من یادم نمیاد چنین حرفی زده باشم!
فرمودند چرا رضاشاه مثل واشنگنتن نیومده کشوری بر مبنای دموکراسی پایه ریزی کنه، عرض کردم واشنگتن از فرهنگی براومده بوده که میفهمیده دموکراسی چیه ولی رضاشاه چنین پیشینه ی فرهنگی نداشته. واشنگتن احتمالا در دوران رشد فکریش فرصت خوندن کتاب و فکر کردن درباره ی مفاهیمی که متفکرین در طول تاریخ ساخته اند رو داشته و این فرصت رو جامعه ای که توش
زندگی میکرده بهش داده، ولی رضا شاه احتمالا اگه خوش شانس بوده یاشه کمی خواندن و نوشتن به شیوه ی بنَ بنِ بنُ در مکتب خانه پیدا کرده و بعد هم شیوه ی قلدری نظامی رو در میان قزاقها آموخته و شاهد پیشرفتهای دموکراتیکی از قبیل به توپ بستن مجلس در کشورش بوده.بنابر این انتظاراتی که از واشنگتن داریم رو نمیتونیم از یه ایرانی عامی داشته باشیم.
یاد گرفتن مفاهیم عمیق فکری فلاسفه نیاز به تحصیل و رونق صنعت چاپ و این قبیل پیش نیازها داره که قبل از هر چیز این پیش نیازها باید در یک کشور بوجود بیان. نمیدونم چطور نتیجه گرفتین فلاسفه ی ایرانی باید مجددا اینها رو اختراع کنن؟
اصلا مگه قراره همه ی فکر داخل یه کشور تولید بشه تا از اون استفاده کنیم؟ مگه تو همین ایران قرنها پیش کلی متفکر برجسته نداشتیم؟ چی شد که در زمان قاجار بجز تعداد انگشت شماری کسی اصلا از وجود اونها خبری نداشت؟
اون تحصیل کرده ها و روشنفکرهایی هم که بودن به قول خودتون در خارج تحصیل کرده بودن و مملکت خودمون چیزی نداشته بهشون بده. نمیشده همه ی بچه ها رو فرستاد خارج درس بخونن که!
استدلال هم همینهایی هست که خدمتتون عرض میکنم. اینکه بیایم خیلی ساده مدعی بشیم اگه رضاشاه بر سر کار نیومده بود دموکراسی در ایران ذره ذره! پیش میرفت و الان احتمالا ایران یه سوییس ۱/۶ میلیون کیلومتر مربعی بود! مطلقا ادعای بدون استدلالی هست که نیازمند شبیه ساز تاریخی میشه.








































پاسخ با گفتآورد