چیزی نگرفتم از سخن, در نوشتهیِ من که نه تنها آزادی گرفتن نبود, دادن آزادیِ وسوسه کردن هم بود!
اینکه به کسی کار داشته باشیم یا نداشته باشیم ادعایی هتا گزافتر از "وسوسه کردن" است, اگر ٩٩.٩% مردم جهان به اینکه خدایی هست و جهان پس از مرگ بود میباوریدند
لابد ما نباید به ایشان کار داشته باشیم و باید بگذاریم همینجور در نادانیِ خودشان بمانند, در برابر این پادرویکرد که دست از نادانی بردارند و با دانش به ستیز با بیماریها بروند!
روشنه که ما با زندگی دیگران کار داریم, مرزبندی آزادیِ کار داشتن ما هم تا جایی پیش میرود که آزادی دیگران را نگیریم.
مرزبندی اخلاقیات فروش کالا هم تا در همین راستا تا جایی پیش میرود که دروغ گفته نشود.