Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958
مهاد فرابرنهادگی - Supervenience Principle
  • Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 8 از 8

    جُستار: مهاد فرابرنهادگی - Supervenience Principle

    Threaded View

    1. #2
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      آغازگر جُستار
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      رونوشت[1] از بایگانی: پرسش و پاسخ‌های فلسفی/دانشیک با مزدک بامداد


      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی neverman_sa
      http://zandiq.com/forum/vb/showthrea...7135#post47135


      درود و سپاس .
      دوالیزم چیست ؟
      آیا هوش از ماده قابل تفکیک است ؟
      تعریف واژه های هوش ، احساس ، روح ، تفکر چیست ؟
      آیا دستیابی به هوشی معادل هوش بشر امکان پذیر است ؟

      هرچند جواب پرسش دوم اندکی بیان شد اما بسیار بسیار خرسند خواهم شد که نگر فراگیر شما را نیوش کنم .


      از زمان باستان، آدمی این گرایش را داشته است كه چیزی را كه نمیداند
      با افسنه و داستان و فانتزی و خرافات و خدایان و توتم ها و جز ان ، پر كند.
      یكی از پدیده هایی هم كه برای ادمی ناشناخته تر از همه بوده و هست،
      همان چیستی زندگی و اندیشه و ذهن بوده است. چرا كه برای شناخت
      ذهن، باید خود ذهن بازتابی از خود را بررسی میكرده و این بدشواری
      شدنی بوده. آدمی میدیده است كه پس از شكافته شدن پیكر كسی، در آن
      هیچ اثری از اندیشه و مهر و هوش و غیره دیده نمیشود! پس انرا چون
      ملموس و بویژه جامد یا مایع نبوده، چیزی " لطیف"، " اثیری " ( اتریك)
      می پنداشته. میدیده است كه تا زمانی كه كسی دم و بازدم دارد زنده است،
      و در هنگام مرگ، واپسین بازدم از او بیرون آمده. پس چنین پنداشته كه
      زندگی و جان، این چیز ناملموس و رازالود، همان دم است ( به سانسكریت
      آتم ، در آلمانی Atem ، در انگلیسی Odem )، همین دم به تازی به
      واژه های نفس و روح و رایحه وابسته است و حتی در تورات و قران، به
      اینكه خداوند روح ( جان و زندگی و ..) را به كالبد آدم " دمیده" است ، سخن
      در میان است ( نفخ روح). پس نخستین پنداشت های آدمی از مفهوم روح یا
      آتمان، از همان دم و از نفس كشیدن بوده است كه سپس، این مفهوم راه
      خود را رفته و پس از اینكه روشن شده است كه هوا همان جان و روان
      نمی باشد، انرا به موجود نادیدنی ، كه كاركرد آن " زنده نگه داشتن " است
      بسته اند. از اینجا این پنداشت برای ادمی پدید امده است كه پیكر آدمی ، از
      جنسی پلید و خاكی و پست ( در اثر نیروی گرانش[2]، آدمی هر چیز را كه توان
      برخاستن نداشته و در پایین بوده، با ارزش "بد" دانسته و برای همین چیز
      های بد را، پست و پایین و دون مایه و چیز های خوب را "والا" و عالی و
      بلند جایگاه و .. خوانده است)بوده ولی روان و روح و آتمان او ، از سوی
      خداوند ( كه ناگزیر[3] در بالاو آسمان و عرش و غیره بوده) بدو دمیده شده و
      از آمیزش[4] این دو عنصر خاكی و ایزدی، پست و بالا، بی ارزش و پر ارزش
      است كه كل وجود آدمی ساخته شده است: این كنه چم[5] " دوآلیسم" است كه
      سپس اندیشمندان هر دینی ، یك جور شلوار برای آن دوخته اند و در آرایش
      و پیرایش آن كوشیده اند. نخست در زمان فرزانگان[6] یونان، چون میدیدند
      كه بگاه ترس و مهر و خشم و غیره، دل به تپش كم و بیش می افتد، جایگاه
      اندیشه و خرد و آز و راز و رشك و .. را در دل دانسته و از انجایی كه
      دریافته بودند كه هر اندام درونی پیكر، یك كاری را انجام میدهد، كار دل
      و یا همان قلب را اندیشه پنداشته بودند ( همین باور نادرست را مردم گرفته
      اند و حتی قران هم گرفته كه میگوید : آنها چشم دارند ولی نمی بینند، انها
      قلب دارند، ولی نمیفهمند یا. ما به انچه در قلبهای انهاست /در سینه های
      آنهاست آگاهیم[7]! و اینست كه امروزه میگوییم " دلت چی میخواد؟) از اینرو
      روح و روان و زندگی، دیری با دل پیوند داده میشد ( فرزانگان یونان مغز
      را دستگاه خنك كننده ی پیكر میدانستند، چون چین چین بود). اكنون با
      پیشرفت دانش، روشن شده است كه مغز و اندیشه باهم سروكار دارند،
      این است كه اكنون، دوآلیست ها، ادعا میكنند كه مغز یك ابزار ارتباطی
      برای روح است، یعنی با ان پیكر را كنترل میكند و اگر مغز آسیب ببیند،
      دیگر روح سراغ آن نمی اید و نمیتواند پیكر را فرماندهی كند!
      البته اینها هنوز روی نادانی مردم و اینكه هنوز دانش در بخش شناخت
      مغز و داده پردازی ان ، تازه كار است، حساب باز كرده اند و ادعای
      " فلسفی " آنها این است كه چون ماده، مثلا ً الكترون هوش ندارد،
      حس ندارد، اندیشه ندارد، زنده نیست و ...، پس این هوش و خرد و اندیشه
      و مهر و غیره كه آدمی دارد، باید از جای دیگر آمده باشد و آنجا هم
      جایی نمیتواند باشد جز از سوی خود خدا و از اسمانها !. پس خداوند باید
      موجودی باشد كه این چیز ها را بیمرز و بی شمار داشته باشد كه بخشی
      از آنرا، بهمراه بخشی از " روح" خود به آدمی دمیده است و گرنه آدمی
      همان خال و لجن بیش نیست. .سپس هم داستانهای فانتزی جور كرده اند
      كه بله آدمی باید در این جهان روح خود را بپالاید[8] !? كه این روح شایستگی
      بازگشت بسوی آسمان و خدا و لقاء الله و غیره را داشته باشد ( در دین
      ترسایی و عرفان و ..). البته در اسلام این والایی به حوری و غلمان
      پایان یافته است.
      خوشبختانه در نیم سده ی واپیسن، دانش بویژه در زمینه ذرات بنیادین
      و مكانیك كوانتومی و هوش ساختگی و پرنسیپ و مهاد[9] و مفهوم " هوش"
      و داده پردازی و رایانه ، پیشرفت های بزرگی كرده است كه برخی میدان
      های تاریك گذسته را كه در ان دوآلیست ها و خدا باوران و ایده الیست ها
      میداندار بودند، روشن كرده و آنها را به سختی و بدبختی افكنده است.
      اكنون میدانیم كه اندیشه، چیزی نیست جز داده پردازی، كه با همكاری
      و پیوند گره ها ی مادی[10] ، چه یاخته[11] باشند و چه ترانزیستور، بدست میاید
      و هر ذره بنیادین هم حتی توان داده پردازی ساده و نخستینی[12] خود را دارد.
      بر این پایه، بر طبق این مهاد كه چیزهای پیچیده، میتوانند از چیزهای
      ساده پدید بیایند ( همانگونه كه ما خود از یاخته ها و از اسید های امینه
      و در پایان از اتمها و كوارك ها درست شده ایم)، اندیشه ی پیچیده و " والای"
      ادمی هم از تركیب وهمكاری اندیشه های ساده و نخستینی primitive
      ذرات بنیادین پدید امده اند. برای همین هم رایانه های "بی جان" ! سرانجام
      توانستند در یكی دوسال پیش، كهرمان و استاد شترنگ[13] جهان را شكست دهند
      چون توان داده پردازی و افمارش[14] ( حسابگری/ محاسبه) انها در این زمینه،
      از ادمی بیشتر بود. هم اكنون یك ماشین حساب، تند تر از یك آدم افمارش
      میكند و یا كنترل هواپیماهای ایرباس، از بس كه پیچیده است، با رایانه انجام
      میشود ( موبایل های خود را در هواپیما روشن نكنید كه فوتون های ان،
      میتوانند داده پردازی رایانه را بهم بزنند و شما با هواپیما سرنگون شوید!)
      همچنانكه گفتیم، هر یك دره هم میتواند یك گره داده پردازی ( node، neuron )
      باشد و برای همین هم اكنون دانشمندان در پی ساختن رایانه های كوانتومی
      هستند كه بجای صفر و یك های گره های ترانزیستوری و .. از وضعیت های
      دیسكرت كوانتومی بجای ان سود برده و در پی ان، یك ترانزیستور را ( كه هم
      اكنون بی اندازه كوچك شده) به یك ذره بنیادین كاهش دهند. ما حتی توانسته ایم
      كه روش كلی كار مغز آدمی را دریافته و بدانیم كه یك شبكه ی نورونی است
      و توانسته ایم رایانه هایی بر پایه ی این روش و مهاد[9] كار، بسازیم كه همچون
      مغز، توان یاد گیری و بازشناسی الگو ها ( pattern recognition )را دارند و
      هم اكنون در برخی بانكها، برای بازشناسی دستینه[15] ( امضای) مردم،
      از این مهاد سود برده میشود.
      بزبان دیگر، كار داده پرداز چیزی جز بازتاب و mapping سیگنال های درونشد
      ( ورودی/ input به یك چینش و سیگنال برونداد ( خروجی) نمی باشد. مهم
      نیست كه این دستگاه رایانه باشد یا مغز، گیاه باشد یا چرخ گوشت.
      امّا یك سیستم سیبرنتیك، فزون بر داده پرداز، البته به گیرنده ها و فرستنده
      ها هم نیاز دارد و همچنین دارای یكان انرژی ( energy supply ) هم هست و
      ما ادمیان و جانوران و گیاهان، چنین سیستم هایی هستیم. ( سیستم =
      همكاری اجزا و ذرات ماده در یك یكان انجام كار).
      ذرات بنیادین همچنان كه گفتیم ، دارای ویژگی سرشتین " همكنشی" هستند.
      آنها بردو بخش هستند، ذرات نیرو بر ( ذرات انرژی=جنبش) و ذرات فرمانبر
      از نیرو ها ( فرمیون ها). یك پروتون و یك الكترون باهم از راه فوتون ها ،
      ، دادو ستد آگاهی و داده ها را میكنند. فوتون در همكنشی با الكترون، او را
      بسوی پروتون میكشاند، یعنی "برخودرش" با الكترون ، این اثر و این جنبش را
      به الكترون میدهد كه در راستای پروتون برود، ولی همین فوتون، اگر میان
      دو الكترون رفت و آمد كند، هر دوی انها را جنبشی در راستای دور شدن از
      هم میدهد و بدیگر[16] زبان، به انها فرمان میدهد و میگوید كه از هم دور شوند.
      این همان اندیشه و داده پردازی و هوش ذرات بنیادین است كه هوش برجسته
      و پیچیده ی ما و رایانه ها هم از همین آجرهای كوچك هوش درست شده است،
      چنانكه زیباترین فیلم های رایانه ای هم از صفر و یك ها، در یك چینش ویژه
      درست شده اند. روشن است كه تا ذرات مادی[10] به این چینش ویژه برسند كه
      ویژگی هوشمندی شان را هر چیه بیشتر نمایان و برجسته boost كند،
      ١۳ میلیارد سال زمان كیهانی ، كه از ان ۵ میلیارد سال روی زمین بوده،
      نیاز داشته است. در چشم شهباز[17] ( عقاب)، ویژگی بینایی " ماده" برجسته
      شده و در گوش بالموش[18] ( خفاش)، ویژگی شنوایی ماده، كه هردو باز
      چیزی نیستند جز همكنشی ذرات مادی با یكدیگر. پس هر چینشی از ماده،
      توانسته است و میتواند یك ویژگی نهادین آنرا برجسته و نمایان كند. از
      چینش هاست كه زاب[19] مایع بودن و یا جامد بودن بدست میاید، وگرنه آب
      همان آب و مولكولهای H2O است كه در چینشی، مایع و روان و در
      چینشی دیگر، سخت و سرد و در چینشی دیگر بخار و " لطیف" است.

      همچنان كه گفتیم، زمانی كه یك ذره ی مادی میتواند یك ذره ی مادی
      دیگر را از راه دادو ستد فوتون و یا درات نیروبر دیگر، دریافت كند و در برابر
      ان واكنش نشان دهد، در واقع وجود ان دره ی دیگر را " حس"كرده،
      دریافته و درك كرده است. همه حس های ما هم روی این توانایی ماده
      بنیاد شده اند. برای نمونه، باید فوتون ها از چیزی به چشم ما برسد و در
      یاخته[11] های شبكیه، در اثر همین همكنشی های كوانتومی، جریان كهربایی
      ( الكتریكی) پدید بیاورد كه این جریان و سیگنال بتواند به یاخته های
      نورونی كه آنها هم با نیروی كهربایی( برق) كار میكنند، دچار دگرگونی
      وضعیت شده و سیگنالهای كهربایی دیگری از ان سرهم بندی كنند
      و این سیگنال را مثلا ً به ماهیچه های بازو بفرستند كه دست شمارا
      از كنار فندك سوزنده، پس بكشد.
      پس گروهی از ذرات ماده، میتواند حس گسترده تری از یك ذره ی تنها
      داشته باشد و از ذرات بیشتر دیگری آگاهی بگیرد و هر چه این گروه
      ذرات بیشتر و سازمان یافته تر باشد، میتوان باز و باز و بصورت همفزاینده(تصاعدی)، آگاهی های هرچه بیشتری از ذرات هر چه بیشتر


      دیگر جهان دریافت نموده و حس ژرف تر و پیچیده تری داشته باشد.
      مثلا ً در بالموش، سیگنالهای آوایی را كه در گوش او به جریان كهربایی
      تبدیل میشوند در روند داده پردازی چون یك پرده ی سینما از آگاهی های
      دریافت شده، درختها و دوری و نزدیكی انها، حشره و دوری و نزدیكی
      او و تندای[20] پرواز او برای داده پرداز هستند.


      بزبان دیگر، همچنان كه داده پردازی مغز ما، برای ما همان ذهن و چون
      یك پرده ی سینما با بو و مزه و گرما و سرماست، هر داده پردازی دیگری
      هم یك جور پرده ی سینمای ذهنی و یك جور holomovement* پدید
      میاورد. برای نمونه، ما یك تاس را چنین میبینیم، امّا جانداری و یا دوربینی
      كه در شب میبیند و یا گیرنده ی رنگی ندارد آنرا جور دیگر میبیند(نگاره[21] ی دوم)
      و یك بالموسكه تنها از راه گیرنده های آوایی، اگاهی[7] بدست میاورد، ان آگاهی
      را مانند نگاره ی سوم " میبیند".
      http://i28.tinypic.com/w2d0jr.gif
      یك روبات فوتبالیست، میدان بازی را میبیند و توپ را میبیند و بازیكنان خودی
      و هماوردان را نیز میبیند و تندا و راستای توپ را هم میبیند ولی این دیگر
      همه ی ان چیزی است كه او میتواند از جهان بیرون از ذهن خود ببیند.
      یك گیاه هم با دریافت مولكولهای ویژه و فوتون ها و اب و .. خورشید را
      میبیند، گیاهان همسایه را میبیند، جای كنده شدن برگش را میبیند
      ( حس كردن و دیدن از یك خانواده اند)، یك پروتون، الكترونهای گرد هسته
      و را میبیند و یك الكترون، یك پروتون را میبیند، دیدن پروتون و دیدن ما
      در مهاد[9] و بنیاد، یك فرایند بیشتر نیست: دریافت فوتون!
      پس حس همان دریافت آگاهی (داده) از ذرات دیگر مادی[10] است.
      اندیشه همان داده پردازی(سفرنگ داده به آگاهی =ذهن) است
      هوش همان تندای داده پردازی در زمان است.
      روح همان همكاری سیستماتیك اجزای یك سیستم است
      ( ما زمانی میمیریم كه یك یا چند جز مهم از سیستم ما،
      كار خود را به هر انگیزه، انجام ندهد، مثلا ً چماق بخورد
      توی سرمان )
      و دستیابی به هوش بالاتر از ادمی هم ممكن است، چون
      بالا بردن توان و تندای[20] داده پردازی شدنی است و سیوه ی
      داده پردازی شبكه ای و موازی هم ممكن است و همانگونه
      كه هوش ما از ماهی نخستین تا موش نخستین و تا پریمات
      نخستین به هوش احمدی نژاد رسیده، فزونتر از انهم شدنی است و خواهد شد و در احمدی نژاد متوقف نخواهد گردید!


      *
      holomovement


      زمانی كه در سینما نشسته اید و یك گاوچران در فیلم میتازد،
      تازش او یك جنبش مجازی است، در عین حال یك جنبش
      واقعی هم هست. واقعی هست، چون جنبش او همان جنبش
      و خوردن فوتون های پروژكتور سینما به پرده سینماست.
      مجازی هست چون گاوچرانی واقعی در سینما وجود ندارد
      و تنها بازتابی از گاوچرانی كه در دشت های تگزاس میتاخته
      است، بصورت فوتون های پروجكتور، " نمایان" میشود و
      به شما اگاهی[7] از وجود ایشان میدهد، پس تاختن او یك
      تاختن واقعی بوده كه اكنون به نماد یك تاختن مجازی ولی
      با ابزار واقعی ( فوتونها) در پرده سینمای شما دگرگون
      شده. ذهن شما هم این پرده ی سینماست،زمانی كه به یك
      گاوچران نگاه میكنید، در واقع خود گاوچران را نمیبینید،
      بلكه فوتون ها ( آگاهی ها) ی رسیده از او در ذهن شمانمایش داده میشوند و شما انگاره[22] ای از او را " میبینید"





      ----
      1. ^ ru+nevešt::Runevešt || رونوشت: کپی Dehxodâ, Ϣiki-En copy
      2. ^ gerân+eš{pasvand}::Gerâneš || گرانش: جاذبه Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ gravitation
      3. ^ Goziridan || گزیریدن: تصمیم گرفتن to decide
      4. ^ Âmixtan || آمیختن: مخلوط کردن to mix mischen || آمیختن: یکی کردن to merge
      5. ^ Cam || چم: معنی; چرایی Ϣiki-En, MacKenzie meaning
      6. ^ far+zân::Farzân || فرزان: حکمت Dehxodâ, Ϣiki-En wisdom
      7. ^ آ ب پ Âgâhidan || آگاهیدن: آگاه شدن to be informed
      8. ^ Pâludan || پالودن: تمیز کردن; پاک کردن Ϣiki-En, Ϣiki-En to refine; to clear
      9. ^ آ ب پ Mehâd || مهاد: اصل Ϣiki-En principle; law
      10. ^ آ ب پ Mâdi || مادی: material
      11. ^ آ ب Yâxte || یاخته: سلول Ϣiki-En cell
      12. ^ noxost+in{miyânvand}+i{pasvand}::Noxostini || نخستینی: بدوی Ϣiki-En primitive
      13. ^ šat+rang::Šatrang || شترنگ: شطرنج Dehxodâ, Ϣiki-En chess
      14. ^ Afmâridan || افماریدن: حساب کردن to calculate
      15. ^ dast+in{miyânvand}+e::Dastine || دستینه: امضاء Dehxodâ, Ϣiki-En signature || دستینه: حکم sentence | || دستینه: زینتی که در بند دست و ساعد گذارند wristlet; bracelet
      16. ^ Digarestan || دیگرستن: تغییر کردن Ϣiki-En to change
      17. ^ šah+bâz::Šahbâz || شهباز: عقاب Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ eagle
      18. ^ bâl+muš::Bâlmuš || بالموش: خفاش Ϣiki-En bat
      19. ^ Zâb || زاب: صفت; فروزه Ϣiki-En, www.loghatnaameh.org attribute; adjective
      20. ^ آ ب Tondâ || تندا: سرعت Ϣiki-En speed
      21. ^ negâr+e::Negâre || نگاره: تصویر Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ image
      22. ^ engâr+e::Engâre || انگاره: انگاره (ایده) که از انگاشتن میاید. www.loghatnaameh.org, Ϣiki-En idea

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    2. 2 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      sonixax (04-10-2013),undead_knight (04-10-2013)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلیدواژگان این جُستار

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •