• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 6 از 6

    جُستار: داستان های پند آموز و نکته دار!!

    Threaded View

    1. #3
      سخنور یکم
      Points: 22,727, Level: 93
      Level completed: 38%, Points required for next Level: 623
      Overall activity: 99.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      آغازگر جُستار
      خنک آن روز که...
       
      خجالتی
       
      SAMKING آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Aug 2012
      نوشته ها
      771
      جُستارها
      10
      امتیازها
      22,727
      رنک
      93
      Post Thanks / Like
      سپاس
      1,926
      از ایشان 2,157 بار در 703 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      0 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      داستان دختر و شیخ و مستها:

      یه بابایی خواست بره مسافرت، یه دختر مجردی هم داشت با خودش گفت دخترم رو میبرم نزد امین مردم شهر و میرم مسافرت و برمیگردم…
      دخترشو برد پیش شیخ و ماجرا را براش توضیح داد و شیخ هم قبول کرد و رفت. شب شد و دختر دید شیخ بستر دخترو بغل بستر خودش آماده کرد و خواست که بخوابه...
      دختر با زحمت تونست از دست شیخ فرار کنه، هوا خیلی سرد بود، دختر بعد از فرار هیچ لباس گرمی به تن نداشت، توی راه دید که یه عده دور آتیش جمع شدن و دارن مشروب میخورن و مست کردن، با خودش گفت اون که شیخ بود می خواست باهام اون کارو بکنه اینا که مست هستن جای خود دارن.
      ... یکی از مست ها دخترو دید و به دوستاش گفت که سرتون به کار خودتون باشه، توی این صحبت ها دختر از شدت خستگی و سرما از حال میره و میافته، یکی از مست ها میره دختر و بغل میکنه و میاره بغل آتیش تا گرم شه، یه کم بعد که دختر بهوش میاد میبینه که سالم و گرم هست و اونا دارند کار خودشونو میکنن، اونجا بود که میگه یه پیک هم واسه من بریزین و میخوره و این شعر رو میگه :
      از قضا روزی اگر حاکم این شهر شدم
      خون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد
      ترک تسبیح و دعا خواهم کرد
      وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد

      نکته: تنها به ظاهر افراد؛ نگاه نکن!
      Mehrbod این را پسندید.
      آمد شدن تو اندرین گیتی چیست؟
      آمد مگسی پدید و ناپیدا شد!

    2. 6 کاربر برای این پست سودمند از SAMKING گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      2567 (01-23-2013),Alice (01-23-2013),Angela (01-23-2013),iranbanoo (02-20-2013),mahtab71 (01-27-2013),sonixax (01-23-2013)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •