خب نیروانا جان بر پایهی همه چیزهایی که میدانیم، راز کارت (: از این چند تا بیرون نیست:
آروین (تجربه): با به هم زدن هر رابطه در رَزانیدنِ (regulate) احساسها بهتر میشویم.
بَیوسِش (چشمداشتن): از پیش همیشه همینجور که گفتی میپذیری که هیچ رابطهای جاودانه نیست و
پیوسته به خودت یادآوری میکنی، پس زمانیکه براستی رابطه به دشواری برخورد و زمان جدایی رسید فاکتور شگفتکنندگی ندارد.
...
جدای اینها شاید هم تنت هنوز داغ بود و درد جدایی جا نیافتاده بود ...؟
تنها یک چیزی که درباره همه ابزارهایی که در بالا امد و رویهمرفته مایهی آسانیدن فرآیند جدایی میشوند باید دانست که اینه که بی هزینه نیستند.
میان خوشی و درد جدایی یک تناسب همیشگی داریم:
هر چه رابطه خوشیآورتر باشد، جداییش دردناکتر است و وارونه
همه ابزارهایی که کار را میآسانند از دو راه بیشتر بیرون نیستند:
پیشینی | خوشیآوری رابطه را میکاهند: بَیوسیدن پیوستهی اینکه عشق جاودانه نداریم و همهی رابطهها گذری هستند نمیگذارد خودفریبی کرده و خوشی بی حساب و کتاب ببریم.
پسینی | آروین: پس از جدایی با اینکه درد در آغاز بسیار دردناک است، ولی چون پیشتر این چرخه را آروینیدهام میدانیم که
چه کارهایی در این بازهی دلتنگی و افسردگی به ما خوشی میدهند = خودشناسی بالاتر در رویکردگزینی برای خوشی بردن هنگام درد کشیدن
پس شد در اینجا اگر بانو مهتاب و شما هر دو عاشق شوید،
از آنجاییکه مهتاب گرامی به نگر میایند ا
ز دستهای هستند که "خود را به عشق میسپرند"، پس
هنگام عاشقی خوشی بسیار بالاتری هم میبرند، ولی زمان جدایی باید [شوربختانه] تاوان (= حساب) پس بدهند.
شما نیروانا جان در سوی دیگر، هنگام در رابطه بودن خوشی کمتر و حساب شدهتری میبری،
هنگام جدایی هم پس حساب درآمد و هزینه (دخل و خرج) ات نزدیک به هم هستند و درد چندانی نمیکشی (:
پ.ن.
درباره بیوسش و خستگی: جلوگیری از ایجاد خستگی