Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958
بررسی حکومت رضا پهلوی به نقل از اسناد - برگ 5
  • Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    برگ 5 از 11 نخستیننخستین 1234567891011 واپسینواپسین
    نمایش پیکها: از 41 به 50 از 109

    جُستار: بررسی حکومت رضا پهلوی به نقل از اسناد

    1. #41
      دفترچه نویس
      Points: 90,825, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      The last militant
      judgmentalist
       
      Empty
       
      undead_knight آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2012
      ماندگاه
      Hell inc
      نوشته ها
      3,623
      جُستارها
      14
      امتیازها
      90,825
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      9,174
      از ایشان 7,829 بار در 3,090 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      36 Post(s)
      Tagged
      2 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سامان نمایش پست ها
      خوب خود شما هم در اون قسمت از متن نقل قولیتون که برجسته کردین نوشتین که قانون اساسی مشروطه تا سال ۵۷ پابرجا بوده! بنابراین رضاشاه مظاهر دموکراسی مشروطه رو برنینداخته.
      اصولا شخصیت های دیکتاتور رو نمیشه به سادگی در چارچوب قوانین زندانی کرد. حالا اگه قانون اساسی مشروطه انقدر ضعیف بوده که میشده باهاش دیکتاتوری راه انداخت، همچین مشروطه و دموکراتیک هم نبوده که بگیم رضاشاه مظاهر دموکراسی ایران رو از بین برد. رضا شاه فقط عرضه ی بدست گرفتن قدرت و ترکتازی رو داشته و خوشبختانه از این قدرت مطلق العنان بودن در جهت پیشرفت صنعتی وعلمی - فرهنگی (تجدد) کشور استفاده کرده.
      مظاهر رو برنیانداخته،حقیقتا که برانداخت:))
      این چیزی که شما میگی چندان بی شباهت به سفسطه دشواری دروغین نیست.گزینه های ما لزوما دیکتاتوری 100 درصد(توتالیتر) و لیبرال دموکراسی نیست.اشارتون به ضعیف بودن قانون هم بی مورده چون از هر قانونی میشه سواستفاده کرد،قوی ترین و دقیق ترین قوانین هم به خاطر زمانت اجراییشون خوب هستند و وقتی قدرتی از قوانین حمایت نکنه بی معنا هستند.یعنی اگر تمام قوانین یک کشور بر اساس حقوق بشر باشه باز وقتی زمانت احرایی نداشته باشه به درد لای جرز دیوار هم نمیخورند.
      شما در همین جمهوری اسلامی ببین در قانون اساسیش نکات مثبت کم نیست ولی اجرایی شدنشون مسئله متفاوتیه.

      رضاشاه اومده حکومتی رو که تضعیف جایگاه پادشاه توش مشخص بود رو تغییر داده به حکومتی که توش پادشاه همه کارست،حالا یک سری قوانین بدون ضمانت اجرایی رو نگه داشته باشه که هنری نکرده.
      To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
      Tacitus-

    2. 3 کاربر برای این پست سودمند از undead_knight گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Dariush (08-02-2013),Russell (08-02-2013),sonixax (08-02-2013)

    3. #42
      دفترچه نویس
      Points: 166,927, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Community Award
      بدون وضعیت
       
      Empty
       
      Russell آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2010
      نوشته ها
      6,147
      جُستارها
      65
      امتیازها
      166,927
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      19,613
      از ایشان 15,276 بار در 5,851 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      67 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سامان نمایش پست ها
      خوب من هیچ کجا نگفتم باید صبر کنیم تا فیلسوفان ایرانی مجددا دموکراسی رو اختراع کنند که شما حرف از چرخ کشیدین وسط! لابد منظورتون چرخ گاری بوده دیگه!
      بعد من موندم رضا شاه چه آدم شیرین عقلی بوده که برای تفکرات قدرت طلبانه ی خودش (میهن طلبانه اش هم که زیر سواله!) میاد مدرسه و راه آهن میسازه!!
      گرامی، معرفی دموکراسی در یک کشور اصلا به معنی ایجاد دموکراسی نیست. دموکراسی با ۱۰ نفر یا ۱۰۰ نفر تحصیلکرده فقط در حد یه لغت تازه معرفی شده ی فرنگی باقی میمونه.
      کسی هم اینجا نگفته رضاشاه معصوم بوده که به مرد پوشالی حمله میفرمایین.
      شما گفتید برای برپایی دموکراسی نیاز به این است که جامعه مانند دوره‌یِ روشنگری در اروپا فیلسوف تولید کند، منظور این بوده که به تئوری پردازی این فیلسوفان تولیدی نیاز داریم، نمیدانم شاید هم میفرمایید برای قشنگی و زینتِ رویِ طاقچه لازم هستند.
      شما بفرمایید اندکی توضیح دهید بستن در مجلس و تعطیل کردن قانون مشروطه (هر چقدر هم ضعیف بوده باشد) ربط بیشتری به گسترش دموکراسی دارد یا کشیدن راه آهن؟

      کاش میشد یه شبیه سازی تاریخی کرد تا بشه فهمید اگر رضاشاه نبود الان شما از کدوم دموکراسی در ایران دفاع میکردین.
      صحبت از این بود که هر چیزی رو باید در زمان ومکان خودش سنجید.
      بله، بسیار خوب میشد که این ادعاهای دوستان که اگر رضاشاه راه آهن نمیکشید ما نمیدانستیم امروز دموکراسی چیست قابل اثبات بود، البته معمولا برای دفاع از چنین ادعاهایی استدلال درست کافی‌ست ولی خب ادعاها عجیب و غریب هستند و شواهد ناموجود این است که به ماشین زمان نیاز پیدا می‌شود.

      "Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" Ezra Pound



    4. 3 کاربر برای این پست سودمند از Russell گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Dariush (08-02-2013),sonixax (08-02-2013),undead_knight (08-02-2013)

    5. #43
      دفترچه نویس
      Points: 83,861, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.8%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      HE
       
      Empty
       
      Dariush آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      ماندگاه
      No man's land
      نوشته ها
      3,040
      جُستارها
      30
      امتیازها
      83,861
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,020
      از ایشان 8,977 بار در 2,888 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      60 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)

      اوضاع خراب‌تر از آن چیزی‌ست که تصور می‌کردم

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی sonixax نمایش پست ها
      همین طرز فکر طلبکارانه از افراد بوده که امروزه جمهوری اسلامی را بر سرمان خراب کرده .
      تمام خدمات یک فرد رو به خاطر اشتباهاتش نباید به چاه توالت ریخت و بعد به شکلی طلبکارانه گفت خوب وظیفه اش بوده !
      هر کسی به کشور خدمت کرده باید برایش ارزش قایل شویم ! دلیل اینکه رضاشاه بیشتر در مرکز توجه است این است که بیشتر جمهوری اسلامی و اراذل شورشی 57 بهش میتازند . یقینن اگر به سایر شاها و خدمتگزاران ایران هم به مانند رضاشاه تازیده میشد وضعیت مشابهی را در قبال آنان شاهد بودیم .
      من یادم نمیاد جایی گفته باشم نگذاشتند که خدمت کند ! اتفاقن خیلی هم دستش در کارهایی که میخواست بکنه باز بود .
      منتی نیست ، ولی طلبی هم کسی از کسی ندارد . اینکه جامعه ایرانی همواره از همه کس و هیچ کس طلب کار است یک مشکل فرهنگیست . از فردا هندی ها هم بروند بگویند گور پدر گاندی وظیفه اش بوده !
      اول باید بیاموزیم از کسی طلبکار نباشیم که پس فردا شخصی مثل خمینی به واسطه این طلب خیالی مثل چوپانی که گله را کنترل میکند ما را به واسطه این طلبکاری نراند .
      مگر خمینی با چه شعارهایی ملت رو خر کرد !؟ با استفاده از همین حس طلبکارنه بود دیگه . آب و برق را مجانی میکنیم ، اتوبوس را مجانی میکنیم ، شاه قبرستانها را آباد کرد کشور را ویران و از این مدل چرندیات .
      من فکر میکنم بهتر است قدری از این حس طلبکارانه ای که از زمین و زمان داریم بکاهیم وضعمان خیلی بهتر میشود .
      برابر است با طلب داشتن از همه کس و هیچ کس !
      اینها که می‌گویید چیستند حقیقتا؟ اینکه من به دنبالِ مطالباتِ برحق و انسانی خود از کسی باشم که خود را در این موضع قرار داده است، خیلی بهتر از این است که همچون شما دلم را به راه آهن و پل و جاده خوش کنم. روحیه طلبکاری از مسئولینِ مملکت اتفاقا بسیار هم خوب و بجاست و اتفاقا یکی از دلایلِ گرفتاریِ ما به امثالِ رضا قلدر و خمینی گجستک، همین نداشتن و دنبال نکردنِ مطالباتی‌ست که باید از او خواسته شود. از حکومت باید همیشه سوال شود، باید همیشه مراقبش بود و هرگز کمترین راهِ برآمدنِ اقتدار(از طریقِ تعظیم و تکریم) را به او نداد. من اگر همچون شما در پی جاده و تونل بودم و برایم اهمیتی نداشت که در مملکت چه بر سرِ روشنفکران و منتقدین و مخالفین می‌آید و چه بر سرِ آزادی و دموکراسی، حتما والاحضرت همایونی رضا شاهِ کبیر را اسطوره می‌کردم. چه رضا قلدر و چه پسرِ متوهم‌اش اگر در کارِ مردم و مملکت مزاحمت ایجاد نمی‌کردند، شاید وضع‌مان امروز این نبود.

      شما گویا هنوز فرقِ گاندی و رضاقلدر را نمی‌دانید، گاندی یک شخصیتِ مدنی بود، رضا اما شاه عالی‌رتبه‌ترین و تنها مسئول و مقامِ دولتی بود، برای مسئولِ دولتی خدمت معنایی ندارد، بلکه تنها برایش وظایف و اختیارات تعریف می‌شود، از او باید همیشه مطالبه کرد و همیشه طلبکار بود، عقب ننشست، انتقاد کرد، اعتماد نکرد... . رضاشاه خود را در جایگاهِ بالاترین مسئول قرار داده بود و کاملا عادی‌ست که تمامِ پرسش‌ها و انتقادات به سوی او باشند. من این را در خطاب به سینه چاکانِ دربارِ همایونی نمی‌گویم: استبداد و دیکتاتوری از همان لحظه‌ی حضورش غیرمشروع و شر است و باید در همه حال در راستای سرنگونی‌اش کوشید، حال هرچقدر هم که بخواهد «خدمت» کرده باشد، مهم نیست به هیچ وجه؛ همچون کسی که یکی از اعضای خانواده‌تان را می‌کشد و بعد می‌خواهد به شما زمین و خانه بدهد یا بهتان خدمت کند.

      اینکه من سرسختانه در برابر رضاشاه‌دوستان می‌ایستم، به سببِ عوام‌فریبی‌های تهوع‌آوری‌ست که این روزها همه جا به گوش می‌رسد وگرنه انتقادِ من نه از رضاشاه، بلکه از دستگاهِ استبداد و اقتدار است در هر شکل و نوع‌اش(قجری، اسلامی، پهلوی و... . البته موضوعِ پهلوی‌ها در ارتباط با زمانه‌شان قدری بدتر از بقیه است). دیکتاتوری به سببِ آنکه تمامِ منابعِ مملکت را در اختیار دارد و همچنین بر تصمیم‌های یکنفره متکی است، بسیار چابک است و مثلا جاده‌ای که در دموکراسی یک ساله ساخته میشود، در دیکتاتوری یک ماه ساخته می‌شود چرا که دیکتاتور طرح می‌دهد، خودش تصویب می‌کند، بودجه می‌دهد، نظارت می‌کند و افتتاح می‌کند. در دموکراسی مجلس و سنا و سازمان‌های بازرسی و بوروکراسی عریض و طویل کارها را بس کند می‌کنند، به همین دلیل است که کارهای یک دیکتاتور خیلی بیشتر به چشم می‌آید تا کارهایی که یک دموکراسی می‌کند.

      آنچه اینجا ما با آن روبرو هستیم به زبانِ ساده و معمول میانِ دوست‌دارانِ دربارِ همایونی و نطفه‌ی مقدس این است: رضا قلدر حکومتی داشت که کمتر از بقیه دزدی می‌کرد، کمتر خفقان برپا کرده بود، در میانِ دزدی‌های گاه و بی‌گاهش یک تونلی هم گاه می‌ساخت، خیلی مقتدر بود،ارتش درست کرد، پیش از او هیچ دموکراسی‌ای نبود و... ، پس او خیلی خوب بود و باید از او تقدیر شود و مهم نیست که مستبد و دیکتاتور بود، مهم نیست که دستگاهِ خفقان و اقتدارش هزار برابر بیش از همانِ عصرِ قجری بوده، مهم نیست که مجلس و قانون اساسی را منحل کرده، مهم نیست که لات و بی‌ادب بوده، مهم نیست که زمین‌خوار بوده و... چون «خدماتی» که کرده اینها را می‌پوشاند... بعد ما که اینها را می‌گوییم می‌شویم طلبکار! مسلم است که من طلبکار هستم. هر حاکم یا حکومتی در افشای اولین دزدی‌اش، هزاران هزار خدمت هم کرده باشد، در نظر من کاملا نامشروع است و اصلا جای هیچ بحثِ دیگری نمی‌ماند، دیکتاتوری که باشد که اصلا کار به دزدی هم نمی‌رسد.

      فرهنگِ ایرانی-شیعیِ بندگی و انتظار برای یک ناجی با لباسِ سفید(یا کت و کراوات و یا پوتین و لباسِ نظامی) تا بیاید همه را خفه کند تا بتواند همه چیز را درست کند و ما را نجات دهد از دو ریشه‌ی ایرانی، یعنی فره‌ی ایزدی و نطفه‌ی مقدس برآمده و از فرهنگِ انتظار و ولایتِ شیعی نشات گرفته است. یعنی اگر کمی همین حسِ طلبکارانه‌ای که در مردمِ کشورهای دموکراتیک و پیشرو وجود دارد در ما هم بود و به جای تعظیم و تکریم در ازای انجامِ وظیفه، او را به خاطر فسادها، خلاف‌ها، تخطی‌ها و... سرزنش و انتقاد می‌کردیم و همیشه و همه جا به دنبالِ مطالباتِ قانونی و برحقِ خود بودیم، شاید اکنون گرفتارِ این چیزها نبودیم. به عنوانِ یک نمونه دم‌دستی، مقایسه کنید جایگاهِ جرج واشنگتن را با بیل کلینتون در آمریکا. واشنگتن سرزمینی ویرانه و درگیرِ جنگ‌های داخلی شدید، مردمِ نژادپرست و برده‌دار را تحویل گرفت و پس از خاتمه دادن به جنگ‌های داخلی و انسجامِ مملکت و شروعِ آباد کردنِ آن، به جای آنکه یک دستگاهِ دیکتاتوری و پادشاهی مادام‌العمر(کاری که به راحتی می‌توانست بکند و هتا نزدیکانش هم بارها به او پیشنهاد کرده بودند) برپا کند، به کمکِ نخبگان، دموکراسیِ تقریبا نابود شده‌ی آمریکا را بازسازی کرد و قانونِ اساسی‌ای تدوین کرد که هنوز هم پیشروترین قانونِ اساسی است و تمامِ اعتبار و جایگاهِ آمریکای نوین ، بی هیچ شک و تردیدی، همان قانونِ اساسی و اصولِ درخشانِ آن است، نه جاده و پل و راه‌آهن. همین باعث شد که جرج واشنگتن همیشه به عنوانِ یک قهرمانِ ملی در نزدِ مردمِ آمریکا جای داشته باشد، در حالیکه اگر بنا به جاده و راه آهن و اقتصاد باشد، بیل کلینتون کارهایِ بسیار بسیار با ارزش‌تری کرد که اصلا قابلِ مقایسه با همان‌های واشنگتن نیست، اما جایگاهِ این دو به هیچ رو قابلِ مقایسه نیست.



      مگر چیزی وجود داشته که بخواهد نابود بشود ؟! شما چنان حرف میزنید که انگار قبل از به قدرت رسیدن رضاشاه مملکت سوئیس بوده بعد این اومده و کردتش استبدادی ! نه خیر از یک استبداد به استبداد دیگر گذر کردیم با این تفاوت که استبداد قبلی در حال تاراج مملکت و نابودی اش بود ولی استبداد بعدی شروع به ساخت آن و فرهنگ سازی و ... کرد . نتیجه اش را هم داریم امروزه میبینیم وگرنه هنوز هنگامی که فشار به شکم مبارک میامد یک لینگ اینور جوی و یک لنگ آن ور جوی میشستیم و میریدیم ! (تشریف ببرید افغانستان تا بفهمید چی میگم)

      باز هم که گفتید نابودی نهادهای سیاسی ؟! اصلن چیزی وجود نداشته که بخواهد نابود شود ! کدام نهاد سیاسی ؟ شما دارید شخص را به انجام کاری متهم میکنید که اصلن نمیتوانسته آن کار را انجام دهد . بس است جانم .
      با فحاشی و ... هم اتفاق خاصی نمیوفتند نه تاریخ عوض میشود و نه نظر کسانی که منصفانه به داستان نگاه میکنند و از عالم و عالم طلب ندارند عوض میشود ..
      ای بابا! عزیزم حداقل یک سرچی در همین اینترنت بفرمائید...گرفتاری ما همین است که همین تاریخ صدسالِ گذشته‌ی خودمان را هم نمی‌دانیم و نمی‌خوانیم و همینطوری برای خودمان اسطوره و قهرمان هم می‌سازیم. چه کسی مجلس را تبدیل به یک مجلسِ فرمایشی کرد؟ چه کسی رید به قانونِ اساسی؟ چه کسی تمامِ مخالفان و منتقدان(هتا از نزدیکان و یارانِ پیشینِ خود را) منکوب و زندانی و ترور کرد؟ به جای همه‌ی آن راه‌آهن‌ها و جاده‌ها، اگر مجلس و قانون اساسی را، به پاسِ ارج نهادن به ارزش‌هایی که مردم سالها برایش جنگیده بودند، تقویت می‌کرد، ارزش‌اش بسیار بیشتر بود و شما از کجا می‌دانید که وضع‌مان بسیار بهتر نمی‌شد اگر این کارها را می‌کرد و مجلس و دیگر نهادهای دموکراتیک جریانِ امور را در دست می‌گرفتند و اگرچه آهسته‌تر، اما پیوسته به پیشرفت و آبادانی کشور می‌پرداخت؟ تفاوتِ دیکتاتوری و دموکراسی یکی در همین است که دیکتاتوری در طی بیست/سی سال، به سببِ اختیاراتِ نامحدود و در دست داشتنِ تمامِ منابع کشور، به سرعتی برق‌آسا کار می‌کند(البته اگر بخواهد) اما همین که دیکتاتور رفت، تمامِ آن سازوکار هم از بین می‌رود و دوباره باید در انتظار باشیم تا یک «دیکتاتور مصلح» و مهربان و دلسوز از راه برسد و روالی مشابه در پیش بگیرد.

      اساسا این که بگوییم اگر رضاشاه نبود و فلان کرا نمی‌کرد و فلان کار را می‌کرد، الان ما بهمان طور بودیم، یک مغلطه است و هیچ ارزشی ندارد، چرا که هیچ کس نمی‌داند که اگر فلانطور نمی‌شد، چه می‌شد، بی‌شمار حالت و احتمالِ دیگر نیز وجود دارد. من متاسفانه هم‌اکنون در خانه نیستم و به کتابخانه دسترسی ندارم و ناچارأ از همین اینترنت کمک میگیرم. به دوستان توصیه می‌کنم این مقاله‌ را بخوانند:

      [QUOTE]دلتنگی برای رضا شاه
      رامین كامران


      رضا شاه و فرزندانش در جزیره موریس در تبعید

      از افكار و شعارهایی كه هر از چندی در بین برخی از ایرانیان رواج می گیرد گاه چنین برمی آید كه گذشتهٌ چندین قرنه شان بیشتر نشانهٌ درجازدن در پیشگاه تاریخ است تا مدرك تجربه اندوزی. نمونه اش عنایتی است كه برخی ظرف چند سالهٌ اخیر به رضا شاه پیدا كرده اند. ظاهراً انگیزهٌ این محبت دیروقت و بی موقع به تنگ آمدن از حكومت آخوندی است و آرزوی پیدا شدن كسی كه بتواند دست اسلامگرایان را از ایران كوتاه كند. طبق معمول نگاه ها معطوف است به مشكل فعلی و فكر خلاصی از آن متوجه چاره ٌ عاجل، بدون توجه به مشكلاتی كه خود از این چارهٌ فرضی برمیخیزد. حاصل كار، اگر به انجام برسد طبق معمول جایگزین كردن مشكل امروز با مشكل فردا خواهد بود و سرگردانی در دایره ای كه صد سال است ایرانیان در آن حیرانند.
      دو چیز مشوق آن انگیزه و توجیه كنندهٌ این راه حل شده است. یكی تصویر تكه تكه و نادرستی كه توسط طرفداران حكومت پهلوی از لیبرالهای آریامهری گرفته تا شاه اللهی، از دستاوردهای دورهٌ رضا شاهی عرضه میشود و ذهن مخاطبان را از نگرش به تصویر كلی آن و توجه به نظام سیاسی مملكت كه چارچوب چنین نگرشی است بازمیدارد. دیگر شعارهایی كه در حقیقت دنبالهٌ تبلیغات دوران برآمدن رضا شاه و دورهٌ تثبیت حكومت پهلوی است و باز از میان نفتالین درآمده و با یك اتوی مختصر مثل لباسهای مستعملی كه پس از چند دهه به نظر میاید دوباره مطابق مد شده، به بازار فرستاده شده است. رواج این شعارها از سر تفریح صورت نمیگیرد و اعادهٌ حیثیت به رضا شاه مقدمه ایست برای برقرار كردن حكومتی از آن نوع كه وی برپا ساخت. به همین دلیل باید جدیش گرفت و جداً نقدش كرد.
      از ابتدای كار رضا شاه شروع كنیم تا بشود به ترتیب هم دستاوردهایش را سنجید و هم شعارهایی را كه در باب آنها داده شده و میشود به سنگ محك زد. بخصوص كه از بس در بارهٌ دخالت انگلستان در این باب قلمفرسایی شده این تصور پیش آمده كه جز كمك گرفتن از یك كشور خارجی ایرادی به رضا شاه وارد نیست.

      ضعف ایران
      حكومت مشروطهٌ ایران از ابتدای برقراری گرفتار فشار دو دولت روس و انگلیس بود كه از قرن نوزدهم شروع شده بود و میرفت كه به تقسیم كشور منجر شود. قرارداد 1907 مقدمهٌ این تقسیم بود و اجرای موافقتنامه های تكمیلی 1915 كه بنا بود پس از ختم جنگ جهانی اول عملی شود، نهایت آن. تا كار به آنجا برسد تحمیلات خارجی متوجه ناتوان نگه داشتن دولت ایران بود و جلوگیری از سر و صورت گرفتن مالیه و ارتشش. روسها در 1911 به محمد علی شاه مخلوع پشتیبانی نظامی دادند تا برگردد و بساط مشروطیت را جمع كند كه نشد، بعد هم به دولت ایران اولتیماتوم فرستادند تا شوستر آمریكایی را كه داشت مالیه را به كار میانداخت منفصل كند. كار به تعطیل مجلس كشید و نیروهای روس نیم ایران را تا اصفهان اشغال كردند، انگلستان هم كه سهم خود را داشت. بعد از مدتی كه دوباره دولت مركزی آمد تا جانی بگیرد و مجلسی برپا كند نوبت جنگ اول جهانی شد كه طی آن ایران اشغال و صحنهٌ نبرد گشت. در یك كلام آنچه كه به ناتوانی حكومتهای مشروطه و در نهایت به ناكارآمدی دمكراسی در ایران تعبیر میشود و اسباب بزرگ نمودن كارهای رضا شاه است در درجهٌ اول زادهٌ این فشار نیروهای خارجی بود. آنچه هم كه به رضا شاه فرصت داد تا اقتداری برپا كند متوقف شدن این فشارها بود، آن هم به دلایلی كه پهلوی اول مطلقاً نقشی در آنها نداشت.

      بر هم خوردن تعادل
      انقلاب اكتبر روسیه را برای مدتی فلج كرد و از قدرتنمایی در صحنهٌ سیاست ایران ناتوانش ساخت. دولت كمونیستی از امتیازات تزاری صرفنظر كرد و قراداد 1907 و ملحقات آنرا هم افشا نمود. نیروهای روسی نیز طبق قرارداد برست لیتوسك كه توسط آلمانها به دولت كمونیستی تحمیل شده بود، از ایران خارج شدند. این امر تعادل دو قدرت را كه به دلیل ضعف ایران عامل اصلی تعیین سیاست این كشور بود بر هم زد و انگلستان به ناگهان و نابجا تصور قدرتی را پیدا كرد كه در حقیقت نداشت، كمابیش شبیه وضعیتی كه امروز آمریكا پس از سقوط شوروی و در سطح جهانی پیدا كرده است. از میدان بیرون رفتن حریف اصلی تصور خالی شدن میدان را ایجاد كرد و در عوض به خیالپردازی سیاسی میدان داد
      طرح تحت الحمایگی غیر رسمی ایران به این ترتیب ریخته شد. انجام آن در مملكتی كه حتی بودجهٌ روزانه اش را نیز باید از انگلستان گدایی میكرد چندان مشكل نمی نمود. در مرحلهٌ اول بریتانیا ایران را از راه یافتن به كنفرانس ورسای كه میبایست مسئلهٌ غرامات جنگی و رسمیت بین المللی مرزهای آن را روشن میكرد، بازداشت تا بتواند این هر دو كار را موكول به برقراری تسلط خویش بر این كشور بكند.
      مرحلهٌ دوم كار تحمیل قرارداد 1919 بود كه اختیار مالیه و ارتش را كه اسباب اصلی اقتدار دولت است به انگلستان میداد. این تحمیل به دلیل واكنش شدید افكار عمومی و سیاستمداران میهن پرست عقیم ماند و از دید حریف قدیمی هم كه روسیه بود دور نماند و باعث شد تا آن كشور كه پیشروی انگلستان را پرمخاطره میشمرد، دست به واكنش بزند و به ایران نیرو گسیل كند. انگلستان نه از پس مخالفان داخلی قرارداد برآمد و نه برای مقابله با ارتش شوروی نیروی كافی در اختیار داشت. مخالفان تنها راه مقابله با سیادت یكسرهٌ انگلستان را در پشتیبانی همسایهٌ شمالی میجستند تا ایران را در رقابت قدرتهای بزرگ به منطقهٌ بیطرف تبدیل سازند و خطر را از سرش كوتاه كنند. این انتخاب برای دولت نوپای كمونیستی هم كه هنوز امكان جهانگشایی نداشت و به «انقلاب در یك كشور» قانع بود، مغتنم مینمود. این همسویی به انعقاد قرارداد 1921 انجامید. ماده ای از این معاهده كه در صورت ورود ارتش بیگانه به ایران به دولت شوروی حق دخالت نظامی میداد، بهای گرانی بود كه ایرانیان ناچار شدند تا در آن روزگار برای خلاصی از حضور نظامی انگلستان بپردازند.

      رضاخان هنگام مهتری و نگهبانی در سفارت هلند

      در این شرایط یكی از خدمتگزاران امتحان دادهٌ بریتانیا كه
      سید ضیأالدین طباطبایی باشد به ارباب خود پیشنهاد داد تا كودتایی راه بیاندازد و حكومت دست نشانده ای روی كار بیاورد كه بتواند ایران را عملاً و نه الزاماً با اجرای قراداد 1919، به جرگهٌ دولتهای دست نشاندهٌ امپراتوری ملحق سازد. طراحان كودتا رضا خان را برای انجام عملیات نظامی در نظر گرفتند. سابقهٌ او از بابت ارتباط با خارجیان روشن بود. سالها در قزاقخانه زیر دست صاحبمنصبان روسی انجام وظیفه كرده بود. آخر هم به خدمت انگلستان درآمد و در سایهٌ حمایت این كشور به قدرت رسید. خود وی نیز چند بار از این مسئله سخن گفته است كه در خاطرات رجال مختلف ذكر شده. سیروس غنی زندگینامه نویس خطاپوش وی هم كه از كمتر لطفی در حقش دریغ كرده داستان را با ذكر جزئیات آورده است.
      ولی اجرای كودتا با بالا رفتن فشار شوروی و تنظیم قرارداد 1921 و طبعاً نمودار شدن ضعف انگلستان كه موقتاً پوشیده مانده بود، همراه گشت. كار به جایی رسید كه بالاخره دو دولت نیروهای خویش را به توافق از ایران بیرون بردند. ولی در این میان جاه طلبی خارج از اندازهٌ انگلستان اثر خود را بر سیاست ایران نهاده بود و تحول سیاسی این كشور را به راه حكومت اتوریتر انداخته بود. به هر حال وجود چنین حكومتی در جنوب شوروی برای ایجاد انتظام در كشور نفتخیز ایران بدون شك حافظ منافع بریتانیا میبود.

      بخت رضا خان
      رضا خان این بخت را داشت كه هم از سیادت گذرای انگلستان بهره ببرد و هم از بیطرفی عملی ایران در هماوردی دو قدرت شمال و جنوب. خودش در اجرای این تغییرات كه در صحنهٌ رقابتهای بزرگ بین المللی واقع شد سهمی نداشت، در موقعیتی هم نبود كه داشته باشد. این آتاتورك بود كه كشورش را خود از اشغال قوای بیگانه خالی كرد و از كسی دینی بر گردن نداشت. اما رضا شاه در خانه ای قدرت را به دست گرفت كه در شرف تخلیه بود. نه طرح عملیاتی كودتا از او بود و نه حتی برنامهٌ برپا كردن حكومت اتوریتر. اولی را مدیون افسران انگلیسی بود و دومی را مدیون آن سید روزنامه نگار كه سودایی جز خدمت به ارباب نداشت و به یمن روزنامه خوانی چنین خیالی را پخته بود. سرمایهٌ رضا خان یكی اختیار بر نیروی مسلح بود كه از انگلستان گرفته بود و دیگر هوش و حسابگری روستاییش كه به وی فرصت داد تا با اتكای به زور شریك خیالپرداز خود را از میدان به در كند و در موقعی كه دیگر سیاست انگلستان تضعیف شده بود از آن فاصله بگیرد و رخت وطنخواهی به تن كند. اول به جان مجلس افتاد كه محل تمركز قدرت سیاسی بود و بالاخره زحمت احمد شاه را هم كه آخرین مانع برقراری قدرت مطلقه اش بود از سر خود كم كرد و با این كار نهاد سلطنت را كه لیبرالهای ایران از نظام قدیم نگه داشته بودند و با تبدیل كردنش از مطلقه به مشروطه به خدمت طرح سیاسی خویش درآورده بودند، از گروه اخیر ربود و با نظام اتوریتر پیوندش زد. این پیوند چند دهه دوام كرد و بر استحكام حكومت نوین استبدادی افزود ولی در عوض اعتبار سلطنت را متزلزل ساخت و سالیان سال اسباب دردسر ایرانیان را فراهم آورد. امروز هم طرفداران حكومت اتوریتر كه همان مدافعان ریز و درشت سلطنت پهلوی هستند از ابهام مقولهٌ سلطنت كه هم با دمكراسی سازگار است و هم با استبداد، بهره میگیرند و تكیهٌ خویش را بر آن میگذارند و با دادن یكی دو امتیاز لفظی به دمكراسی خود را «مشروطه خواه» مینامند تا تحت این لوا از میراث پهلوی كه از دید هیچ آزادیخواهی قابل دفاع نیست دفاع كنند و در نهایت طرح سیاسی خویش را پیش ببرند. اگر طرح جمهوری رضا خان گرفته بود اینها نیز همگی امروز جمهوری خواه بودند و دیگر حاجت به سخنسرایی در باب اهمیت تاریخی سلطنت نداشتند و به ناچار منظور سیاسی خویش راصریح تر بیان میكردند.
      آنهایی كه در باب قدرتگیری پهلوی اول افسانه پردازی میكنند مدعیند كه ایران از دست رفته بود و او با كوتاه كردن دست خارجیان به حیات بازش گرداند. اول اینكه از هم پاشیدگی ایران بیش از هر چیز زادهٌ دخالت خارجی بود و نه بیعرضگی مردم این مملكت یا بی قابلیتی حكومت مشروطه. آنچه دست رضا شاه را باز گذاشت قطع فشار خارجی بود و دیدیم كه وقتی ایران دوباره در معرض فشاری مشابه قرار گرفت از اعلیحضرت قدر قدرت با تمام ادعاها كاری برنیامد. در آغاز هم مبارزه ای هم با نیروهای خارجی در كار نبود، درآمدن به خدمت یكی از آنها بود و كسب استقلال فقط با كوتاه شدن دست ارباب خارجی ممكن شد كه با فشار حریف از میدان به در رفت نه با تشر كسی كه خود به قدرت رسانده بود.

      میرپنج رضاخان در کنار اتومبیل مصادره شده نصرت الدوله فیروز پس از کودتای 1299

      نو شدن استبداد
      حال ببینیم كه این نورسیدهٌ میدان سیاست با سرمایه ای كه به این طریق در اختیارش نهادند و با قدرتی كه خود اندوخت چه كرد. چون ایرادات اصلی كه به وی وارد است مربوط به این بخش از كارنامهٌ اوست. ارث اصلی او مدرنیزاسیون ایران است كه باید قبل از پرداختن به اجزایش منطق كلی آنرا از نظر گذراند. این برنامه هر جا كه حكومت اتوریتر و قدرت مطلق شخص پادشاه را تقویت میكرد چهار اسبه به جلو رانده شد. هر جا بر تمركز و دوام این قدرت تأثیری نداشت با مانعی اساسی موجه نگشت. اما در هر مورد كه مختصر خللی به این دستگاه وارد میكرد متوقف گشت و حتی پس رانده شد. بعضی این تجددگرایی را امری كلی و یكپارچه به حساب میاورند تا بتوانند از پرداختن به زیر و بم آن و ارزیابی دقیقش سر باز بزنند و با چسباندن برچسب «توسعه» سیاستهای دوران رضا شاهی را كلاً تأیید نمایند. نقطه ضعف این «توسعه» فقط بخش سیاسی آن نیست كه برخی از فرط درماندگی و پس از انقلاب حاظر شده اند بپذیرند.
      مدرنیزاسیون سیاسی كه هستهٌ اصلی تجدد است و معنای بنیادیش رفتن به سوی دمكراسی است نه تنها در ایران معطل ماند بلكه پس هم رانده شد. حاصل كار مشروطه خواهانی كه پس از چند دهه كلنجار رفتن با استبداد قدیم، راه چاره را در تغییر نظام سیاسی مملكت جسته بودند، به هدر رفت. رفتار استبدادی و مكمل آن كه شیوهٌ اطاعت استبداد خواهانه است با حكومت رضا شاهی رواج دوباره و نوین یافت، فرهنگ سیاسی ایران را واپس راند و ارثی باقی گذاشت كه توسط محمدرض
      Confusion will be my epitaph
      As I crawl a cracked and broken path
      If we make it we can all sit back
      And laugh
      But I fear tomorrow I'll be crying,
      Yes I fear tomorrow I'll be crying
      .Yes I fear tomorrow I'll be crying

    6. 3 کاربر برای این پست سودمند از Dariush گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Russell (08-02-2013),Soheil (08-02-2013),undead_knight (08-02-2013)

    7. #44
      دفترچه نویس
      Points: 90,825, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      The last militant
      judgmentalist
       
      Empty
       
      undead_knight آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2012
      ماندگاه
      Hell inc
      نوشته ها
      3,623
      جُستارها
      14
      امتیازها
      90,825
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      9,174
      از ایشان 7,829 بار در 3,090 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      36 Post(s)
      Tagged
      2 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی sonixax نمایش پست ها
      گویا مرغ شما یک پا دارد !
      به خاطر اینکه همونطور که راسل عزیز به درستی اشاره کرد گاهی چیزی که ما میگیم و پاسخی که شما میگید به هم ربطی ندارند:))

      عزیز من گفتن این مساله که رضاشاه دموکراسی را از بین برد دروغ است . چیزی که وجود ندارد را نمیشود از بین برد .
      اگر شما بگویید جمهوری اسلامی دموکراسی زمان شاه را از بین برد دارید دروغ میگویید چون قبلش دموکراسی وجود نداشته که بخواد از بین بره .
      رضاشاه مسیر رسیدن به دموکراسی را سد کرد ≠ رضاشاه زد دموکراسی نیم بندی که وجود داشت را نابود کرد

      اگر شما مدعی هستید که قبل از رضاشاه در کشور دموکراسی بوده خوب بفرمایید نشان دهید که بوده!
      بله متوجه هستم متفاوتند:))
      اتفاقا من مدعی هردوش هستم،یعنی هم اینکه رضاشاه جلوی راه دموکراسی رو گرفت و هم دموکراسی نیم بند قبلی رو نابود کرد!

      میلاد عزیز دموکراسی که فقط صندوق رای نیست(هرچند مهمترینش نشونش صندوق رای هست)آزادی مطبوعات، آزادی بیان و آزادی احزاب و اجتماعات اجزا جدا نشدنی دموکراسی هستند.
      در دوران مشروطه همه اینها بیش از دوران پهلوی هست(حتی در زمان محمدرضا شاه که فضا ناچارا بازتر شده بود)انتقادهایی که به حکومت در زمان مشروطه میشده و وجود گروه های مختلف نشون این مسئله هست،چه اینکه در دوران محمدرضا شاه ما شاهکار حزب رستاخیز رو داریم و جمله معروف محمدرضا.(البته اگر این یک مورد رو هم نمیپذیری با کمال میل حاضرم برات نمونه هاش رو بیارم ولی خب از دید من که خیلی واضحه)

      در دوران مشروطه به جز زمان محمدعلی شاه که مجلس به توپ بسته شد و مقاومت قهرمانانه مشروطه خواهان، کی سرکوب مخالف و نقض آزادی بیان و مطبوعات و محدود شدن احزاب و دسته جات مثل زمان رضا شاه بوده؟!
      حتی در مورد تجدد هم رضاشاه آش دهن سوزی نبوده،مشروطه خواهان کسانی بودند که با امثال شیخ فضل الله نوری که خواهان مشروعه بود مبارزه کردند.
      حالا اینکه رضاشاه آزادی پوشش رو مخالف پیشرفت میدونسته و برای ترقی دستور به کشف حجاب داده مسئله متفاوتیه! :))
      To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
      Tacitus-

    8. 4 کاربر برای این پست سودمند از undead_knight گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Dariush (08-02-2013),Russell (08-02-2013),Soheil (08-02-2013),sonixax (08-02-2013)

    9. #45
      دفترچه نویس
      Points: 83,861, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.8%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      HE
       
      Empty
       
      Dariush آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      ماندگاه
      No man's land
      نوشته ها
      3,040
      جُستارها
      30
      امتیازها
      83,861
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,020
      از ایشان 8,977 بار در 2,888 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      60 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی undead_knight نمایش پست ها
      به خاطر اینکه همونطور که راسل عزیز به درستی اشاره کرد گاهی چیزی که ما میگیم و پاسخی که شما میگید به هم ربطی ندارند:))



      بله متوجه هستم متفاوتند:))
      اتفاقا من مدعی هردوش هستم،یعنی هم اینکه رضاشاه جلوی راه دموکراسی رو گرفت و هم دموکراسی نیم بند قبلی رو نابود کرد!

      میلاد عزیز دموکراسی که فقط صندوق رای نیست(هرچند مهمترینش نشونش صندوق رای هست)آزادی مطبوعات، آزادی بیان و آزادی احزاب و اجتماعات اجزا جدا نشدنی دموکراسی هستند.
      در دوران مشروطه همه اینها بیش از دوران پهلوی هست(حتی در زمان محمدرضا شاه که فضا ناچارا بازتر شده بود)انتقادهایی که به حکومت در زمان مشروطه میشده و وجود گروه های مختلف نشون این مسئله هست،چه اینکه در دوران محمدرضا شاه ما شاهکار حزب رستاخیز رو داریم و جمله معروف محمدرضا.(البته اگر این یک مورد رو هم نمیپذیری با کمال میل حاضرم برات نمونه هاش رو بیارم ولی خب از دید من که خیلی واضحه)

      در دوران مشروطه به جز زمان محمدعلی شاه که مجلس به توپ بسته شد و مقاومت قهرمانانه مشروطه خواهان، کی سرکوب مخالف و نقض آزادی بیان و مطبوعات و محدود شدن احزاب و دسته جات مثل زمان رضا شاه بوده؟!
      حتی در مورد تجدد هم رضاشاه آش دهن سوزی نبوده،مشروطه خواهان کسیانی بودند که با امثال شیخ فضل الله نوری که خواهان مشروعه بود مبارزه کردند.
      حالا اینکه رضاشاه آزادی پوشش رو مخالف پیشرفت میدونسته و برای ترقی دستور به کشف حجاب داده مسئله متفاوتیه! :))
      چیزی نیست آرش جان، از منظر دوستان مشروطه‌ و دموکراسی از همان روزِ نخست باید یک سوئیس به ما تحویل می‌دادند، در حالیکه نمونه‌های در دسترسی چون آمریکا و فرانسه نشان می‌دهد که دموکراسی چقدر کند و آهسته و پرفراز و نشیب و بالا و پائین می‌شود تا بالاخره پا بگیرد و مستحکم شود. زدنِ تیرِ آخر بر جانِ یک مشروطه‌ و دموکراسیِ نوپا و افتانِ و خیزان و نابود کردنِ آن به آن شکل، یک جنایت است از منظر من. شما ببینید در سالهای بین 1320 تا 1332 که دوباره قانون و مشروطه و ازادی در مملکت برقرار بود اوضاع چگونه شده بود، به طوری که براستی می‌توان آنرا درخشان‌ترین دورانِ تاریخِ معاصرِ ایران نامید و آثارِ همان دوره‌ی بسیار کوتاه هنوز هم به وضوح در امروزِ ایران مشهود است.
      Russell این را پسندید.
      Confusion will be my epitaph
      As I crawl a cracked and broken path
      If we make it we can all sit back
      And laugh
      But I fear tomorrow I'll be crying,
      Yes I fear tomorrow I'll be crying
      .Yes I fear tomorrow I'll be crying

    10. 3 کاربر برای این پست سودمند از Dariush گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Soheil (08-02-2013),sonixax (08-02-2013),undead_knight (08-02-2013)

    11. #46
      دفترچه نویس
      Points: 90,825, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      The last militant
      judgmentalist
       
      Empty
       
      undead_knight آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2012
      ماندگاه
      Hell inc
      نوشته ها
      3,623
      جُستارها
      14
      امتیازها
      90,825
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      9,174
      از ایشان 7,829 بار در 3,090 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      36 Post(s)
      Tagged
      2 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      چیزی نیست آرش جان، از منظر دوستان مشروطه‌ و دموکراسی از همان روزِ نخست باید یک سوئیس به ما تحویل می‌دادند، در حالیکه نمونه‌های در دسترسی چون آمریکا و فرانسه نشان می‌دهد که دموکراسی چقدر کند و آهسته و پرفراز و نشیب و بالا و پائین می‌شود تا بالاخره پا بگیرد و مستحکم شود. زدنِ تیرِ آخر بر جانِ یک مشروطه‌ و دموکراسیِ نوپا و افتانِ و خیزان و نابود کردنِ آن به آن شکل، یک جنایت است از منظر من. شما ببینید در سالهای بین 1320 تا 1332 که دوباره قانون و مشروطه و ازادی در مملکت برقرار بود اوضاع چگونه شده بود، به طوری که براستی می‌توان آنرا درخشان‌ترین دورانِ تاریخِ معاصرِ ایران نامید و آثارِ همان دوره‌ی بسیار کوتاه هنوز هم به وضوح در امروزِ ایران مشهود است.
      باور کن گاهی تعجب میکنم از انتظارات حداکثری دوستان از دموکراسی و انتظارات حداقلیشون از دیکتاتوری.
      اگر در دیکتاتوری چارتا بنای آموزشی و جاده و راه آهن و... انجام بشه همه به قبر دیکتاتور دعا میکنند ولی تا دموکراسی موردنظر دارای رئیس جمهور یا نخست وزیر و پارلمان فرانسوی/آمریکایی نباشه و مردمانش همه با سواد و فهمیده و قوانینش هم بند بند از روی اعلامیه حقوق بشر نوشته نشده نشده باشه دموکراسی نیست لابد:)))
      قانون ماگنا کارتا و حکومت مشروطه سلطنتی در انگلستان
      ماگنا کارتا لیبرتاتوم (Magna Carta Libertatum) یا منشور بزرگ آزادی منشوری است که در سال ۱۲۱۵ میلادی نگاشته شده است. علت اصلی بوجود آمدن این منشور، اختلاف بین پاپ اینوسنت سوم، بارون‌ها و اشراف انگلستان، و پادشاه انگلستان بر سر میزان و حد قدرت پادشاه بود. ماگنا کارتا پادشاه را وادار می‌ساخت که بخشی از حقوق خود را واگذار کند، به تشکیلات قانونی احترام بگذارد و قبول کند که قانون بر ارادهٔ شخصی او ارجحیت دارد. یکی از مهمترین بندهای ماگنا کارتا حکمی بود موسوم به Habeas Corpus که برطبق آن، شاه یا کس دیگری حق نداشت هیچ فردی را بدون طی تشریفات قانونی محکوم، زندانی، تبعید یا اعدام کند و یا اموال کسی را مصادره نماید.

      ماگنا کارتا گرچه باعث تغییر سریع در رفتار و موقعیت پادشاه انگلستان نشد، اما نقطه آغاز زورآزمایی شاه و اشرافیان برای کنترل حکومت، تکامل نظام پادشاهی در بریتانیا، پیدایش ایدهٔ حکومت مشروطه سلطنتی و تاسیس مجلس اعیان بود. تغییرات بعدی و تاسیس مجلس عوام موازنه قدرت را به سود مردم تغییر داد.
      احتمالا اگر کسی میومد و این قانون رو منهدم میکرد با توجه به اینکه چیز چندان دندون گیری دموکراتی نبوده خیلی اشکال نداشت، شما دنبال خدمت هاش باشید:)))مردمان انگلستان هم باید منتظر میموندند به امید روزی که یه نفر بهشون پادشاهی مشروطه دموکرات تحویل بده!

      اشارت به اندیشه منجی خواه هم باز عالی بود که میخواستم منم بهش اشاره کنم انگار مردمان ما عادت کردند دنبال پیشرفت های ناگهانی باشند و چه بسا انتظار داشته باشند یک عدد سوشیانت/مهدی/دیکتاتور مصلح دموکراسی و آزادی رو سوار بر اسب سفید و در لباس شوالیه براشون به ارمغان بیاره!:))
      Dariush این را پسندید.
      To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
      Tacitus-

    12. 3 کاربر برای این پست سودمند از undead_knight گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Russell (08-02-2013),Soheil (08-02-2013),sonixax (08-02-2013)

    13. #47
      نویسنده دوم
      Points: 7,041, Level: 55
      Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
      Overall activity: 60.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      سامان آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Aug 2011
      نوشته ها
      222
      جُستارها
      3
      امتیازها
      7,041
      رنک
      55
      Post Thanks / Like
      سپاس
      52
      از ایشان 372 بار در 192 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      2 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی undead_knight نمایش پست ها
      مظاهر رو برنیانداخته،حقیقتا که برانداخت:))
      این چیزی که شما میگی چندان بی شباهت به سفسطه دشواری دروغین نیست.گزینه های ما لزوما دیکتاتوری 100 درصد(توتالیتر) و لیبرال دموکراسی نیست.اشارتون به ضعیف بودن قانون هم بی مورده چون از هر قانونی میشه سواستفاده کرد،قوی ترین و دقیق ترین قوانین هم به خاطر زمانت اجراییشون خوب هستند و وقتی قدرتی از قوانین حمایت نکنه بی معنا هستند.یعنی اگر تمام قوانین یک کشور بر اساس حقوق بشر باشه باز وقتی زمانت احرایی نداشته باشه به درد لای جرز دیوار هم نمیخورند.
      شما در همین جمهوری اسلامی ببین در قانون اساسیش نکات مثبت کم نیست ولی اجرایی شدنشون مسئله متفاوتیه.

      رضاشاه اومده حکومتی رو که تضعیف جایگاه پادشاه توش مشخص بود رو تغییر داده به حکومتی که توش پادشاه همه کارست،حالا یک سری قوانین بدون ضمانت اجرایی رو نگه داشته باشه که هنری نکرده.
      خوب ضمانت اجرایی قانون اساسی را هم میبایست در خود قانون اساسی بگذارند. قانون اساسی مشروطه هم قانون ناقص و ضعیفی بوده که یکی پیدا میشود با مشتی قزاق آن را کشک میکند.
      من معتقدم ضمانت حفظ و اجرای دموکراسی در یک کشور حالا اگر در قالب قانون اساسی هم باشد به عهده ی مردمان آن کشور است. مردمی که هنوز با قاشق غذا خوردن را نمیدانسته اند چه میفهمند دموکراسی چیست که بخواهند از آن دفاع کنند. روشنفکرش میرزاده ی عشقی بوده که راه رسیدن به آرزوهای خود را استفاده از فحاشی میدانسته!
      رضا شاه هم نیامده این مردم با ایده آلهای پیشرفته و سطح فکر خارق العاده را در خیابانها تار و مار کند که شاه شود و مشغول لفت و لیس گردد که!
      بیچاره ۱۹ سال وقت داشته با سطح فکری ای که داشته بنظرش رسیده پیشرفت مملکت از راه ساخت و ساز مظاهر تمدن میسر است (که پر بیراه هم نبوده) و الحق و الانصاف در این مدت کوتاه به اندازه ی چندین قرن با توجه به امکاناتی که داشته موفق شده است.

    14. یک کاربر برای این پست سودمند از سامان گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      sonixax (08-02-2013)

    15. #48
      نویسنده دوم
      Points: 7,041, Level: 55
      Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
      Overall activity: 60.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      سامان آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Aug 2011
      نوشته ها
      222
      جُستارها
      3
      امتیازها
      7,041
      رنک
      55
      Post Thanks / Like
      سپاس
      52
      از ایشان 372 بار در 192 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      2 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Russell نمایش پست ها
      شما گفتید برای برپایی دموکراسی نیاز به این است که جامعه مانند دوره‌یِ روشنگری در اروپا فیلسوف تولید کند، منظور این بوده که به تئوری پردازی این فیلسوفان تولیدی نیاز داریم، نمیدانم شاید هم میفرمایید برای قشنگی و زینتِ رویِ طاقچه لازم هستند.
      شما بفرمایید اندکی توضیح دهید بستن در مجلس و تعطیل کردن قانون مشروطه (هر چقدر هم ضعیف بوده باشد) ربط بیشتری به گسترش دموکراسی دارد یا کشیدن راه آهن؟


      بله، بسیار خوب میشد که این ادعاهای دوستان که اگر رضاشاه راه آهن نمیکشید ما نمیدانستیم امروز دموکراسی چیست قابل اثبات بود، البته معمولا برای دفاع از چنین ادعاهایی استدلال درست کافی‌ست ولی خب ادعاها عجیب و غریب هستند و شواهد ناموجود این است که به ماشین زمان نیاز پیدا می‌شود.
      من یادم نمیاد چنین حرفی زده باشم!
      فرمودند چرا رضاشاه مثل واشنگنتن نیومده کشوری بر مبنای دموکراسی پایه ریزی کنه، عرض کردم واشنگتن از فرهنگی براومده بوده که میفهمیده دموکراسی چیه ولی رضاشاه چنین پیشینه ی فرهنگی نداشته. واشنگتن احتمالا در دوران رشد فکریش فرصت خوندن کتاب و فکر کردن درباره ی مفاهیمی که متفکرین در طول تاریخ ساخته اند رو داشته و این فرصت رو جامعه ای که توش
      زندگی میکرده بهش داده، ولی رضا شاه احتمالا اگه خوش شانس بوده یاشه کمی خواندن و نوشتن به شیوه ی بنَ بنِ بنُ در مکتب خانه پیدا کرده و بعد هم شیوه ی قلدری نظامی رو در میان قزاقها آموخته و شاهد پیشرفتهای دموکراتیکی از قبیل به توپ بستن مجلس در کشورش بوده.بنابر این انتظاراتی که از واشنگتن داریم رو نمیتونیم از یه ایرانی عامی داشته باشیم.
      یاد گرفتن مفاهیم عمیق فکری فلاسفه نیاز به تحصیل و رونق صنعت چاپ و این قبیل پیش نیازها داره که قبل از هر چیز این پیش نیازها باید در یک کشور بوجود بیان. نمیدونم چطور نتیجه گرفتین فلاسفه ی ایرانی باید مجددا اینها رو اختراع کنن؟
      اصلا مگه قراره همه ی فکر داخل یه کشور تولید بشه تا از اون استفاده کنیم؟ مگه تو همین ایران قرنها پیش کلی متفکر برجسته نداشتیم؟ چی شد که در زمان قاجار بجز تعداد انگشت شماری کسی اصلا از وجود اونها خبری نداشت؟
      اون تحصیل کرده ها و روشنفکرهایی هم که بودن به قول خودتون در خارج تحصیل کرده بودن و مملکت خودمون چیزی نداشته بهشون بده. نمیشده همه ی بچه ها رو فرستاد خارج درس بخونن که!

      استدلال هم همینهایی هست که خدمتتون عرض میکنم. اینکه بیایم خیلی ساده مدعی بشیم اگه رضاشاه بر سر کار نیومده بود دموکراسی در ایران ذره ذره! پیش میرفت و الان احتمالا ایران یه سوییس ۱/۶ میلیون کیلومتر مربعی بود! مطلقا ادعای بدون استدلالی هست که نیازمند شبیه ساز تاریخی میشه.

    16. یک کاربر برای این پست سودمند از سامان گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      sonixax (08-02-2013)

    17. #49
      نویسنده دوم
      Points: 7,041, Level: 55
      Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
      Overall activity: 60.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      سامان آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Aug 2011
      نوشته ها
      222
      جُستارها
      3
      امتیازها
      7,041
      رنک
      55
      Post Thanks / Like
      سپاس
      52
      از ایشان 372 بار در 192 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      2 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی undead_knight نمایش پست ها
      باور کن گاهی تعجب میکنم از انتظارات حداکثری دوستان از دموکراسی و انتظارات حداقلیشون از دیکتاتوری.
      اگر در دیکتاتوری چارتا بنای آموزشی و جاده و راه آهن و... انجام بشه همه به قبر دیکتاتور دعا میکنند ولی تا دموکراسی موردنظر دارای رئیس جمهور یا نخست وزیر و پارلمان فرانسوی/آمریکایی نباشه و مردمانش همه با سواد و فهمیده و قوانینش هم بند بند از روی اعلامیه حقوق بشر نوشته نشده نشده باشه دموکراسی نیست لابد:)))

      احتمالا اگر کسی میومد و این قانون رو منهدم میکرد با توجه به اینکه چیز چندان دندون گیری دموکراتی نبوده خیلی اشکال نداشت، شما دنبال خدمت هاش باشید:)))مردمان انگلستان هم باید منتظر میموندند به امید روزی که یه نفر بهشون پادشاهی مشروطه دموکرات تحویل بده!

      اشارت به اندیشه منجی خواه هم باز عالی بود که میخواستم منم بهش اشاره کنم انگار مردمان ما عادت کردند دنبال پیشرفت های ناگهانی باشند و چه بسا انتظار داشته باشند یک عدد سوشی
      انت/مهدی/دیکتاتور مصلح دموکراسی و آزادی رو سوار بر اسب سفید و در لباس شوالیه براشون به ارمغان بیاره!:))
      چقدر قسمت اول حرفتون منو یاد حرف محمدرضا پهلوی پس از ترک ایران میندازه که میگفت چرا کشورهای غربی موقع مقایسه که میرسه حکومت من رو با کامل ترین نوع دموکراسی مقایسه میکنن و بهش ایراد میگیرن ولی جمهوری اسلامی اینهمه جنایتی که میکنه رو میگن ایرادی نداره و بعدا بهتر میشه!

      همون دموکراسی هایی که میفرمایین در طول مدت زمان زیادی تکامل پیدا کرده و به اینجا رسیده هم در طول دوره ی تکاملشون شاهد زمامداری افرادی بودن که به مراتب بدتر از رضاشاه بودن ولی شما بطور کلی میبینینشون و به به میگین بهشون. تو همین آمریکای جرج واشنگتن هنوز هم تفاوت گذاری بین سیاه و سفید تو تفکر عده ی قابل توجهی وجود داره. درسته که قانونی نیست ولی تا همین چند وقت پیش قانونی هم بوده. حالا چطور شده که رضاشاه اینطور غیر منصفانه شده تمام عامل بدبختی ایران؟!!! چرا به اونها قرنها فرصت میدین برای رفع مشکلاتشون ولی ۱۹ سال روبرای رضاشاه اینقدر زیاد میدونین؟ کی حداکثر طلبه این وسط؟

    18. یک کاربر برای این پست سودمند از سامان گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      sonixax (08-02-2013)

    19. #50
      دفترچه نویس
      Points: 166,927, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Community Award
      بدون وضعیت
       
      Empty
       
      Russell آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2010
      نوشته ها
      6,147
      جُستارها
      65
      امتیازها
      166,927
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      19,613
      از ایشان 15,276 بار در 5,851 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      67 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سامان نمایش پست ها
      اصلا مگه قراره همه ی فکر داخل یه کشور تولید بشه تا از اون استفاده کنیم؟ مگه تو همین ایران قرنها پیش کلی متفکر برجسته نداشتیم؟ چی شد که در زمان قاجار بجز تعداد انگشت شماری کسی اصلا از وجود اونها خبری نداشت؟
      اون تحصیل کرده ها و روشنفکرهایی هم که بودن به قول خودتون در خارج تحصیل کرده بودن و مملکت خودمون چیزی نداشته بهشون بده. نمیشده همه ی بچه ها رو فرستاد خارج درس بخونن که!
      مشکل ادعای شماست که برای داشتن مجلس و روند رو به رشد دموکراسی "همه‌یِ" مردم باید سواد داشته باشند و در زمان واشنتگن مردم آمریکا خیلی سواد داشته‌اند.همانطور که نشان دادیم در ایران آن زمان "بقدر کافی" انسان تحصیل کرده بود که روند دموکراتیک را ادامه دهند و اگر رضا شاه دموکرات سرشان را زیر آب نمیکرد و تمام قدرت را قبضه نمیکرد، عرضه داشتند برای خودشان دانشگاه درست کنند و نیازی به رضا شاه بیسواد برای تاسیس آن نبود.

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سامان نمایش پست ها
      استدلال هم همینهایی هست که خدمتتون عرض میکنم. اینکه بیایم خیلی ساده مدعی بشیم اگه رضاشاه بر سر کار نیومده بود دموکراسی در ایران ذره ذره! پیش میرفت و الان احتمالا ایران یه سوییس ۱/۶ میلیون کیلومتر مربعی بود! مطلقا ادعای بدون استدلالی هست که نیازمند شبیه ساز تاریخی میشه.
      مدعی شما هستید، با این بازی‌ها نمیشود بار ادعایِ؛ اگر رضا شاه نبود ما امروز نمیدانستیم دموکراسی چیست، را بدوش ما بیاندازیم.و البته این ادعایِ خارق العاده شما با همان روندی که مشروطه پیش گرفته بود و در کل با کل تاریخ دموکراسی در ستیز است.مشکل اینست که شما میخواهید اعمال کسی که همان نهال دموکراسی را زیر چکمه خود نابود کرد را در راستای دموکراسی نشان دهید.

      "Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" Ezra Pound



    20. 3 کاربر برای این پست سودمند از Russell گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Dariush (08-02-2013),sonixax (08-02-2013),undead_knight (08-02-2013)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. پاسخ: 72
      واپسین پیک: 10-26-2013, 02:02 PM
    2. اگر ایران سکولار شود در جغرافیای سیاسی چه روی خواهد داد؟
      از سوی بهمنیار در تالار سیاست و اقتصاد
      پاسخ: 8
      واپسین پیک: 03-13-2013, 02:53 PM
    3. شخصیت‌شناسی از روی نگارش
      از سوی Mehrbod در تالار گفتگوی آزاد
      پاسخ: 36
      واپسین پیک: 01-25-2013, 11:50 PM
    4. واکاوی فضای وبلاگستان پارسی
      از سوی Mehrbod در تالار سیاست و اقتصاد
      پاسخ: 2
      واپسین پیک: 01-31-2011, 03:59 PM

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •