
نوشته اصلی از سوی
chera
سلام
البته این بحث شیرینیست که اساسا تقسیم بندی کانت صحیح است یا خیر و ترکیبات پیشینی و تحلیلات پیشینی ایشان همان ترکیبات پسینی تغییر شکل یافته هستند یا خیر .
اما بهرجهت نمی توان انکار کرد که تقسیم کردن این اندیشه ها فارغ از منبع بدست آوردنشان و بر اساس میزان اعتبارشان در مکانیسم راستی آزمایی و نقد ما ضروریست .
حتی اگر منشا منطق و تجربه را یکسان بپنداریم ( که البته بنده در این مورد مناقشه خواهم کرد ) باز کسی نمی تواند ادعا کند که اعتبارشان هم یکیست .
سرچشمه فرنود[1] و آروین[2] (منطق و تجربه) یکسان هستند، ما میدانیم در فرنود فزود دوستیزگر[3] (جمع نقیضین) ناشدنی است، ولی از کجا این را میدانیم؟
مگر نه اینکه تاکنون چون هیچ دوستیزگری ندیدهایم که با هم آمده باشند - کسی هم زنده باشد هم مرده، کسی هم اینجا باشد هم نباشد - پس بآروین[4] "درآوردهایم" که فزود دوستیزگر ناشدنی است؟
اگر فردا بنپاهیم (observe) که نمونهوار در فیزیک کوانتومی فزود دوستیزگر شدنی است، آیا همچنان در فرنودسار[5] این مهاد[6] پابرجا خواهد ماند؟

نوشته اصلی از سوی
chera
منطق فارغ از اینکه در عالم خارج چه چیز روی داده همیشه صحیح است و تجربه صحتش تحقیقا به این اعتبار دارد که واقعا در عالم خارج چه روی داده است .
خیر، برای همین فرنود خود از آروین میاید و من در دنباله میگویم که کارکرد فرنود چیزی بیشتر از یک شتابنده[7] اندیشهی یا همان میانبُر اندیشیک نیست.

نوشته اصلی از سوی
chera
پس تقسیم بندی ما که مبنایش اعتبار داده ها بود و در جهت ایجاد زمینه برای نقد اندیشه صورت گرفته حتی با فرض صحت ادعای جناب مهربود صحیح و ضروریست .
اما اجازه بدهید قدری به همین ادعای استخراج منطق از تجربه بپردازیم .
فرموده اند که
من دوست دارم بدانم این کلمه در آوردیم در این جمله به چه معناست ؟
به معنای در آوردن یک سیمبل از مجموع سیمبلهاست ؟
به معنای خلق کردن چیزی است ؟
آیا درک در ذهن ناشی از یک فعالیت مکانیستی ست؟ در این صورت آیا مفاهیمی که درک می کنیم نباید معادلی در جایی داشته باشند ؟
این درآوردن اگر فعلیست اگر انتقالیست ااگر ایمپالس عصبیست و اگر هر چیز دیگر است سیکلش چیست ؟ دهنده اش گیرنده اش اینها را نام ببرید .
"درآوردن" کوتاه شدهی "اندرآوردن" است که همان «شناخت» باشد.
زمانیکه ما در جایگاه یک پردازشگر مادی[8] پیرامونمان را نپاهسته و دادهای را میاندرآوریم، پس در فَرهود[9] یک پیوند فرنودین[10] را بازشناختهایم: برای نمونه
مینپاهیم که یک آدم نمیتواند همزمان هم زنده باشد هم مرده، پس این پیوند فرنودین "یک ادم نمیتواند هم زنده باشد هم مرده" را میاندرآوریم.
تا اینجا اندرآوردن/درآوردن ما تنها یک نِپاهش[11] (observation) بیش نیست، ولی اگر ما یک مهادی را فراوان
بِنپاهیم پس با "فراهازش[12] آروینیک[13]" میدانیم که به گُمان بالا همیشه درست است و بریخت یک "مهاد[6] فرنودین" در میاید.

نوشته اصلی از سوی
chera
برای اینکه سئوالم مفهوم تر باشد مثال می زنم شما وقتی گلدانی را می بینید و آن را به یاد می آورید اولا در هنگام دیدن تصویر به صورت اشعه نوری از کناره های گلدان به شبکیه می تابد انرژی متفاوت در مرکز و کناره ها با درک تغییر میزان تحریک رسپتورها مشخص می شود و یک پیام مورس می سازد این پیام به مرکز بینایی در لب فرونتال مغز می رود آنجا درک می شود و این درک که به صورت یک پیام الکترو شیمیایست مشخصات خاصی دارد که با مشخصات خاصی در حافظه بینایی که در اطراف مرکز بینایی قرار دارد تطابق دارد بنابراین همان رزنانس را ایجاد می کند و شناخت حادث می شود .
خوب حالا سئوال بنده این است که این درآوردن عملی مانند همان دیدن و بیاد آوردن است ؟ یعنی از همان سنخ است ؟ یعنی همانطور که آنجا فرستنده و گیرنده و شئی خارجی و تصویر داخلی و تطابق یک به یک تصویر محرض و مشخص است و این کلمات معنای مشخصی دارند و سیکل عصبی و مکانیستی معلومی دارند آیا معنای کلمه درآوردن که شما استفاده کرده اید هم معنا ی مشخصی دارد ؟ می توانید سیکلش را توضیح دهید ؟ می توانید بفرمایید تطابق یک به یک تصاویر که در پروسه شناخت به آن اشاره کردیم در این عمل درآوردن کجا و چگونه رخ داده است ؟ چه چیز مشخصا با چه چیز تطابق می کند که عمل شناختی درآوردن حادث می شود ؟ فرسنده کجاست ؟ گیرنده کجاست ؟ سیکل چیست ؟
چرا ؟!؟
آری چرا که نه، اگر نگر بالا را بپذیریم که اندیشیدن همان مانندشِ[14] فربود[15] بیرونی است، پس شناخت میشود:
1- نِپاهش - observation
2-
بازتابش[16] - reflection
3- پردازش
نِپاهش[11]
نِپاهش براه سُهشگرهای بیرونی انجام میپذیرد، میدانیم که ماده با مادر میاندرکند[17] (اندرکنش[18] دارد)، پس ابزار سُهشگری (چشم، گوش، ...) چیزی بیشتر
از همان مادهی اندرکنشگر نیستند که پیچیدهتر و هوشمندتر شدهاند.
بازتابش
پس از نِپاهش، ما بازتابش داریم که همان بازتابیدن "فربود بیرونی" در "ذهن درونی" ما باشد. برای نمونه خودتان، ما یک گُلدان را میبینیم، سپس جایگاه گُلدان
را نسبت به پیرامون[19] که چیزی بیشتر از یک مُشت دادههای پیوندین (relational) نیست را در ذهنمان میبازتابیم؛
برای دیدآوردن[20] فرآیند، یک تور مسی نازک را بیانگارید که خمندگی[21] بالایی دارد، در اینجا ما یک جسم ناشناخته را روی آن انداخته و سپس برمیداریم، الگویی که در تور نامبرده فرومیرود همان بازتابش یا دریافت، یا آگِــرتــش[22] - Perception - WiKi است:
اکنون این تور یک بازتابی از جسم بیرونی در خود دارد و درباره آن جسم یک شماری "پیوند فرنودین[10]" میداند، برای نمونه میداند که جسم ناشناخته ما:
چه بزرگیای دارد.
چه اندازهای دارد.
چه چگالیای دارد.
گرانیگاه[23] (center of gravity) آن کجاست.
...
هر چه این بازتابش به فربود نزدیکتر باشد، ما "دریافت" یا "آگِرتش (perception)" بالاتری از فربود خواهیم داشت، ولی هرگز نیز دریافت ما یکسان با فربود نخواهد بود.
پردازش
پس از نپاهش و بازتابش، ما پردازش را داریم که اینبار تنها به الگوها (پیوندهای فرنودین) میپردازد.
برای نمونه بالا، تور آگـِـرتـَندهی (perceptron) ما یک شماری پیوند فرنودین (=داده) درباره جسم ناشناخته داشت، خود ما نیز در
جایگاه آگرتندههای پیچیدهتر، همین بازتابش[16] را با پِییاختگان[24] (neuron) های مغزیامان داریم، که در راستای پردازش میتوانیم با دگراندن بستر مادی[8]
مغزمان، این الگوها را در پرگیری[25] (environment) مجازی (که همان ذهنامان باشند) با یکدیگر آموده[26] و گسسته و رویهمرفته "پردازش"اشان کنیم.
