
نوشته اصلی از سوی
undead_knight
همه اینها باز هم واقع گرایی اخلاقی رو رد نمیکنه:)
ببین مفهوم کشتن نتیجه بهم پیوستن تجربه هاست(خوشه ای از تجربه ها)،یعنی من چندین نوع کشتار رو میبینم،مردن رو مبینم،زندگی رو میبینم و در نهایت یک مفهوم ذهنی به نام کشتن رو درک میکنم.
بله اگر من کشته شدن یک نفر با ریل گان! رو ندیده باشم با رجوع به تجربیات گذشته و قدرت پردازش خودم اشتراکات رو میبینم و اون رو کشتن میبینم.
یعنی در نهایت کشتن در ذهن من یک معنای مشخص میتونه داشته باشه:گرفتن جان دیگران.
attempted murder هم که پیچیدگی نداره،از اسمش هم مشخص هست که در نتیجه تلاش شخص برای کشتن هست.اینجا ابزار کشتار،نشانه های حمله و بقیه همه در راستای برقراری ارتباط با مفهوم ذهنی ما هستند و ما هنوز به سادگی میتونیم تلاش+کشتن رو تحلیل کنیم و با ما به ازا های بیرونیشون ارتباط برقرار کنیم.
مهمترین چیزی که من میگم اینه که اگر ما تمام راه های ورود و خروج داده به مغز رو حس(و در نتیجه تجربه)بدونیم گزاره معنادار اخلاقی باید هر بخشش یک ما به ازای بیرونی(معمولا خوشه ای) داشته باشه.
من خواستار اثبات علمی نیت و دوستی نیستم ولی چیزی که مطرح میکنی برای من بدیهی نیست که بگم خب باشه اینها بدیهیات ماست و بریم روی چیزهای دیگه بحث کنیم!من مفاهیمم رو تعریف میکنم ولی آلترناتیو تو از دید من گنگه.