روزی از روزها تو اینترنت چرخ میزدم دیدم تو یه گوشه تاریک و نمورش ده بیست نفر دگر اندیش دارن دور هم شعر میگن. گفتم بیام ببینم چه خبره. نمیدونستم که چراغا خاموشه و همه زیر چادر بزرگ سیرکن.
خب پس چراغ خاموش بوده سرتان را انداختید آمدید تو و نتوانسته بودید نوشتهها را بخوانید حاج آقا؟!!
حالا که نور بقدر کافی هست شکر اسپاگتی منتظر چی هستی؟!!
بیشتر تمرین کن جناب شموبل !!