معنی نیستند. مثلن پرسش "منفی ترین عدد چند است؟" هم ظاهرن صحیح و و خالی از اشکال زبانی ست ولی لزومن پرسش درستی نیست.
البته ایراد ضعیف تری هم میشه گرفت و اون اینکه خب این سوال پیش میاد که پس "زمانِ زمان" رو با چه بسنجیم؟ "زمانِ زمانِ زمان" رو چطور؟ مشخص میشه که اصلن به هدف اولیه (که همون تعیین معیاری برای سنجش و اندازه گیری جابجایی هاس) نائل نشدیم.
از این مثال ها زیاد میشه گفت. مانند مثال کهن سقراط که گفته بود "همه یونانی ها دروغگو هستند" در حالیکه خودش یک یونانی بود. یا شمال قطب شمال کجاست؟ میبینید که همه این پرسش ها ظاهرن اشکالی ندارند ولی برای کسی که تفلسف میکنه بی معنی هستند. نکته بینی و ریزسنجی شما در این خلاصه میشه که فرق پرسش صحیح و غلط رو تشخیص بدید. در واقع هر پرسشی در جهانِ دانش دارای ارزش نیست. در کل باید این نتیجه رو گرفت که وضع یک قانون کلی یا حکم کلی همیشه میتونه برای خودش چالش انگیز باشه ولی انسان برای غلبه بر چالش هایی اون حکم رو وضع کرده.
چو بخت عرب بر عجم چیره گشت --- هـمـه روز ایـرانیـان تـیـره گـشـت
جهـان را دگـرگونه شـد رسم و راه --- تـو گـویـی نتـابـد دگـر مـهر و مـاه
ز مـی نشئه و نغمه از چـنگ رفـت --- ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت
ادب خــوار شــد، هـنـر شـد وبــال --- بـه بستـنـد انـدیشـه را پـر و بــال
«توصیف فردوسی بزرگ از تازش اسلام به ایران»
خردگرایی و ایمان ستیزی
از بیانتان استفاده کردم
ابتداءً می خواستم بپرسم معیار تعیین با معنی یا بی معنی بودن سوال دقیقا چیست؟
همانطور که می دانید چون گزاره های سوالی گزاره هایی انشائی هستند نمی توان در باب صدق و کذب انها بحث کرد
نگاه کنید اگر کسی به خانه ما زنگ بزند و بگوید کسی خانه است؟من بگویم هیچ کس در خانه نیست(1)
به نظر می اید بیان دقیقی نباشد چون خودم در خانه ام و بیان دقیق این است که :هیچ کس جز من در خانه نیست(2)
به هر حال سؤال من این است که در این هنگام شما می گویید جمله اول بی معنی است؟؟؟
شهودا فرقی بین جمله 1 و 2 هست و بتبع نمی تواند هر دو صادق باشند در حالی که اگر بگوییم گزاره اول صادق است دیگر باید بگوییم گزاره دوم غلط است
یا مثلا پارادوکس راسل واقعا پارادوکس است:من الان دروغ می گویم
اما اگر بگویید بی معناست
خب گزاره:هیچ واقعیتی نیست هم بی معناست
باتشکر
نمیدونم چرا شما از بحث اصلی دور میشید هی و پاسخ پرسش منو نمیدید!
معنی ادراک مضمون و دلالت از سخن است. معنی رو فکر نمیکنم بشه تعریف کرد. یعنی من که ندیدم. همین واژه "یعنی" که من در گزاره آخر استفاده کردم اشاره به "معنی" داره. در ابتدایی ترین درس های منطق هم به "معنی" اشاره ای نمیشه که چیست و کیست. بلکه ازش بهره برده میشه فقط. این نشان دهنده اینه که معنی برای قوه فاهمه قابل درکه.
البته اصلن مهم هم نیست که معنی چیه. چون شما اگر بند کرده باشید به واژه "معنی" در پیک قبلی من، من میتونم اون رو حذف کنم و بدون اون سخنم رو بازسازی کنم. ولی به نظر میرسه شما با آگاهی از این موضوع به دنبال بیراهه رفتن باشید. به خصوص که از پاسخ طفره میرید.
خیر همه با معنی هستند. در نظر بگیرید گزاره زیر رو برای شرایط خودتون:
"در خانه پهلویی 6 نفر در حال فریاد زدن هستند"
آیا بی معنیه؟ خیر.
خود این پرسش "آیا بی معنیه" بی معنیست. اونهم از این نظر که کمکی به فهم موضوع نمیکنه. در واقع پرسش باید این باشه که آیا این که "در خانه پهلویی 6 نفر در حال فریاد زدنند" منططبق بر واقعیته؟ حالا این پرسش با معنیه. در واقع معنی چیزیه که به فهم و درک موضوع کمک کنه. بن مایه موضوع رو آشکار میکنه.
در مورد موضوعی که من در پیک قبلی مطرح کردم، بحث دست اولی و بالادستی مطرح بود. وقتی چیزی بالادستی انگاشت بشه، دیگه از اون بالا دست تر نباید انگاشت بشه. یا اگر بشه اون اولی دیگه جایگاه خودش رو از دست بده.
همانطور که گفته شد همه با معنی هستند. ولی با توجه به معنی "معنی" و درک مشترکی که از معنی وجود داره، اشاره ی واژه ی معنی طبیعتن باید به پیچیدگی کمتر و درک بیشتر بینجامه.
شما در کل این جستار اشارتون به انطباق با واقعیت بود نه به معنی. خواهش میکنم موضوع را ادامه ندید و به بحث اصلی بپردازید یا اینکه از مدیریت خواهش میکنم این پیک ها رو جدا کنند و در جستاری مربوط قرار دهند.
منتظر پاسختان به پرسشم هستم:
چو بخت عرب بر عجم چیره گشت --- هـمـه روز ایـرانیـان تـیـره گـشـت
جهـان را دگـرگونه شـد رسم و راه --- تـو گـویـی نتـابـد دگـر مـهر و مـاه
ز مـی نشئه و نغمه از چـنگ رفـت --- ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت
ادب خــوار شــد، هـنـر شـد وبــال --- بـه بستـنـد انـدیشـه را پـر و بــال
«توصیف فردوسی بزرگ از تازش اسلام به ایران»
خردگرایی و ایمان ستیزی
به همان سؤال اصلی تان می پردازم
ابزار شناخت واقع عقل است یعنی همان قوه مدرکه ما
اما سوال از اینکه چرا مطابق با واقع است ما را به تسلسل بی نهایت می کشاند!
چون هر دلیلی آورده شود گفته می شود چرا این دلیل مطابق باواقع است
پس یا باید شکاک شویم
یا جواب این سوال را بدیهی بدانیم
شکاکیت حداقل در یک سطحی مانند ریاضیات و منطق قابل قبول نیست
پس راه حل دوم را بر می گزینیم
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)