نوشته اصلی از سوی
Mehrbod
ساده است, این کوششها را آب در هاون کوبیدن و همچنین کژرویِ فرهیختگان برشمردم.
بجای این گیرهای "خُنُک" و پرداختن به انگیزههایِ پنهان دیگران در نوشتههایشان و دگرنُمایانیِ فرهودها[١] (نژاد
باهوشتر و قدکوتاهتر و ... نداریم, داشتهایم ها, ولی دیگر نداریم!) و هشدار به دیگران در بازگویی و
پرداختن به فرهودها (پیش از بازگویی چیزی بیاندیشید[٢] که مبادا برخی "موج سوار" آنجا پیدا شوند)
بهتر است هر چه بیشتر سراغ همین «ریشه» رفته و زمان گرانبهای فرهیخته را هزینهیِ ستیز با چیزهای رویهئین (i.e. superficial) نکنیم.
این رویکرد نابخردانهیِ فراگیر فرهیختگان مرا هر چه بیشتر یادِ این چامهیِ[٣] فرزانْ[٤] خیام میاندازد:
قومی متفکرند اندر ره دین — قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آن که بانگ آید روزی — کای[٥] بیخبران راه نه آنست و نه این
روشنه, اینها نگرش من هستند و دیگران آزادند با نژادپرستی هر آن اندازه که دوست دارند بستیزند (= خودارضایی کنند) تا ریشهکن
شود, گرچه دیرتر اش باید با میهنپرستی هم همان اندازه و هتّا بیشتر بستیزند که آنهم ریشه اش خشکانده شود و اگرچه, بیگمان پس
از آنهم با فرهنگپرستیای چیزی سر و کار خواهند داشت و اگر از پس ریشهخشکانیِ آنهم بر آمدند باید با دیو بزرگ دین و ایزدپرستی (الله
"بزرگتر" است) دست و پنجه نرم کنند و اگر آنرا هم توانستند یکجوری سرانجام ناکار کنند, با ناامیدی ببینند که ای داد بیداد, نژادپرستی از نو ریشه دوانیده!