• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    برگ 4 از 4 نخستیننخستین 1234
    نمایش پیکها: از 31 به 40 از 51

    جُستار: ابطال پذیری

    Hybrid View

    1. #1
      دفترچه نویس
      Points: 90,825, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      The last militant
      judgmentalist
       
      Empty
       
      undead_knight آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2012
      ماندگاه
      Hell inc
      نوشته ها
      3,623
      جُستارها
      14
      امتیازها
      90,825
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      9,174
      از ایشان 7,829 بار در 3,090 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      36 Post(s)
      Tagged
      2 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Ouroboros نمایش پست ها
      اجازه بدهید زیاد به جاده خاکی نزنیم،
      بحث بر سر اینست که آیا رسیدن به قطعیتی کافی برای «باور» آوردن به یک گزاره در مقام «حقیقت» ممکن است یا نه، و اگر هست، آیا علم تنها روش رسیدن به آنست یا روشهای معتبر دیگری برای شناخت چیزهایی حقیقی با قطعیتی همان‌اندازه دقیق یا کمتر(یا بیشتر)وجود دارند. پاسخ من به سوال اول قطعا مثبت است، من به واقعیت عینی چیزها باور دارم، یعنی دست خودم که اکنون با آن در حال نوشتن هستم را یک عضو در یک بدن حقیقی در جهانی بیرونی می‌دانم. اما درست در همینجا، و نه از اینجا به بعد، ماجرا «کمی» پیچیده می‌شود: علم درباره‌ی این واقعیت صحبت نمی‌کند، به تشریح چگونه «شدن» آن می‌پردازد، یعنی واقعیتی را بر واقعیتی که همه‌ی ما وجود آنرا می‌پذیریم سوار می‌کند که من خیلی بعید می‌دانم آنجا باشد. برای مثال وقتی ما درباره‌ی سکس از منظری علمی صحبت می‌کنم، یا بحث خاستگاه تکاملی آنست، یا بحث فیزیولوژی یا روان‌شناسی یا عصب‌شناسی و... مطرح می‌شود. خب، این با «خود» سکس تفاوت اندکی دارد، از خود چیز فاصله گرفته. راستش نمود بهتری از آنچه منظور دارم از تفاوت میان دال و مدلول در زبان‌شناسی نمی‌یابم. این نقاشی معروف را حتما دیده‌اید:
      برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام: tumblr_m9bcu20Wv01qi4n64o1_500.jpg
دیدن: 128
حجم: 15.6 کیلو بایت

      یک پیپ که زیر آن نوشته «این یک پیپ نیست»، و چنانکه خود مگریت در توضیح آن گفته، این به راستی یک پیپ نیست، یعنی شما نمی‌توانید آن‌را بردارید، درون آن توتون بریزید و شروع به کشیدن آن بکنید، تفاوت میان علم و سوژه‌ی آن نیز از همین جنس است. ما با یک شکاف، یک خلاء بسیار ظریف روبرو هستیم که همواره نادیده گرفته می‌شود. اینکه علم برای توصیف واقعیت، ابتدا آن‌را بازتعریف می‌کند و همچون هر ابر-روایت دیگری، حقیقت خود را برپا می‌دارد.

      در پاسخ به بخش اول سخنان شما: گزاره‌ی هیچ شناختی معتبری نیست به نوعی خودابطال‌گر است. پس نه، من قطعا نمی‌گویم هیچ روشی معتبر نیست و شناخت ناممکن است، هرچند احتمال آن‌را هرگز رد هم نمی‌کنم. بیشتر مورد نظرم اینست که روشهای موجود آنچنان که ما دوست داریم گمان بکنیم معتبر یا حتی مستند نیستند. گونیلون با ریشخند و هزل به پذیرایی آنسلم آمد که می‌خواست خدا را از طریق استدلال اثبات بکند، چنانکه باور مبتنی بر ایمان برتر از دیگر انواع آنست و تنها راه حقیقی برای رسیدن به خدا. برای تصورات او هیچ «دلیلی» وجود نداشت، برای تصورات ما نیز چنان است. ما به واقع هیچ دلیلی نداریم که بر مبنی آن بگوییم باور کردن وجود چیز دیده شده از باور کردن وجود چیز دیده نشده برتر است، چراکه دیدن به تنهایی هم(+تمام روشهای دیگر برای اثبات)جهت رسیدن به «باور قطعی» کافی نیست، و صحبت از «قطعی‌تر» بودن اولی در تناسب با دومی هم موضوعیت خود را از دست می‌دهد. پس من بیشتر از ناممکن بودن یقین سخن می‌گویم تا امکان‌ناپذیری شناخت.
      خب بزار چندتا نکته ای که به نظرم میپذیری مرور کنیم:
      حس و دانش حسی رو میپذیری(ولی قطعیتی براش قائل نیستی)
      منطق رو هم میپذیری،چون در حال استنتاج منطقی هستی و اینکه ازش استفاده میکنی به این معناست که برات ابزاری معتبر هست.

      اینجا یک توضیح مختصر در مورد دو مفهوم میدم که شاید راه گشا باشه:
      مفهومی که من در ذهنم دارم "آگاهی مستقیم" و "آگاهی غیر مستقیم" هست.آگاهی مستقیم آگاهی حسی هست و آگاهی غیر مستقیم آگاهی هست که در نتیجه چند آگاهی مستقیم و استفاده از ابزار بهش دست پیدا میکنیم.نکته اینجاست که اگر آگاهی مستقیم و غیر مستقیم در تضاد باشند،آگاهی غیر مستقیم رد میشه مثلا اگر ما میبینیم که ماست سفید هست و در همین حال که داده حسی ما هیچ تغییری نکرده به آگاهی غیر مستقیمی میرسیم که ماست سیاه هست باید این آگاهی غیر مستقیم نادرست باشه.(چون اساس آگاهی غیر مستقیم، آگاهی مستقیم هست)

      داده حسی اعتبار بیشتری نسبت به عدم داده حسی داره چون خودگواه هست،اینجا اگر این اعتبار رو نپذیریم یک مشکل پیدا میشه اونم اینه که ما تماما بر طبق داده های حسی عمل میکنیم،مثلا اگر بخوایم یک جسم رو برداریم به سمت جایی حرکت میکنیم و دستمون رو به سمت جایی دراز میکنیم که داده حسی به ما میگه جسم اونجاست اگر اعتبار داده حسی رو نسبت به عدم ارجح ندونیم بنابراین به هیچ وجه نباید بر اساس داده های حسی رفتار کنیم(که میدونیم چنین حالتی تقریبا ناممکنه)
      بنابراین تنها زمانی رد اعتبار داده حسی در مقابل عدم رو بپذیریم که با هیچ رفتاری داده حسی رو تائید نکنیم،اگر رفتاری در جهت داده حسی بود یعنی در درجه اول به صورت ناخوداگاه و در درجه دوم به صورت خودآگاه اعتبارش رو تائید کردیم.

      جدایی سوژه و واقعیت هم درسته ولی مسئله اینجاست که بین گزاره هایی مثل"این یک پیپ نیست"،"این یکی پیپ است" و مثلا "این یک گوسفند است"تفاوت هست،.دو گزاره اول هر دو دارای بخشی از حقیقت هستند(و بخشی درست و بخشی نادرستند) ولی گزاره سوم با آگاهی مستقیم تضاد داره.

      حالا برمیگردیم سراغ مقایسه دین و علم،دین گزاره هایی داره که متکی به ایمان هست(نیازی به کلمه کور هم نیست،ایمان به خودی خود مربوط به چیزی میشه که گواهی و دلیل نداره) خب اشکال ایمان چیه؟اشکال این هست که ایمان ذاتا با دانش حسی و آگاهی مستقیم تضاد داره،یعنی اگر کسی بر اساس ایمان میپذیره که "ماست سفید است"به این خاطر نیست که داده های حسی و آگاهی مستقیم تائیدش میکنه(بلکه به خاطر ایمان هست) و در مقابل به خاطر ایمان میتونه بپذیره"ماست سیاه است" که در تضاد آشکار با داده حسی و آگاهی مستقیمه.

      در مقابل علم همونطور که قبلا هم اشاره شد،بر پایه داده های حسی هست(اولین نکته مثبت)دوما بر پایه منطق جلو میره(هرچند از داده حسی اهمیت کمتری داره ولی باز هم نکته مثبتیه)

      مهمترین نکته در مقایسه دین و علم این هست که بخش های متکی به ایمان قطعیت 100 درصد داره ولی علم هیچ وقت حتی در پوزیویستی ترین حالت مدعی قطعیت 100 درصد نیست.
      اگر ما امکان پذیری یقین رو غیر ممکن بدونیم روشی که مدعی قطعیت 100 درصد هست نامطلوب تر از روشی هست که احتمال خطا و اشتباه در اون در نظر گرفته شده.
      To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
      Tacitus-

    2. 4 کاربر برای این پست سودمند از undead_knight گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Angela (01-23-2013),Mehrbod (01-24-2013),Ouroboros (01-23-2013),sonixax (01-23-2013)

    3. #2
      دفترچه نویس
      Points: 186,080, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.9%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Activity Award
      A Believer
       
      Empty
       
      Ouroboros آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Dec 2010
      نوشته ها
      3,484
      جُستارها
      55
      امتیازها
      186,080
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,212
      از ایشان 10,931 بار در 3,331 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      53 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      من علاقه‌ام را به ادامه‌ی این بحث از دست داده‌ام و به تعبیر دوستمان شوالیه مرده از ایفای نقش وکیل‌مدافع شیطان خسته شده‌ام، خصوصا که هیچ اعتقادی هم به آنچه می‌گویم ندارم.. نظریه‌ی انتقادی باید یک مدافع بهتری در اینجا پیدا بکند، من پیشتر در این فروم کاربری را بخاطر اعتقاد به روانکاوی به صلابه(ابزار شکنجه‌ی باستانی)کشیدم، و تنها افتخارم در زندگی دانشمند بودنم است.. از سوی دیگر دوستان مسائل خوبی را مطرح کرده‌اند که حیف است آنها را بی‌پاسخ بگذاریم، چند صفحه‌ای بحث را میان خودتان به پیش ببرید تا ببینم آیا حوصله‌ی سفسطه‌بازی را باز هم پیدا می‌کنم یا چه.
      زنده باد زندگی!

    4. 5 کاربر برای این پست سودمند از Ouroboros گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Angela (01-23-2013),Mehrbod (01-24-2013),Russell (01-23-2013),sonixax (01-23-2013),undead_knight (01-23-2013)

    5. #3
      دفترچه نویس
      Points: 90,825, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      The last militant
      judgmentalist
       
      Empty
       
      undead_knight آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2012
      ماندگاه
      Hell inc
      نوشته ها
      3,623
      جُستارها
      14
      امتیازها
      90,825
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      9,174
      از ایشان 7,829 بار در 3,090 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      36 Post(s)
      Tagged
      2 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Ouroboros نمایش پست ها
      اسپاگتی به فریادمان برسد، خُب آنوقت مردسالاری به راستی وجود نخواهد داشت، شما در آزمایش خود شکست خورده‌اید!
      ابطال‌پذیری یعنی شرایطی را تصور بکنید که فرضیه‌ در آن صحت نداشته باشد، شرایط را به آزمایش بگذارید و نتیجه‌ی اشتباه بگیرید، شما فقط بخش اول را انجام می‌دهید. اسم این شفاف‌سازی که کرده‌اید منطق خودرجوع است نه ابطال‌پذیری: «فرض وجود خدا ابطال‌پذیر است زیرا تصور عدم وجود خدا اثبات می‌کند خدا هست».
      اسپاگتی رو به توان دو کن که به فریاد من برسه!:))امیدوارم شوخی نکرده باشی که این پست رو برای رد کردن یک شوخی نزده باشم:))
      گفتم که اختلاف عمیقی داریم:))خیر این تعریف پوچش پذیری نیست و تا حد زیادی من دراوردیه و شما مفهوم پوچش پذیری رو با اثبات شدن فرض اشتباه گرفتید.
      پوچش پذیری یعنی اینکه شرایط رد فرضیه رو بشه نشون داد،آزمایش نقیض فرضیه و نتیجه اشتباه باید ممکن باشند نه اینکه لزوما انجام بشند.
      انجام این آزمایش ها نشون دهنده درستی یا نادرستی فرضیه باشه ولی ربطی به پوچش پذیری نداره!:)
      1_فرضیه:همه قوی ها سپید هستند=هیچ قوی رنگی وجود ندارد.نقیض فرضیه:یک قوی رنگی پیدا شود. اینجا وجود قوی سیاه مهم نیست،بلکه ما راه رد کردن فرضیه رو نشون دادیم.
      2_فرضیه:بعضی قوی ها سپید هستند.نقیض فرضیه:حتی یک قوی سپید پیدا نشود. اینجا برای پوچش پذیری باز مهم نیست قوی سپید پیدا بشه یا نه.

