undead_knight (02-27-2013)
گمان نمیکنم, این را میبینند سپس فردا میگویید «فرگشت», میانگارند دارید دربارهیِ فیلمهای دانش-پندارین میسخنید.
من بسیاری زمانها پیش آمده دربارهیِ یک چیز دانشیک و پیش پا افتاده سخن میگفته ام, ولی روی سخن چون پیشتر فیلم و اینها دیده گمان برده
دارم داستان سر هم میکنم! این بویژه توی ایران فراگیرتره که فیلمها از فیلتر ترزبانش (translation) هم رد میشوند و فرجام پایانی کار باز هم میدگرد.
شکستن چهارچوبهای ذهنی هر آینه در دستهیِ بهترین راهکارها هستند, روی آروینِهای (=تجربه) خودین تان چه زمانهایی و چه سخنانی برایتان از همه بهتر در این راستا کار کرده؟
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Reactor (04-05-2013)
تجربه خود من با دیدن تناقض ها شروع شد. در نوجوانی دوستی داشتم که به آئین بهایی بود. در مورد پیروان این آئین و روش و منش آنها داستان ها شنیده بودم ولی هرچه بیشتر با او نزدیک تر می شدم نشان کمتری از آن روش و منش می دیدم. نتیجه به صحت آن داستان ها و صداقت راویانش شک کردم و ....
ولی زمانی قدرت تفکر و استدلال در من شکل گرفت که مطالعه و کتاب شد تنها دلمشغولیم. هر آنچه به دستم می رسید می خواندم از داستان های علمی تخیلی تا شعر و سیاست و تاریخ. در این رهگذر آثار کافکا و صادق هدایت خیلی از پیش فرضهایم را شکست.
ور در نهایت آنچه به ذهنم ساختاری بدون ساختار داد آشنا شدن با رویکرد تحلیلی تفکر انتقادی (critical thinking) بود.
Mehrbod (02-27-2013),Russell (02-27-2013),undead_knight (02-27-2013)
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)