ما پرسشی نداریم![]()
ما پرسشی نداریم![]()
همیشه قبل خواب دو تا شات بزن راحت بخواب!
دکتر ساسی
اگر بنا باشد که میان تنکامگی، و سرسپردگی به یک زن* تا
فـرجام زندگانیتان ، یکی را بــرگزینید ؛ گــزینش شما کــدام
خواهد بود ؟
* طبیعتاً کسی که به سختی دلبستهاش میباشید !
تـنکـامــگـی = بی بند و باری جنسی
سرسپردگی = تعهد
پیشبینی کردن، هتا پیشبینی کردن خودمان کار ایرنگپذیری است.
تنکـامگی رویهمرفته برای من آنچنان گیرایی ندارد، جدا از ریسک گرفتن بیماریهای گوناگون گُنیک (STD's) که
نخستین دشواری آن باشند، همخوابگی سُهشمندانه بس خوشیآورتر از همخوابگی بیسهش و one-night-stand
است، سرسپردگی و دلسپردن هم دستگم در نگاهی آرزوپروانه خواستنی هستند، هر چند که دست نیافتنی به چشم بیایند.
تـاکنون در زندگیام دو بار پنداشتهام که همان نیمهی گمشدهی خودم را یافتهام، ولی در هر دو بار سرانجام
دیرتر برایم روشن شده که تینابی بیش نبوده و یکبار دیگر گرایش به خودفریبی درونیام بر من پیروز شده!
هر آینه، تا آنجاییکه پژوهشهای وابسته به شیفتگی را دنبال کردهام، انگار یک
درسد ناچیزی (کمتر از 0.01%) زنان و مردان به شیفتگی و شیدایی جاویدان میرسند.
پس در فرجامیابی، آری، سرسپردگی و پرستش جاودانهی دختری که شیفتهاش باشم
را به تنکامگی میبرگزینم... ولی همزمان به آن نمیباورم و نمیاندیشم هرگز به آن دست یابم.
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
مهربد جان میبینید که دوستان پرسشهای زیادی دارند، شما بجز امروز(به وقت اروپا!)، فردا را هم فرصت دارید که به پرسشها پاسخ بدهید.
با این وجود اگر خسته شدهاید میتوانید هر زمان خواستید از روی صندلی برخیزید.
زنده باد زندگی!
۱. از چی میترسی؟
۲. یه هواپیما داریم با ۱۰۰ سرنشین که توش یه بمب هست که ۱۰ دقیقه دیگه میپُکَد! ( پارسیه منفجره دیگه :)) ) میشه و یک کارشناس ِ بیکنشکردنِ بمب هم در هواپیماست و نمیتواند با کمکِ همکارانش که روی زمین هستند، بمب را از کار بیاندازد یا هتا آن را از هواپیما بیرون بیاندازد!
اکنون پلیس بمبگذار را یافته و او هم گردن گرفته و سند و مدرک هم بهاندازه کافی یافتهاند.
ولی بمبگذار رمز بمب را نمیگوید!
بنگر تو در چنین جایگاهی باید چه کرد؟
هیچ نکنیم؟
او را شکنجه دهیم؟
در این ۱۰ دقیقه با او از ارزشهای انسانی و خوبی ها و اخلاقیات سخن بگوییم؟
یا...
۳. خورشت کرفس دوست داری؟
۴. دروغگوی خوبی هستی؟
۵. دیگران به جکهایی که میگویی میخندند؟
۶. یادمانی داری که با یادآوری آن شرمگین و سرخ شوی؟ ( اگر دادینه خودینه است تنها بلی/خیر )
۷. از زمانی که کودک بودی، پیشامدهای تلخ زیادی بیاد داری؟
۸. ورزشکار هستی؟
۹. پنج واژه میگم نخستین چیزی که به ذهنت میاد رو بنویس:
شلغم
کزاز
گراز
رپ
زیزیگولو
۱۰. چه پیشهای رو برای همبود از همه سودمندتر میدونی؟
آمد شدن تو اندرین گیتی چیست؟
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد!
با پوزش برای پیچاندن این پرسش، من یک راهکار نو و پیشبُردین (pragmatic) برای این دشواری پیشنهاد میکنم.
نخست یک دستگاه EEG به سر تروریست میبندیم:
سپس آمایشهای شایند (possible combinations) از گذرواژه خنثیسازی بمب را به وی نشان داده و با واکاوی
الگوی آژنگهای (موجها) مغزیاش گذرواژه را بکامیابی بیرون کشیده و بمب را با پیروزی هر چه بیشتر خنثی میکنیم، FTW (:
نوشتار تکنیکی کار را هم برای آگاهیِ بیشتر آپلود کردم.
نه، رویهمرفته با خورشت و بیشتر خوراکهای درآمیخته میانهی خوبی ندارم، خوردنی را جدا جدا و دور از هم دوست دارم.
با شرمندگی آری (:
من با ابزارهای دروغسنج هم بازی کردهام و میتوانم بآسانی فریبشان بدهم.
نه جوک کمتر میگویم و اصلا به یادم نمیماند بیشتر زمانها، ولی در خنداندن دیگران با داستانپردازی و راههای دیگر خوبم.
نه.
هر چه اندیشیدیم چیزی به یادم نیامد، هنگام رویداد یک چیزی شاید شرمگین شوم، ولی دیرتر با بازیادآوریاش شرمگینیای در کار نیست.
ویرهای احساسی من بسیار کم هستند، در یادآوری fact ها و بویژه سخنان و هتا ترتیب گفتن و چگونگی
گفتن و شنیدن آنها بسیار خوبم، ولی در یادآوری سهشهایم نه، مگر آنکه رویداد براستی ویژه بوده باشد.
در زمان خودشان تلخ بوده باشند آری، ولی دیر یا زود همگی را بازاندیشیده و از تلخی در آوردهام.
نه، و نه، ورزشکاران را هم دوست ندارم، بیزار هم نیستم! (:
ورزش کردن بریخت پیشهای (professional) را دوست ندارم، به نگرم کار بیهودهای میاید؛ ولی ورزش در راستای تندرستی را سراسر میپسندم.
شلغم: مزهی تلخ
کزاز: خاک و سگ
گراز: شاخ!
رپ: snoop dogg
زیزیگولو: لوس و بیمزه؛ دوست نداشتم، با این همه بچگی گاهی از سر بیکاری میدیدم.
ژنتیک.
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
اگر تعریف کمونیسم را این بگیریم:
Communism (from Latin communis - common, universal) is a revolutionary socialist movement to create a classless, moneyless and stateless social order structured upon common ownership of the means of production, as well as a social, political and economic ideology that aims at the establishment of this social order.
که همان برپایی ِ هـَـمبودی (جامعهای) بیرسته، بیپول و بیدولت بهمراه هنبازش در مالکیت ابزار فرآوری باشد، آری تا اینجا را
بسیار میپسندم و همسوام، ولی درباره راههای رسیدن و پیشنهادی به آن چندان آگاهی ندارم که بخواهم نگری داشته باشم.
رویهمرفته بدید من پیادهساختن کمونیسم شُـدنی است، ولی آنچنان مهندی (اهمیت) ندارد. خواستنیترین همبود برای من همبودی است که در
آن فرایند کار کردن برچیده شده باشد: Work-free society
اگر نیک بنگریم، در جهان امروز مانند بیشتر سیستمهای دیگر، 10% مردم 90% کارها را میانجامند و این نود درسد، تنها در پندار خودشان کارگر هستند.
فرنودینترین و خواستنیترین رویکرد آنی است که این کارهای ده درسد را که کمابیش همه آنها را ماشینهای دستساز امروزینامان از
پس انجامشان برمیآیند را شناخته و ماشینیزه نموده و آدمی را برای یکبار و همیشه کار و تکاپو در راستای فرازیستاش آزاد کنیم.
فرآیند کار کردن در آدمی دستکم از چند ده هزار سال پیش و با روی آوردن به گوشتخواری رو به کاهش بوده، زمانیکه برای گیاهخواری و گوارش و .. بوده را یک آدم
با چند ساعت کار در روز و شکار یک جانور بآسانی برآورده میکرده و زمان آزاد بسیاری برای اندیشیدن و همنشینی و
آیینسازیهای گوناگون برای خود داشته، این فرایند بتازگی و با واگشت صنعتی (انقلاب) وارونیده و نیاز به باز-راستادهی دارد.
این حس "خویشکاری (وظیفهشناسی)" در کار کردن یا همان Work ethic - WiKi مانند یک آفت بتازگی از نو دامنگیر شده - پیشتر گاه کار ارزش بوده، گاه نبوده - و امروز کار بریخت یک ارزش سِپنتا (مقدس) درآمده که نگرهای نادرست است:
بدید من اگر هم بخواهیم کمونیسم را پیادهسازی کنیم، میبایستی نگرش نخستمان روی همین زدایش «بایایی کار» در برآوردن نیازهای زندگی باشد.
و اینکه نه،
مرو کار مکن بپرس چیست کار - که سرمایهی جاودانی نیست کار
سرمایهداری یا کپیتالیسم برای پیشرفت تُـند بسیار خوب و کارآمده، ولی این را به بهای زیر پا له کردن بخش گستردهای از مردمنوشته اصلی از سوی shilla
بدست میاورد که بیاندازه بده: بدید من هر کسیکه گرایشهای هومندوستانه (humanitarian) داشته باشد، این پیشرفت سرمایهداری را ناخواستنی و بد میبیند.
تا زمانیکه «نزدیکی فیزیکی» در بهرهمندی از آسایشهای زندگی نقش دارد نه، نمیتوان یک مهادنوشته اصلی از سوی shilla
فیزیکی (نزدیکی همسایه و هممیهن) را چون ایدئولوژی ما نپسندیده و میخواهد بجهانیکد (جهانیسازی کند) بباید پذیرفت:
مفهوم میهن دوستی و patriotism
نوشته اصلی از سوی Mehrbod
زندگینامهاش را شوربختانه نخواندهام شیلا جان (:
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
از مهربد گرامی جهت پاسخگویی به سوالات مطروحه و زمانی که برای آنها قرار داد بیاندازه سپاسگزاریم،
ارسال پیام دیگر در این جستار میسر نخواهد بود. اگر مطلبی پیرامون سوال/جوابها به نظرتان میرسد، میتوانید آنرا در کافه، پاتوق یا حتی جستاری جدید مطرح بکنید.
زنده باد زندگی!
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)