      باز هم تاکید میکنم این فرض ها پوچش پذیر هستند نه اینکه درست باشند ولی این دو مفهوم نباید اشتباه گرفته بشند.در نتیجه اثبات درستی یک تئوری علمی جدا از این هست که آیا اون تئوری پوچش پذیر هست یا نه.
      در واقع ما میتونیم تئوری های پوچش پذیر و نادرست یا پوچش پذیر و درست داشته باشیم،چیزی که در علم درستی تئوری رو مشخص میکنه همون آزمایش هست نه آزمایش پذیری.

      اینکه چه چیزهایی برای علمی بودن باید پوچش پذیر باشند هم نکته خیلی مهمیه.
      زمانی هست که برای نمونه یک تئوری فیزیکی خودش پوچش پذیر نیست بلکه نتایج یا مدل هایی داره که اونها پوچش پذیر هستند و از این راه به دلیل پوچش پذیر بودن مجموعه،اون تئوری رو در نهایت پوچش پذیر میدونیم.
      گاهی هم چیزهایی رو تعریف میکنیم که میتونند پوچش پذیر باشند یا نباشند،شرط لازم(نه کافی) برای پوچش پذیری این هست که بشه به صورت یک فرض دراوردش.
      مثلا گاز رو مجموعه از اتم هایی تعریف میکنیم که شکل ویژه ای ندارند و بسیار روان هستند(البته برای دقیق تر شدن باید جزئیات دیگه ای هم اضافه بشه که از اونها صرف نطر میکنیم)این تعریف فارق از اینکه از روی مشاهده و استقرا و روش علمی بدست اومده، با این حال در ذات خودش پوچش پذیر نیست چون "گاز نمیتواند گاز نباشد"!:)) ما نمیتونیم تعریف گاز رو به صورت یک تئوری در بیاریم چون ارائه نقیض تعریف گاز،به معنای تعریف چیز دیگه ای هست!:)

      تعریف وجود خدا هم با فرض وجود خدا تفاوت داره(هرچند فرض وجود خدا بلادرنگ بعد از تعریف خدا مطرح میشه و کمتر کسی به فکر تفاوت این دو میافته).هرچند هر دو پوچش ناپذیرند ولی دلایل کاملا متفاوتی دارند.تعریف خدا پوچش پذیر نیست چون یک سری خصوصیات رو معرفی میکنه و مدعی وجودشون نیست.
      فرض وجود خدا پوچش ناپذیره چون ماورایی هست و ما هیچ راهی(به جز تخیلی و شخصی)نداریم که این فرض رو به آزمون بزاریم.
      نتیجه:یک تعریف پوچش ناپذیر میتونه بخشی از یک فرض پوچش پذیر باشه یا نباشه.
      فرض وجود خدا ابطال‌پذیر است زیرا تصور عدم وجود خدا اثبات می‌کند خدا هست
      پس اگر اشتباه آشکار این گزاره بگذریم و تصور کنیم خدا وجود مادی داره(و در نتیجه پوچش پذیره) اون وقت باید به دو بخش تقسیمش کنیم:
      فرض وجود خدا پوچش پذیر است،چون میتوان نشان داد عدم وجود خدا ممکن است.
      فرض وجود خدا درست/نادرست است،چون شواهد و آزمایشات این فرض را تائید میکنند/تائید نمیکنند.
      To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
      Tacitus-

    6. #4
      دفترچه نویس
      Points: 186,080, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.9%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Activity Award
      A Believer
       
      Empty
       
      Ouroboros آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Dec 2010
      نوشته ها
      3,484
      جُستارها
      55
      امتیازها
      186,080
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,212
      از ایشان 10,931 بار در 3,331 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      53 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی undead_knight نمایش پست ها
      اسپاگتی رو به توان دو کن که به فریاد من برسه!:))امیدوارم شوخی نکرده باشی که این پست رو برای رد کردن یک شوخی نزده باشم:))
      گفتم که اختلاف عمیقی داریم:))خیر این تعریف پوچش پذیری نیست و تا حد زیادی من دراوردیه و شما مفهوم پوچش پذیری رو با اثبات شدن فرض اشتباه گرفتید.
      پوچش پذیری یعنی اینکه شرایط رد فرضیه رو بشه نشون داد،آزمایش نقیض فرضیه و نتیجه اشتباه باید ممکن باشند نه اینکه لزوما انجام بشند.
      انجام این آزمایش ها نشون دهنده درستی یا نادرستی فرضیه باشه ولی ربطی به پوچش پذیری نداره!:)
      1_فرضیه:همه قوی ها سپید هستند=هیچ قوی رنگی وجود ندارد.نقیض فرضیه:یک قوی رنگی پیدا شود. اینجا وجود قوی سیاه مهم نیست،بلکه ما راه رد کردن فرضیه رو نشون دادیم.
      2_فرضیه:بعضی قوی ها سپید هستند.نقیض فرضیه:حتی یک قوی سپید پیدا نشود. اینجا برای پوچش پذیری باز مهم نیست قوی سپید پیدا بشه یا نه.
      .
      من نمی‌دانم کجای آنچه گفتم با اینها تضادی داشته؟

      همه‌ی قوها سفید هستند > اگر قوی سیاهی وجود داشته باشد همه‌ی قوها سفید نخواهند بود > قوی سیاهی وجود ندارد = همه‌ی قوها سفید هستند. به این می‌گویند ابطال‌پذیری، نه اینکه بخشی از فرضیه‌ی مطرح شده را فقط «رد» بکنید. ما شرایطی را تصور می‌کنیم که در آن تئوری مطرح شده حقیقت نمی‌داشت، سپس اشتباه بودن تصور مذکور را نشان می‌دهیم. مثلا اینکه زنانی وجود داشته‌اند در گوشه و کنار تاریخ که وضعیت بهتری از مردان هم‌دوران خود داشته‌اند می‌شود نافی تئوری مردسالاری، نه نشان دهنده‌ی ابطال‌پذیری آن. وانگهی از آنجاکه این تئوری تخیلی‌ست نه علمی، همه‌ی آنچه می‌تواند به نقض کردن آن بیانجامد را می‌توان تحت آن توضیح داد، چنانکه خود شما کشته شدن میلیونی مردها در جنگ را ربط دادید به اعمال سلطه‌، یا برعهده گرفتن مسئولیت اجتماعی زنان را یک امتیاز برای مردان جلوه دادید، یا نداشتن حقی بر زندگی خود را دلیل کافی جهت تبرئه از اتهام ظالمی ندانستید و .... یعنی هر نقیضی که در تاریخ برای این تئوری بیابیم، یا اصل وجود آنرا انکار می‌کنید، یا شاخ و برگش را برای جا شدن در آن جدا می‌کنید و به قول قدیمی‌ها آنها را بهم «می‌خورانید».

      به این قبیل تئوری‌ها می‌گویند ابطال‌ناپذیر.
      Russell این را پسندید.
      زنده باد زندگی!

    7. #5
      دفترچه نویس
      Points: 90,825, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      The last militant
      judgmentalist
       
      Empty
       
      undead_knight آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2012
      ماندگاه
      Hell inc
      نوشته ها
      3,623
      جُستارها
      14
      امتیازها
      90,825
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      9,174
      از ایشان 7,829 بار در 3,090 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      36 Post(s)
      Tagged
      2 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Ouroboros نمایش پست ها
      من نمی‌دانم کجای آنچه گفتم با اینها تضادی داشته؟

      همه‌ی قوها سفید هستند > اگر قوی سیاهی وجود داشته باشد همه‌ی قوها سفید نخواهند بود > قوی سیاهی وجود ندارد = همه‌ی قوها سفید هستند. به این می‌گویند ابطال‌پذیری، نه اینکه بخشی از فرضیه‌ی مطرح شده را فقط «رد» بکنید. ما شرایطی را تصور می‌کنیم که در آن تئوری مطرح شده حقیقت نمی‌داشت، سپس اشتباه بودن تصور مذکور را نشان می‌دهیم. مثلا اینکه زنانی وجود داشته‌اند در گوشه و کنار تاریخ که وضعیت بهتری از مردان هم‌دوران خود داشته‌اند می‌شود نافی تئوری مردسالاری، نه نشان دهنده‌ی ابطال‌پذیری آن. وانگهی از آنجاکه این تئوری تخیلی‌ست نه علمی، همه‌ی آنچه می‌تواند به نقض کردن آن بیانجامد را می‌توان تحت آن توضیح داد، چنانکه خود شما کشته شدن میلیونی مردها در جنگ را ربط دادید به اعمال سلطه‌، یا برعهده گرفتن مسئولیت اجتماعی زنان را یک امتیاز برای مردان جلوه دادید، یا نداشتن حقی بر زندگی خود را دلیل کافی جهت تبرئه از اتهام ظالمی ندانستید و .... یعنی هر نقیضی که در تاریخ برای این تئوری بیابیم، یا اصل وجود آنرا انکار می‌کنید، یا شاخ و برگش را برای جا شدن در آن جدا می‌کنید و به قول قدیمی‌ها آنها را بهم «می‌خورانید».

      به این قبیل تئوری‌ها می‌گویند ابطال‌ناپذیر.
      ای بابا،خب باز هم دارم میگم،اینی که داری میگه اثبات درستی یک فرض پوچش پذیره،ربطی به پوچش
      باز هم به یک حریف اشتباه داری حمله میکنی:))
      Ad hoc hypothesis - Wikipedia, the free encyclopedia ؟! :)
      اگر یک تئوری جنرال و عمومی باشه حرفت درسته ولی وقتی من میگم جامعه میتونه منبع باشه نه همه جوامع در همه زمان ها،اون وقت عدم وجود مردسالاری در یک جامعه به معنای رد شدن مردسالاری در جوامع دیگه نیست(و اگر درجوامع دیگه وجود داشت به معنای وجودش در همه جامعه ها نیست)
      میتواند در هر جامعه ای باشد،میتواند در هیچ جامعه ای نباشد(و طبیعتا رد میشه).

      حالا اگر فکر میکنی محدود کردن مردسالاری به جوامع و نه جهان شمول بودنش یک فرض اضافی برای پوچش ناپذیر کردنشه کمی اشتباه میکنی چون با این فرض،جهان شمول بودنش از بین میره و ما با یک فرض پوچش پذیر طرف هستیم نه اینکه فرضی که فرض قبلی رو پوچش ناپدیر کنه:)

      نکته اینجاست مثلا دلیلی که پوپر برای پوچش ناپذیری مارکسیسم میاره اینه که مارکسیسم در ابتدا تئوری های پوچش پذیر داشته و بعد با فرض های اضافی متاخران اون فرض های اولیه پوچش ناپذیر شدند:)پس اگر فرضی با اضافه شدن فرض های دیگه بعضی بخش هاش(مثلا جهان شمول بودن) حذف بشند همچنان پوچش پذیره چون ما با اضافه کردن فرض خود جهان شمول بودن رو حفظ نکردیم.
      To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
      Tacitus-

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •