
نوشته اصلی از سوی
mosafer
+بهمینسان
روزه که میگیرم خدا زیر چشمی نگاهم میکند و لبخند میزند
خوب میداند گرسنگی میکشم تا تو را فراموش کنم
و لبخند میزند بر چشمانی که هر سو ،جز او را جستجو میکند
دستانی که غرق بر گناهند را ،بر آسمانی بالا میبرم که خوب میداند در پس ِ قنوتش ذکر نام تو جاریست
اینجا خدا خودش را بخواب زده ...
دخیل بَند، بر تمام امام زاده هائی که پرتند!
به حتم ، آنان نیز دلباخته ی تو شده اند که چنین پرت و دور، دخیل بندشان ،کسانی هستند که جز خدا ،خدائی دگر نیز دارند...
این یکی را میگذارم برای دیگران, چامههایِ[1] دینی به روحیهیِ من سازگار نیستند.
هرآینه, این واژگان را داریم:
تکابیدن[2] = غرق شدن
قنوت = (خوردنیه؟) (:
به حتم = ببایست, بیگمان, هر آینه
جز = پارسیکه: جدااز —> جز
دیگر واژگان "ذکر" و .. هم http://beparsi.be میانجامد برایتان.
----
1. ^ Câme || چامه: شعر Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ poem
2. ^ tak+âbidan::Takâbidan || تکابیدن: کارواژه تکابیدن به چم غرق شدن است.تک+آب+یدن.می دانیم که تک همان ته است.در گذشته تک به چم ته کاربرد داشت مانند این چامه ناصر خسرو:بر اوج فلک چون بپرم از نظر تیز/می بینم اگر ذره ای اندر تک دریاست/غرق شدن =ته آب رفتن٬از همین روی تکابیدن(غرق شدن)همان تهِ آب رفتن است.بهمن Ϣiki-En, Ϣiki-En to sink; to drown