گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
خیر برادر, شما اینجا دو تا استدلال گوناگون را جای هم گرفته‌ای, من اینجا تنها و تنها از "وسوسه کردن" گفتم,
در جای دیگر نیز از فریفتن (اینبار بدرستی "فریفتن") در راستای سکس گفتم.

استدلال‌هایِ ایندو سراسر دگرسان[1] هستند, اینکه تو اینجا پیش خودت اینها را یکی گرفته‌ای و
داری هر ٢ را میکوبی تنها در اندیشه‌یِ خودت میباشد, اگرنه سخن من اینجا از آغاز تنها درباره‌ی وسوسه کردن (= to tempt) بوده.


گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
به به, پس چون در کلاهبرداری زبانبازی دارید و چون در وسوسه کردن زبانبازی داریم, پر هر دو یکی هستند (زابِ[2] مشترک دارند "آقا" جان!)

این هم سفسته نیست, لابد استدلال ناب منطقی است! (:
نه جدی جدی گویا ریست شده سیستم.
گفتیم فعل مهم نیست اینجا،مثل اینست که من درباره اخلاق صحبت کنم و گرفتن جان انسانها برای منافع خود/از روی مرض/... و اینکه کدام نااخلاقی و کدام اخلاقیست.
بعد تو بیایی بگویی من توضیح دادم،خیلی ساده است،کشتن نااخلاقی نیست ،قتل نااخلاقیست اما

کل سخن ما درباره اخلاقی بودن عمل است اینها فقط euphemism و اخلاقی نماییست.وسوسه میتواند نااخلاقی باشد برود پیش کلاهبرداری میشود نباشد،ما هم نگفتیم وسوسه نااخلاقیست (که حرف گله گشاد و بی معنیست).گفتیم عنصر مهم اینجا استفاده ابزاریست.
مورد یک:یک زن شوهردار میاید به من آمار میدهد(من میدانم شوهر دارد یا نمیدانم زیاد فرق ندارد).اینجا مسئولیت با خود اوست، سکس اخلاقیست.
مورد دو:م یکنفر را میشناسیم و میدانیم که ازدواجش خیلی برایش مهم است و دوستش دارد ، اگر ما برای سکس و لذت خودمان نقشه بچنیم او را از قصد از حالت متمرکز و هوشیار با مشروب دادن/وسوسه/... به نقطه غیر قابل بازگشت بکشانیم بعد در آن حالت با او سکس کنیم به بگوییم خوب دست رد به ما نزد،این میشود نااخلاقی.
کجای فهم آن این اندازه سخت است؟