آلیس جان کل سخن من هم اینست که اینها مرتبط هستن با هم.
شما میگویید ما اگر "شرایط اولیه" را بدقت کافی بدانیم میتوانیم جهان را دقیقا پیش بینی کنیم+قبول درستی اصل عدم قطعیت هاینبرگ(ما شرایط اولیه را نمیتوانیم با دقت کافی بدانیم) = hiden Variables (متغییر های پنهان)
در اینجا توضیح داده شده که داستان چیست (نگویید لینک ویکیپدیاست یا چه مهم اینجا اتنقال مفهموم مورد نظر من است و من ارجاع به مرجعیت نداده ام):
اساسا خلاصه داستان اینست که جناب انیشتین با فیزیک کوانتوم مشکل داشت چرا که نگاه او قطعیتگرایانه (دترمینیستی) بود.یک آزمایش بسیار معروف ترتیب داد که نادرستی عدم قطعیت و فیزیک کوانتومی را نشان بدهد.Historically, in physics, hidden variable theories were espoused by some physicists who argued that the state of a physical system, as formulated by quantum mechanics, does not give a complete description for the system; i.e., that quantum mechanics is ultimately incorrect, and that a correct theory would provide descriptive categories to account for all observable behavior and thus avoid any indeterminism. The existence of indeterminacy for some measurements is a characteristic of prevalent interpretations of quantum mechanics; moreover, bounds for indeterminacy can be expressed in a quantitative form by the Heisenberg uncertainty principle.
Albert Einstein, the most famous proponent of hidden variables, objected to the fundamentally probabilistic nature of quantum mechanics,[1] and famously declared "I am convinced God does not play dice".[2] Einstein, Podolsky, and Rosen argued that "elements of reality" (hidden variables) must be added to quantum mechanics to explain entanglement without action at a distance.[3][4] Later, Bell's theorem would suggest (in the opinion of most physicists and contrary to Einstein's assertion) that local hidden variables are impossible, leaving only nonlocal hidden variable theories as potentially viable. The most famous nonlocal theory is de Broglie-Bohm theory.
EPR paradox - WiKi
پس اینجا همه جدال قطعیتگرایی با عدم قطعیت هایزنبرگ و فیزیک کوانتومیست.حال اینجا این جناب بل میآید با تئوری بل و پارادوکس مطرح شده انشتین را به اثباتی علیه موضع انشتین و دترمینیسم تیدیل میکند و با استفاده از آزمایش خودش ثابت میکند که آری فیزیک کوانتومی درست است و فرضیات انشتین است که همه شان نمیتواند درست باشد.(تمام نبوغ آزمایش همین ربط دادن فیزیک کوانتومی و عدم قطعیت و ارتباط دادن تجربه با دترمینیسم و... است).
در خصوص خود بحث هم خوب تاپیک را زدم که هر دو موضع در آن بحث شود.همین کاری که کردید کار خوبیست که دو بحث را در بخشهای جدا پیش ببریم و قاطی نکنیم.
شما دارید میگویید:
1-ما (انسان) یکچیزهایی درباره علیت در مغز آموخته ایم (بر پاد دیدگاهی که جن و پری مغز انسان را میگردانند مثلا)
از یک معلوم نیست چطور نتیجه میگیرید که :2
2-پس میدانیم که مغز دترمینیستی است و پیشبینی پذیر است (و اینکه ما نمیتوانیم پیش بینیش کنیم تنها به پیچیدگی آن باز میگردد).
یا به عبارت دیگر دیدگاهی که شما سعی دارید از آن دفاع کنید اینست که دترمینیسم درست است (همه چیز و همه چیز از جمله مغز انسان رفتارش دترمینیستیست).
اختیار را عکس دترمینیسم تعریف میکنید یعنی چند آینده ممکن باشند.
بعد از دترمینیسم نتیجه میگیریم که اختیار نداریم.
ایرادات من به آن:
1- غیر قابل اثبات بوده تا به حال.اینکه از فیزیک نیوتونی و شیمی به ناگهان استقرا میکنید که مغز هم کارکردش همان است (فقط کمی پیچیده است نمیتوانیم نشان دهیم ببخشید) اثبات و حتی استدلال مناسبی برای موضع نیست و تنها همان ادعاست.اینکه راسل 5 سال پیش دوباره میشود راسل الان یک آزمایش است برای ادعای مذکور نه نتیجه ی آن.
2-اساسا با این تعریف اختیار من مشکل دارم.شرایطی که برای اختیار تعریف میکنید اساسا میتواند وجود داشته باشد ولی ما همچنان اختیار نداشته باشیم.
شما میگویید:
اختیار=دترمینیسم+مقداری تصادف.
من میگویم این (دترمینیسم+تصادف) میتواند درست باشد و ما همچنان اختیار نداشته باشیم و اساسا این تعریف مناسبی برای اختیار نیست.

















































پاسخ با گفتآورد