• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 26

    جُستار: برای همه‌کس و هیچ‌کس

    Threaded View

    1. #2
      دفترچه نویس
      Points: 83,861, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.8%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      آغازگر جُستار
      HE
       
      Empty
       
      Dariush آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      ماندگاه
      No man's land
      نوشته ها
      3,040
      جُستارها
      30
      امتیازها
      83,861
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,020
      از ایشان 8,977 بار در 2,888 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      60 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      اگرچه قرار است توضیحی پیرامونِ گفتاوردهایی که در این جستار می‌آورم، ندهم، اما این یکی واقعا استثناء است. در اینجا نیچه به زیبایی، فیلسوف یا اندیشمندِ مسخ شده‌ای را که در جمعِ عوام یا فرومایگان افتاده است (یا رفته است)توصیف میکند و به درستی میگوید که چه خوب است گاهی تنها برای اینکه خود را از این انسان‌ها متمایز کنیم و عدمِ تعلقِ خود به آن جمع را نشان دهیم، ارزش‌های همگانی را انکار کنیم اما این تمامِ آنچه باید کرد و آنچه باید بود نیست، مهمتر این است که تنها به نشان دادن اتکاء نکرده ، ذاتا و به طور عملی خود را از آلودگی به آنان محفوظ بداریم، چنانکه همیشه در راستای آنچه والاتر است گام برداشته و در مراقبتی دائمی از خود باشیم که مبادا ذهن‌مان مسموم شود. و اما چه چیز خطیرتر و هراسناک‌تر از تشکیک در باورهای همیشه تکرار شده، راسخ به باورِ عامه و نافذ در باور خواص؟ بخشِ نخستِ این قطعه، می‌گوید که چگونه «بینش‌های سرزده» گوش‌ها را می‌آزارد و خون‌‌ها را می‌جوشاند:

      والاترین بینش‌های ما هنگامی که سرزده واردِ گوش‌هایِ کسانی شوند که پیشاپیش برای آنها ساخته و پرداخته و مقدر نشده باشند، می‌باید - و جز این نشاید!- که طنینِ حماقت و گاه طنینِ جنایت باشند. روزگاری فیلسوفان - چه در میانِ هندیان، چه در میانِ یونانیان و ایرانیان و مسلمانان، و سخن کوتاه، هر جا که انسان به نظامِ مراتب باور داشته نه برابری و حقوقِ برابر- میانِ اهلِ برون و اهلِ درون فرق میگذاشتند؛ اما این فرق چندان در این نیست که آنکه بیرونی است، بیرون می‌ایستد و از بیرون ، نه از درون، می‌نگرد و ارزیابی می‌کند و می‌سنجد و حکم میکند؛ بل فرقِ بنیادی‌تر در این است که اهلٍِ برون چیزها را از پائین به بالا می‌نگرند - اما اهلِ درون از از بالا به پائین. روان را بلندی‌هایی است که اگر از آنها [بر جهان] بنگریم، دیگر تراژدی نیز در ما سوگ‌انگیز نخواهد بود؛ و اگر همه‌ی درد و رنجِ عالم را یکجا گرد آوریم و فرا چشم نهیم، که را آن جسارت است که بگوید چنین دیداری ناچار ما را به سوی ترحم و ، در نتیجه، دو چندان کردنِ درد و رنج میکشاند و اغوا می‌کند؟...

      آنچه نوعِِ برتری از انسان را خوراک است یا مایه‌ای جانفزا، نوعی بسیار دگرگونه‌تر و پست‌تر را، می‌باید همچون زهر باشد. وجود فضیلت‌های همگانی در فیلسوف چه بسا جز به معنای ضعف و رذیلت نباشد. چه بسا انسانی والاگهرتر هنگامی که پستی می‌گیرد و کارش به نابودی می‌کشد، صفاتی را دارا شود که به سبب داشتنِ آن صفات، وی را در عالمی پست‌تر، که در آن فرو افتاده است، همچون قدیس پاس بدارند. کتابهایی هست که بر حسبِ آنکه روانی و نیرویِ حیاتی‌ای پست بدانها روی کند یا والا و قوی، برای روان و سلامت، ارزشهایی باژگونه دارند: در وجه نخست، بانگِ منادی لشکرند که دلیرترینان را به میدان دلیری‌شان فرا می‌خوانند. کتاب‌هایی که برای همه‌ی عالم نوشته ‌می‌شوند، همیشه بوی گند می‌دهند: بوی مردم کوچک به آنها چسبیده است. هر جا که مردم میخورند و می‌آشامند، هتا آنجا که پرستش میکنند، این بود مشام را می‌آزارد. هر که بخواهد در هوای پاک دم زند، به کلیسا پای نمی‌گذارد.

      فراسوی نیک و بد؛ برگردان از داریوش آشوری، پاره شماره 30، صفحه 68
      Russell and Nevermore like this.
      Confusion will be my epitaph
      As I crawl a cracked and broken path
      If we make it we can all sit back
      And laugh
      But I fear tomorrow I'll be crying,
      Yes I fear tomorrow I'll be crying
      .Yes I fear tomorrow I'll be crying

    2. 6 کاربر برای این پست سودمند از Dariush گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (07-19-2013),Aria Farbud (12-07-2013),mosafer (07-20-2013),Nevermore (07-05-2013),sonixax (07-04-2013),yasy (07-11-2013)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •