رونوشت[1] از بایگانی: پرسش و پاسخهای فلسفی/دانشیک با مزدک بامداد
نوشته اصلی از سوی neverman_sa
از زمان باستان، آدمی این گرایش را داشته است كه چیزی را كه نمیداند
با افسنه و داستان و فانتزی و خرافات و خدایان و توتم ها و جز ان ، پر كند.
یكی از پدیده هایی هم كه برای ادمی ناشناخته تر از همه بوده و هست،
همان چیستی زندگی و اندیشه و ذهن بوده است. چرا كه برای شناخت
ذهن، باید خود ذهن بازتابی از خود را بررسی میكرده و این بدشواری
شدنی بوده. آدمی میدیده است كه پس از شكافته شدن پیكر كسی، در آن
هیچ اثری از اندیشه و مهر و هوش و غیره دیده نمیشود! پس انرا چون
ملموس و بویژه جامد یا مایع نبوده، چیزی " لطیف"، " اثیری " ( اتریك)
می پنداشته. میدیده است كه تا زمانی كه كسی دم و بازدم دارد زنده است،
و در هنگام مرگ، واپسین بازدم از او بیرون آمده. پس چنین پنداشته كه
زندگی و جان، این چیز ناملموس و رازالود، همان دم است ( به سانسكریت
آتم ، در آلمانی Atem ، در انگلیسی Odem )، همین دم به تازی به
واژه های نفس و روح و رایحه وابسته است و حتی در تورات و قران، به
اینكه خداوند روح ( جان و زندگی و ..) را به كالبد آدم " دمیده" است ، سخن
در میان است ( نفخ روح). پس نخستین پنداشت های آدمی از مفهوم روح یا
آتمان، از همان دم و از نفس كشیدن بوده است كه سپس، این مفهوم راه
خود را رفته و پس از اینكه روشن شده است كه هوا همان جان و روان
نمی باشد، انرا به موجود نادیدنی ، كه كاركرد آن " زنده نگه داشتن " است
بسته اند. از اینجا این پنداشت برای ادمی پدید امده است كه پیكر آدمی ، از
جنسی پلید و خاكی و پست ( در اثر نیروی گرانش[2]، آدمی هر چیز را كه توان
برخاستن نداشته و در پایین بوده، با ارزش "بد" دانسته و برای همین چیز
های بد را، پست و پایین و دون مایه و چیز های خوب را "والا" و عالی و
بلند جایگاه و .. خوانده است)بوده ولی روان و روح و آتمان او ، از سوی
خداوند ( كه ناگزیر[3] در بالاو آسمان و عرش و غیره بوده) بدو دمیده شده و
از آمیزش[4] این دو عنصر خاكی و ایزدی، پست و بالا، بی ارزش و پر ارزش
است كه كل وجود آدمی ساخته شده است: این كنه چم[5] " دوآلیسم" است كه
سپس اندیشمندان هر دینی ، یك جور شلوار برای آن دوخته اند و در آرایش
و پیرایش آن كوشیده اند. نخست در زمان فرزانگان[6] یونان، چون میدیدند
كه بگاه ترس و مهر و خشم و غیره، دل به تپش كم و بیش می افتد، جایگاه
اندیشه و خرد و آز و راز و رشك و .. را در دل دانسته و از انجایی كه
دریافته بودند كه هر اندام درونی پیكر، یك كاری را انجام میدهد، كار دل
و یا همان قلب را اندیشه پنداشته بودند ( همین باور نادرست را مردم گرفته
اند و حتی قران هم گرفته كه میگوید : آنها چشم دارند ولی نمی بینند، انها
قلب دارند، ولی نمیفهمند یا. ما به انچه در قلبهای انهاست /در سینه های
آنهاست آگاهیم[7]! و اینست كه امروزه میگوییم " دلت چی میخواد؟) از اینرو
روح و روان و زندگی، دیری با دل پیوند داده میشد ( فرزانگان یونان مغز
را دستگاه خنك كننده ی پیكر میدانستند، چون چین چین بود). اكنون با
پیشرفت دانش، روشن شده است كه مغز و اندیشه باهم سروكار دارند،
این است كه اكنون، دوآلیست ها، ادعا میكنند كه مغز یك ابزار ارتباطی
برای روح است، یعنی با ان پیكر را كنترل میكند و اگر مغز آسیب ببیند،
دیگر روح سراغ آن نمی اید و نمیتواند پیكر را فرماندهی كند!
البته اینها هنوز روی نادانی مردم و اینكه هنوز دانش در بخش شناخت
مغز و داده پردازی ان ، تازه كار است، حساب باز كرده اند و ادعای
" فلسفی " آنها این است كه چون ماده، مثلا ً الكترون هوش ندارد،
حس ندارد، اندیشه ندارد، زنده نیست و ...، پس این هوش و خرد و اندیشه
و مهر و غیره كه آدمی دارد، باید از جای دیگر آمده باشد و آنجا هم
جایی نمیتواند باشد جز از سوی خود خدا و از اسمانها !. پس خداوند باید
موجودی باشد كه این چیز ها را بیمرز و بی شمار داشته باشد كه بخشی
از آنرا، بهمراه بخشی از " روح" خود به آدمی دمیده است و گرنه آدمی
همان خال و لجن بیش نیست. .سپس هم داستانهای فانتزی جور كرده اند
كه بله آدمی باید در این جهان روح خود را بپالاید[8] !? كه این روح شایستگی
بازگشت بسوی آسمان و خدا و لقاء الله و غیره را داشته باشد ( در دین
ترسایی و عرفان و ..). البته در اسلام این والایی به حوری و غلمان
پایان یافته است.
خوشبختانه در نیم سده ی واپیسن، دانش بویژه در زمینه ذرات بنیادین
و مكانیك كوانتومی و هوش ساختگی و پرنسیپ و مهاد[9] و مفهوم " هوش"
و داده پردازی و رایانه ، پیشرفت های بزرگی كرده است كه برخی میدان
های تاریك گذسته را كه در ان دوآلیست ها و خدا باوران و ایده الیست ها
میداندار بودند، روشن كرده و آنها را به سختی و بدبختی افكنده است.
اكنون میدانیم كه اندیشه، چیزی نیست جز داده پردازی، كه با همكاری
و پیوند گره ها ی مادی[10] ، چه یاخته[11] باشند و چه ترانزیستور، بدست میاید
و هر ذره بنیادین هم حتی توان داده پردازی ساده و نخستینی[12] خود را دارد.
بر این پایه، بر طبق این مهاد كه چیزهای پیچیده، میتوانند از چیزهای
ساده پدید بیایند ( همانگونه كه ما خود از یاخته ها و از اسید های امینه
و در پایان از اتمها و كوارك ها درست شده ایم)، اندیشه ی پیچیده و " والای"
ادمی هم از تركیب وهمكاری اندیشه های ساده و نخستینی primitive
ذرات بنیادین پدید امده اند. برای همین هم رایانه های "بی جان" ! سرانجام
توانستند در یكی دوسال پیش، كهرمان و استاد شترنگ[13] جهان را شكست دهند
چون توان داده پردازی و افمارش[14] ( حسابگری/ محاسبه) انها در این زمینه،
از ادمی بیشتر بود. هم اكنون یك ماشین حساب، تند تر از یك آدم افمارش
میكند و یا كنترل هواپیماهای ایرباس، از بس كه پیچیده است، با رایانه انجام
میشود ( موبایل های خود را در هواپیما روشن نكنید كه فوتون های ان،
میتوانند داده پردازی رایانه را بهم بزنند و شما با هواپیما سرنگون شوید!)
همچنانكه گفتیم، هر یك دره هم میتواند یك گره داده پردازی ( node، neuron )
باشد و برای همین هم اكنون دانشمندان در پی ساختن رایانه های كوانتومی
هستند كه بجای صفر و یك های گره های ترانزیستوری و .. از وضعیت های
دیسكرت كوانتومی بجای ان سود برده و در پی ان، یك ترانزیستور را ( كه هم
اكنون بی اندازه كوچك شده) به یك ذره بنیادین كاهش دهند. ما حتی توانسته ایم
كه روش كلی كار مغز آدمی را دریافته و بدانیم كه یك شبكه ی نورونی است
و توانسته ایم رایانه هایی بر پایه ی این روش و مهاد[9] كار، بسازیم كه همچون
مغز، توان یاد گیری و بازشناسی الگو ها ( pattern recognition )را دارند و
هم اكنون در برخی بانكها، برای بازشناسی دستینه[15] ( امضای) مردم،
از این مهاد سود برده میشود.
بزبان دیگر، كار داده پرداز چیزی جز بازتاب و mapping سیگنال های درونشد
( ورودی/ input به یك چینش و سیگنال برونداد ( خروجی) نمی باشد. مهم
نیست كه این دستگاه رایانه باشد یا مغز، گیاه باشد یا چرخ گوشت.
امّا یك سیستم سیبرنتیك، فزون بر داده پرداز، البته به گیرنده ها و فرستنده
ها هم نیاز دارد و همچنین دارای یكان انرژی ( energy supply ) هم هست و
ما ادمیان و جانوران و گیاهان، چنین سیستم هایی هستیم. ( سیستم =
همكاری اجزا و ذرات ماده در یك یكان انجام كار).
ذرات بنیادین همچنان كه گفتیم ، دارای ویژگی سرشتین " همكنشی" هستند.
آنها بردو بخش هستند، ذرات نیرو بر ( ذرات انرژی=جنبش) و ذرات فرمانبر
از نیرو ها ( فرمیون ها). یك پروتون و یك الكترون باهم از راه فوتون ها ،
، دادو ستد آگاهی و داده ها را میكنند. فوتون در همكنشی با الكترون، او را
بسوی پروتون میكشاند، یعنی "برخودرش" با الكترون ، این اثر و این جنبش را
به الكترون میدهد كه در راستای پروتون برود، ولی همین فوتون، اگر میان
دو الكترون رفت و آمد كند، هر دوی انها را جنبشی در راستای دور شدن از
هم میدهد و بدیگر[16] زبان، به انها فرمان میدهد و میگوید كه از هم دور شوند.
این همان اندیشه و داده پردازی و هوش ذرات بنیادین است كه هوش برجسته
و پیچیده ی ما و رایانه ها هم از همین آجرهای كوچك هوش درست شده است،
چنانكه زیباترین فیلم های رایانه ای هم از صفر و یك ها، در یك چینش ویژه
درست شده اند. روشن است كه تا ذرات مادی[10] به این چینش ویژه برسند كه
ویژگی هوشمندی شان را هر چیه بیشتر نمایان و برجسته boost كند،
١۳ میلیارد سال زمان كیهانی ، كه از ان ۵ میلیارد سال روی زمین بوده،
نیاز داشته است. در چشم شهباز[17] ( عقاب)، ویژگی بینایی " ماده" برجسته
شده و در گوش بالموش[18] ( خفاش)، ویژگی شنوایی ماده، كه هردو باز
چیزی نیستند جز همكنشی ذرات مادی با یكدیگر. پس هر چینشی از ماده،
توانسته است و میتواند یك ویژگی نهادین آنرا برجسته و نمایان كند. از
چینش هاست كه زاب[19] مایع بودن و یا جامد بودن بدست میاید، وگرنه آب
همان آب و مولكولهای H2O است كه در چینشی، مایع و روان و در
چینشی دیگر، سخت و سرد و در چینشی دیگر بخار و " لطیف" است.
همچنان كه گفتیم، زمانی كه یك ذره ی مادی میتواند یك ذره ی مادی
دیگر را از راه دادو ستد فوتون و یا درات نیروبر دیگر، دریافت كند و در برابر
ان واكنش نشان دهد، در واقع وجود ان دره ی دیگر را " حس"كرده،
دریافته و درك كرده است. همه حس های ما هم روی این توانایی ماده
بنیاد شده اند. برای نمونه، باید فوتون ها از چیزی به چشم ما برسد و در
یاخته[11] های شبكیه، در اثر همین همكنشی های كوانتومی، جریان كهربایی
( الكتریكی) پدید بیاورد كه این جریان و سیگنال بتواند به یاخته های
نورونی كه آنها هم با نیروی كهربایی( برق) كار میكنند، دچار دگرگونی
وضعیت شده و سیگنالهای كهربایی دیگری از ان سرهم بندی كنند
و این سیگنال را مثلا ً به ماهیچه های بازو بفرستند كه دست شمارا
از كنار فندك سوزنده، پس بكشد.
پس گروهی از ذرات ماده، میتواند حس گسترده تری از یك ذره ی تنها
داشته باشد و از ذرات بیشتر دیگری آگاهی بگیرد و هر چه این گروه
ذرات بیشتر و سازمان یافته تر باشد، میتوان باز و باز و بصورت همفزاینده(تصاعدی)، آگاهی های هرچه بیشتری از ذرات هر چه بیشتر
دیگر جهان دریافت نموده و حس ژرف تر و پیچیده تری داشته باشد.
مثلا ً در بالموش، سیگنالهای آوایی را كه در گوش او به جریان كهربایی
تبدیل میشوند در روند داده پردازی چون یك پرده ی سینما از آگاهی های
دریافت شده، درختها و دوری و نزدیكی انها، حشره و دوری و نزدیكی
او و تندای[20] پرواز او برای داده پرداز هستند.
بزبان دیگر، همچنان كه داده پردازی مغز ما، برای ما همان ذهن و چون
یك پرده ی سینما با بو و مزه و گرما و سرماست، هر داده پردازی دیگری
هم یك جور پرده ی سینمای ذهنی و یك جور holomovement* پدید
میاورد. برای نمونه، ما یك تاس را چنین میبینیم، امّا جانداری و یا دوربینی
كه در شب میبیند و یا گیرنده ی رنگی ندارد آنرا جور دیگر میبیند(نگاره[21] ی دوم)
و یك بالموسكه تنها از راه گیرنده های آوایی، اگاهی[7] بدست میاورد، ان آگاهی
را مانند نگاره ی سوم " میبیند".
http://i28.tinypic.com/w2d0jr.gif
یك روبات فوتبالیست، میدان بازی را میبیند و توپ را میبیند و بازیكنان خودی
و هماوردان را نیز میبیند و تندا و راستای توپ را هم میبیند ولی این دیگر
همه ی ان چیزی است كه او میتواند از جهان بیرون از ذهن خود ببیند.
یك گیاه هم با دریافت مولكولهای ویژه و فوتون ها و اب و .. خورشید را
میبیند، گیاهان همسایه را میبیند، جای كنده شدن برگش را میبیند
( حس كردن و دیدن از یك خانواده اند)، یك پروتون، الكترونهای گرد هسته
و را میبیند و یك الكترون، یك پروتون را میبیند، دیدن پروتون و دیدن ما
در مهاد[9] و بنیاد، یك فرایند بیشتر نیست: دریافت فوتون!
پس حس همان دریافت آگاهی (داده) از ذرات دیگر مادی[10] است.
اندیشه همان داده پردازی(سفرنگ داده به آگاهی =ذهن) است
هوش همان تندای داده پردازی در زمان است.
روح همان همكاری سیستماتیك اجزای یك سیستم است
( ما زمانی میمیریم كه یك یا چند جز مهم از سیستم ما،
كار خود را به هر انگیزه، انجام ندهد، مثلا ً چماق بخورد
توی سرمان )
و دستیابی به هوش بالاتر از ادمی هم ممكن است، چون
بالا بردن توان و تندای[20] داده پردازی شدنی است و سیوه ی
داده پردازی شبكه ای و موازی هم ممكن است و همانگونه
كه هوش ما از ماهی نخستین تا موش نخستین و تا پریمات
نخستین به هوش احمدی نژاد رسیده، فزونتر از انهم شدنی است و خواهد شد و در احمدی نژاد متوقف نخواهد گردید!
*
holomovement
زمانی كه در سینما نشسته اید و یك گاوچران در فیلم میتازد،
تازش او یك جنبش مجازی است، در عین حال یك جنبش
واقعی هم هست. واقعی هست، چون جنبش او همان جنبش
و خوردن فوتون های پروژكتور سینما به پرده سینماست.
مجازی هست چون گاوچرانی واقعی در سینما وجود ندارد
و تنها بازتابی از گاوچرانی كه در دشت های تگزاس میتاخته
است، بصورت فوتون های پروجكتور، " نمایان" میشود و
به شما اگاهی[7] از وجود ایشان میدهد، پس تاختن او یك
تاختن واقعی بوده كه اكنون به نماد یك تاختن مجازی ولی
با ابزار واقعی ( فوتونها) در پرده سینمای شما دگرگون
شده. ذهن شما هم این پرده ی سینماست،زمانی كه به یك
گاوچران نگاه میكنید، در واقع خود گاوچران را نمیبینید،
بلكه فوتون ها ( آگاهی ها) ی رسیده از او در ذهن شمانمایش داده میشوند و شما انگاره[22] ای از او را " میبینید"
----
1. ^ ru+nevešt::Runevešt || رونوشت: کپی Dehxodâ, Ϣiki-En copy
2. ^ gerân+eš{pasvand}::Gerâneš || گرانش: جاذبه Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ gravitation
3. ^ Goziridan || گزیریدن: تصمیم گرفتن to decide
4. ^ Âmixtan || آمیختن: مخلوط کردن to mix mischen || آمیختن: یکی کردن to merge
5. ^ Cam || چم: معنی; چرایی Ϣiki-En, MacKenzie meaning
6. ^ far+zân::Farzân || فرزان: حکمت Dehxodâ, Ϣiki-En wisdom
7. ^ آ ب پ Âgâhidan || آگاهیدن: آگاه شدن to be informed
8. ^ Pâludan || پالودن: تمیز کردن; پاک کردن Ϣiki-En, Ϣiki-En to refine; to clear
9. ^ آ ب پ Mehâd || مهاد: اصل Ϣiki-En principle; law
10. ^ آ ب پ Mâdi || مادی: material
11. ^ آ ب Yâxte || یاخته: سلول Ϣiki-En cell
12. ^ noxost+in{miyânvand}+i{pasvand}::Noxostini || نخستینی: بدوی Ϣiki-En primitive
13. ^ šat+rang::Šatrang || شترنگ: شطرنج Dehxodâ, Ϣiki-En chess
14. ^ Afmâridan || افماریدن: حساب کردن to calculate
15. ^ dast+in{miyânvand}+e::Dastine || دستینه: امضاء Dehxodâ, Ϣiki-En signature || دستینه: حکم sentence | || دستینه: زینتی که در بند دست و ساعد گذارند wristlet; bracelet
16. ^ Digarestan || دیگرستن: تغییر کردن Ϣiki-En to change
17. ^ šah+bâz::Šahbâz || شهباز: عقاب Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ eagle
18. ^ bâl+muš::Bâlmuš || بالموش: خفاش Ϣiki-En bat
19. ^ Zâb || زاب: صفت; فروزه Ϣiki-En, www.loghatnaameh.org attribute; adjective
20. ^ آ ب Tondâ || تندا: سرعت Ϣiki-En speed
21. ^ negâr+e::Negâre || نگاره: تصویر Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ image
22. ^ engâr+e::Engâre || انگاره: انگاره (ایده) که از انگاشتن میاید. www.loghatnaameh.org, Ϣiki-En idea






































آغازگر جُستار











پاسخ با گفتآورد