این فرایند سراسر یکسویه است:
دگرستن[27] مغز —> دگرستن الگوهای بازتابیده مجازی
دگرستن الگوهای بازتابیده مجازی <— دگرستن مغز
که همان مهاد[6] «فرابرنهادگی[28]» یا supervenience باشد:
پس چکیده سخن:
با نپاهش
[11]، الگوها در مغز بازتابیده میشوند، با بازی روی الگوهای مغزی فرآیند پردازش انجام میپذیرد، در پیِ پردازش شناخت بدست میاید.
----
1. ^ far+nud::Farnud || فرنود: استدلال; منطق; دلیل Ϣiki-En reason
2. ^ Ârvin || آروین: تجربه Dehxodâ experience
3. ^ Dosetizgar || دوستیزگر: نقیضین
4. ^ Beârvin || باروین: از روی آروین; از روی تجربه TFD experientially
5. ^ farnud+sâr{pasvand}::Farnudsâr || فرنودسار: دانش منطق Ϣiki-En logics
6. ^ آ ب پ meh+âd::Mehâd || مهاد: اصل Ϣiki-En principle; law
7. ^ Šetâbande || شتابنده: شتاب دهنده; تسریع کننده accelerator
8. ^ آ ب mâd+i{pasvand}::Mâdi || مادی: material
9. ^ far+hud::Farhud || فرهود: فرهوده; هوده=حق; حقیقت Ϣiki-En truth
10. ^ آ ب far+nudin::Farnudin || فرنودین: منطقی logical
11. ^ آ ب پ nepâh+eš{pasvand}::Nepâheš || نپاهش: مشاهده; دریافت; نگرش Ϣiki-En, ⚕Heydari☉ observation
12. ^ farâhâz+eš{pasvand}::Farâhâzeš || فراهازش: Ϣiki-En induction
13. ^ Ârvinestan || آروینستن: تجربه کردن; آروین کردن to experience
14. ^ mânand+eš{pasvand}::Mânandeš || مانندش: شبیهسازی شده Ϣiki-En simulation
15. ^ far+bud::Farbud || فربود: فرابود; آنچه فرای ما هست; واقعیت Ϣiki-En reality
16. ^ آ ب bâz+tâb+eš{pasvand}::Bâztâbeš || بازتابش: انعاکس دادن reflection
17. ^ andar+kardan::Andarkardan || اندرکردن: تعامل داشتن/کردن Ϣiki-En to interact
18. ^ andar+kon+eš{pasvand}::Andarkoneš || اندرکنش: تعامل; فرایند اندرکردن Ϣiki-En, fa.wiktionary.org, Ϣiki-Pâ interaction
19. ^ pirâ+mun::Pirâmun || پیرامون: محیط Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ perimeter
20. ^ did+âvardan::Didâvardan || دیدآوردن: به دید آوردن; تصور کردن Ϣiki-En to visualize
21. ^ Xamandegi || خمندگی: انعطافپذیری flexibility
22. ^ âgert+eš{pasvand}::Âgerteš || آگرتش: دریافت کردن; نپاهستن Ϣiki-En perception
23. ^ gerâni+gâh::Gerânigâh || گرانیگاه: مرکز ثقل Ϣiki-Pâ center of gravity
24. ^ pey+yâxt+e::Peyyâxte || پییاخته: یاختهیِ پی; یاختهیِ عصبی Ϣiki-En neuron
25. ^ par+gir::Pargir || پرگیر: پیرامون, محیط environment
26. ^ â{pišvand}+mudan::Âmudan || آمودن: ترکیب کردن to combine
27. ^ Digarestan <— Degarestan || دیگرستن: تغییر کردن Ϣiki-En to change
28. ^ farâ+bar+nehâd+eg+i{pasvand}::Farâbarnehâdegi || فرابرنهادگی: پدید آمدن زابهای نو از اندرکنش لایههایِ زیرین Ϣiki-En supervenience