واقعا اقامت گرفتن تنها مشکل و نگرانی تغییر مکان زندگی است؟ آنهم از یک کشور به کشور دیگر؟
من فکر میکنم عوامل و مشکلات و نگرانی ها خیلی بیش از این هستند.
بروی در یک کشور بیگانه با زبان و فرهنگ دیگر، بروی چکار کنی چطور پول دربیاوری چطور ارتباط برقرار کنی چطور دوست و همراه پیدا کنی چطور کارهایت را انجام دهی چطور تبعیض و بیگانه بودن و نگاهها و رفتارهای نژادپرستانه و منفی را تحمل کنی چطور از نزدیکانت دور بمانی چطور ... . هزار و یک جور ناشناخته و سوال و احتمال و مشکل وجود دارد.
بعضی ها هم عوامل مذهبی دارند.
بخصوص آن دوران که مردم خیلی بیشتر ایمان داشتند و خمینی بود و تازه تر انقلاب کرده بودند.
ضمنا همهء مردم هم وضعشان آنقدر بد نبود که مجبور باشند با عجله فرار کنند.
مطمئن باش که بخش اعظم طرفداری از کشور هم بخاطر منافع شخصی افراد است.
یا بخاطر باورهای کور آنها.
منافع جمع؟
فداکاری؟
شوخی میکنی!
توده ها تقریبا همه چیزشان جعلی و سطحی است.
همچون دین و ایمانشان.
همان که بخاطرش انقلاب کردند و دنبال افرادی مثل خمینی کورکورانه حمایت کردند.
و الان هم میبینی که دین و ایمانشان یا از دست رفته یا ظاهری و بیانی است اکثرا.
توده ها هیچ استواری ندارند.
چیز عمیق و قابل اتکایی در آنها نیست.