
نوشته اصلی از سوی
sonixax
همین مردان باشعور در دامان آنها پرورش میابند (مادر من و شما هم زن است)
هر آنکس که تاکنون به نوشتارهای جنون آمیزِ من در این انجمن نگریسته، همانا که به رُک گویی و قلم تند و تیز من نیز، پی برده است! و بر این اساس قلمِ تیزِ نگرشِ نقادانه ام نه تنها نیمی از انسان ها، بلکه خانواده خودم و چه بسا بُرنده تر از همه، خودِ مرا هدف می گیرد.
اگر بخواهم در نقشِ مادر هم نگرشم را در موردِ زنان بیان کنم؛ شوربختانه تلخ و زننده می باشد!
برای نمونه: در موردِ مادر خودم...
در اساس از اینکه موجبِ به وجود آمدن من در این جهان خشن و بدتر از آن سرزمینی پلید و متعفن بوده است خرده می گیرم! از اینکه در ابتدای کودکی ام خزعبلات دینی را به خوردِ من داد و مرا به اجبار به یادگیری قرآن می فرستاد! از اینکه می خواهد همچون عروسکی دل پذیر برایش باشم که هر طور که او خواست زندگی(بردگی) کنم! از اینکه وقتی در باورهای دینی ام شک کردم مرا به آخوندها و دیندارانی روشنفکرنما معرفی کرد تا موجبِ تحقیر بیشتر من شود! از اینکه اصلا مرا نمی فهمد! از اینکه توجیهی برای دردهایم ندارد!
و وقتی از او می پرسم که چرا تن به ازدواج با پدرم دادی و در به وجود آمدن من شریک بودی با نگاهی مظلومانه می گوید: ''برای اینکه پدرت طلاقم ندهد و چون خودم هم بدون بچه تنها بودم ''