بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
دقیقا
این معنا کاملا درست است .
در واقع دوستان سرگرم بحثی هستند که ریشه آن عدم دقیت در معنای کلمات است .
یک فیلسوف به کلماتی که استفاده می کند باید خیلی دقیق باشد چون ما همانگونه می اندیشیم که حرف می زنیم .
این مفهوم کاملا درست است که به علم اتکا می کنیم چون راه دیگری نداریم و این مفهوم کاملا غلط است که به علم اتکا می کنیم چون علم درست است .
این دو جمله و این دو معنا تفاوت فراوانی با هم دارند و محصول دو اعتقاد اپیستمولوژیکی متضاد هستند اولی نسبی گرایی را و دومی ایدئولوژی را تبلیغ می کنند .
دوستان این دو معنا را از هم تفکیک نکرده اند و از این رو این تصور ایجاد شده که علم مبنای ایدئولوژیکی دارد .
چرا ؟!؟!
Angela (01-23-2013),Russell (01-23-2013),sonixax (01-23-2013),undead_knight (01-23-2013)
چرای گرامی فَردید یا همان منظور شما از "ایدئولوژی" در اینجا چیست؟
تا آنجاییکه من در تعریف ایدئولوژی میدانم، یک ایدئولوژی چیزی بیشتر از یک گردآیه (set) از ایدههای گوناگون و همراستا نیست، برای نمونه
ایدئولوژی مارکس یک گردآیه از نگرههای «همبود (جامعه) بی طبقه»، «پیشگیری از بهرهکشی» و «نبود دولت مرکزی»، «نبود مالکیت ابزار فراوری» و ... است.
نسبیگرایی نیز تعریف گل و گشادی دارد، چه چیز آنرا دقیقا میگویید؟ نسبیگرایی میتواند بر این پایه
باشد که ما «فَـرهودِ کامگار» یا «حقیقت مطلق» در جهان نداریم و هر چیز نسبت به دیدگاهِ ما میدگرد.
هر آینه، دیدگاه دیگری از نسبیگرایی میگوید ما فَرهودِ کامگار داریم، ولی ناتوان از شناخت آن هستیم پس همه چیز را نسبی میسنجیم.
در کنار همه اینها، پیوند این دو به شناختشناسی (epistemology) را چه میبینید؟
چیزیکه من میبینم (با نگرش به سخن دوستان)، ما چند ابزار مرزمند برای شناخت جهان پیرامونمان داریم، چند چیز نیز درباره همهی آنها درست است:
همه ابزارهای شناختشناسیک (epistemological) لغزشپذیر هستند.
برخی ابزارهای شناختشناسیک دقیقتر از ابزارهای دیگر هستند: زمانبری بالا، دقت بالا
برخی ابزارهای شناختشناسیک تُـندتر از ابزارهای دیگر هستند: زمانبری کم، دقت کم
...
ابزارهایمان از اینها بیرون نیستند:
آروین (تجربه)
فرنود (منطق)
دانش (دانستههای گردآمده) —> خود برآمده از فرنود + آروین
؟
بجز اینها تا جاییکه من میبینم ابزار شناخت (سرشاخه) دیگری نداریم. دین برای نمونه یک دستورکار یا راهنمای
زندگی است که خود زیرگردآیهی دانش میرود و بخشهایی از آن دانشیک هستند، بخشهای (بزرگتر) دیگر آن نیستند.
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Angela (01-23-2013),Russell (01-23-2013),sonixax (01-23-2013),undead_knight (01-23-2013)
مهربود عزیز از ما خواسته اند که مفاهیمی که بکار برده ایم تعریف کنیم .
بنده خوشحالم که چنین سئوالی مطرح شده است و فکر می کنم یک علت اساسی که بعض از دوستان را از مباحثات خسته میی شوند نبود متد هم اندیشی مناسب در بسیاری از مباحثات است .
بسیاری از دوستان بسیار عجله می کنند که مطالبشان را تمام و کمال در یک مباحثه اعلام کنند در حالی که مهمترین و بهترین روش مباحثه همین است که مهربود انجام داده اند یعنی ابتدا سعی کنیم نظر دیگران را درک کنیم مفاهیمی که در سخنانشان هست را تعریف کنیم سپس در تعاریف تفاهم کنیم و خلط ها و سئو برداشتها را بزداییم و مطمئن باشیم که در این صورت جواب خودش ظاهر می شود .
و اما بعد
ایدئولوژی به نظر من نظام فکری ابطال ناپذیر را می گویند که بر اساس مبانی معلومی نتایج معلومی را پی می گیرد و در این بین روشها را می تواند براساس نتایج تصحیح کند .
نظام غیر ایدئولوژیک هم مانند نظام فکری علمی یا اومانیستی نظامیست که با روشهای معلوم نتایج نامعلومی را پی می گیرد و ابطال پذیری از ارکان آن است .
نسبی گرایی در حقیقت هم از نظر بنده یعنی اینکه ذهن ما یک آینه شفاف نیست که جهان حقیقی را به همان صورت منعکس کند و ذهن ما موجود فعالیست از وراع عینکی ( نظریه )به جهان می نگرد برای همین بسیار چیزها را نمی بیند یا بسیار به دیده ها اضافه می کند بنابراین نوع حقیقت ادراکی ما و میزان تطابق آن با عالم واقع با نوع عینک و شفافیت و زلالی آن نسبت دارد و این نسبت داشتن موجب نسبی بودن ادراک ما از حقیقت است .
اما اینکه این دو چه نسبتی با اپیستمولوژی دارند :
اگر اپیستمولوژی را علم اعتبار سنجی ادراکات ذهنی بدانیم در این صورت نسبت به اعتباری که برای داده های ادراکی قائل می شویم به دو دسته اساسی تقسیم می گیردیم :
اگر به روش کانت یا نئوکانتی های عصر جدید قائل به نسبی بودن ادراک ما از حقیقت باشیم بنابراین امکان خطا در تمامی دریافتها به جز تحلیلات پیشینی و ادراکات حضوری باشیم در این صورت نیاز شدیدی به تست و آزمون یافته های خطا پذیر خود پیدا می کنیم و هیچ اصل و اساسی را در هاله تقدس از امتحان مبرا نمی کنیم و ابطال پذیری را جز ارکان و روش و متد خود قرار می دهیم و به روشها بیش از نتایج اهمیت می دهیم و چون با داده های خطا پذیری سر و کار داریم تحمیل آن را به دیگران مجاز نمی دانیم و تسامح را در مورد عقاید و داده های ذهنی دیگران مجاز می شماریم و از انتشار و گسترش عقاید متفاوت جلوگیری نمی کنیم نتیجتا نظام فکری اومانیستی را بنا می کنیم که طبیعتا نسبی گراست .
اما اگر روش اپیستمولوژیک دیگری داشته باشیم و قائل باشیم به اینکه امکان درک حقیقت به وسیله ذهن انسان مقدور است و اگر مقدور نیست از طریق دیگری و با کمک و امداد غیبی به این مهم می توان دست یافت در این صورت برخلاف نظریه قبل نتایج و مبانی با ارزش و قطعی خواهند شد و این روشها هستند که تصحیح می گردند و چون حقیقت در اختیار است تسامح رخت بر می بنند و تجمیل شروع می شود از انتشار افکار غیر منطبق جلوگیری می گردد و نظام ایدئولوژیک مطلق گرا به دنیا می آید .
چرا ؟!؟!
Angela (01-24-2013),Mehrbod (01-24-2013),sonixax (01-24-2013),undead_knight (01-24-2013)
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)