خب این منظورم نبود آندد جان. بیتفاوتی یا انفعال خاستگاهِ یگانه ندارد و در این بحث میتوان گفت که هم از خوش بودن یا شاد بودن و هم از غمگین و افسرده بودن میتواند ببار آید. یعنی بیاعتنایی خود میتواند یکی از راهکارهایی باشد که از روحیه جنگندگی برمیخیزد. اما ویژگیهایی که این دو نوع بیتفاوتی متفاوت هستند، در حالتِ افسردگی و غمگینی و حالتِ سروری و گردنفرازی، چنانکه در حالتِ اول، این بیتفاوتی نوعی انفعال است، اما در حالتِ دومی خودش نوعی واکنش است.
البته درست است که افسردگیِ جمعی خودش میتواند از علتهای مختلف نشات گیرد(از جمله همانهایی که برشمردی) اما من نمیخواستم به آن بپردازم و بیشتر خودش و نتایجاش مدنظرم بود. حالا این علاقه به غم و تاریکی و پناه بردن به آن(که از نمودهای آن در ایران میتوان به عزاداریها یا روحیاتِ عرفانی اشاره کرد)، به نظرم یکی از بسترهای فرهنگیِ بسیار مستعد برای نوعی بیاعتناییِ انفعالی میتواند باشد. یعنی بررسی علت و معلول چندان مدنظرم نبود، بیشتر بررسی خودش را در نظر داشتم. حالا من فکر میکنم که این افسردگیِ جمعی که قسمتی از آن برآمده از سرشکستگیِ تاریخی و ملی است و بخشی دیگر از مذهب و آئین نشات گرفته، بسیار در ایران رواج دارد به گونهای که مراسمِ غمانگیز و پرحزن در ایران طرفدارهای بسیار بیشتری مییابد تا مجالس شادی و خوشی!