• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 4 از 4

    جُستار: تجربه هایی در خواب - آیا خداوند وجود دارد؟

    Threaded View

    1. #4
      سخنور یکم
      Points: 9,302, Level: 64
      Level completed: 84%, Points required for next Level: 48
      Overall activity: 90.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      folaani آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      نوشته ها
      673
      جُستارها
      44
      امتیازها
      9,302
      رنک
      64
      Post Thanks / Like
      سپاس
      380
      از ایشان 567 بار در 352 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      2 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      همه ما از این خواب‌ها دیده‌ام، رویهمرفته پذیرش اینکه یک چیز اهمیت دارد یا نه را از کجا می‌دریابیم؟ از خود مغز.

      کار شناسایی دروغ مغزی که به خودش دروغ میگوید بسی سخته، این را بیمارهای روانگُسیخته (شیزوفرنی) از همه
      بهتر میدانند، جوریکه با اینکه تا یک تراز خوبی خودآگاهانه "میدانند" چیزی که میبینند راست نیست، ولی نمیتوانند بهمین آسانی‌ها دروغین بودنش را بپذیرند.

      برای همین از دیرباز ما یک راه بیشتر برای شناسایی راست از دروغ نداشته‌ایم و آنهم کاربرد فرنود یا همان منطق است، همه ابزارهای دیگر
      بویژه ابزارهای سُهشیک (احساس کردنی، sensational) یا سُهشگری (sensory) ایرنگ‌پذیر (error-prone، خطاپذیر) هستند و بی پشتوانه.
      باوجود اینها بنده ترجیح میدهم احتمال اینکه منشاء دیگری داشته باشد را نیز همیشه درنظر بگیرم.
      یعنی همان منطق و عقلم اینطور میگوید.
      بخصوص که درحدی نیست و هزینهء بزرگی ندارد که بگویم چیزی را از دست میدهم. اتفاقا در مقابل بطور مثال آرامشی هم به من میدهد که مزایای مهمی دارد (بدون آن بودن را قبلا تجربه کرده ام که وضعیت خطرناکی بود).
      از طرف دیگر اعتقاد به ماوراء یک جورهایی انگار پتانسیل مرا برای رسیدن به حداکثر ظرفیتم زیاد میکند.
      و بازهم از طرف دیگر یکجورهایی همیشه تاثیر عوامل ماورایی را احساس میکنم.
      گذشته از تمام تلاش و استفادهء کامل از توانایی های خودم.
      یک چیزهایی انگار هست!
      البته به گمانم شما این گفتار «بالاخره یک چیزی هست» را قبلا در جای دیگری مسخره نموده بودید
      ولی خب آن «بالاخره یک چیزی هست» با این «انگار چیزهایی هست» من شاید تفاوت بکند.
      من جرات ریسک کردن در این باب را ندارم. آنرا عاقلانه نمی یابم.
      یعنی اینکه نمیتوانم تمام زندگی و تجربیات خودم را مثلا صرفا بر اساس تصادف توجیه کنم.
      چون فکر میکنم در زندگی خیلی موارد مهم و سرنوشت سازی بوده که براحتی میتوانسته برایم بد بیاورد، اما به طرزی که از نظر احتمالاتی تصادفی بودنش عجیب است کارها رو به راه شده است.
      اینقدر دیگر من برای خدا مایه میگذارم.
      حال اگر خدایی نبود که نبود.
      زیاد هم مهم نیست.
      چراکه کل زندگی و وجود موقتی ما بهرصورت خیلی هم جدی نیست.
      یعنی دیگر آنقدر جدی نیست که اگر کسی احتمال ماوراء را هم درنظر گرفت احمق دانسته شود.
      بهرحال ماده همیشه محدود است، و زندگی هم دیگر همچین تحفه ای نیست؛ حتی بهترینش!

    2. 2 کاربر برای این پست سودمند از folaani گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      already (02-28-2013),Mehrbod (01-21-2013)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. پاسخ: 38
      واپسین پیک: 07-10-2015, 04:13 PM

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •