• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 71

    جُستار: فراموشیـــ...

    Threaded View

    1. #25
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی undead_knight نمایش پست ها
      خب کارکرد درد در درجه اول جلوگیری یا متوقف کردن یک چیز هست که مخالفتی با این موضوع ندارم ولی خب به این دلیل که فرگشت لزوما نتیجه های مطلوب تولید نمیکنه،درد هم میتونه کارکردهای مثبت خودش رو از دست بده و باعث آزارهای بی مورد روانی بشه.حتی گاهی به دلایل روانی یا زیستی(یا هردو)درد به شکل مازوخیسم و ناهنجاری های ناشی از درد(آزاد شدن اندورفین) یا استرس و تجربه های عاطفی(آزاد شدن ملاتونین و سرتونین) میتونه تغییر شکل بده. یعنی خاطره درد به تنهایی هیچ ویژگی مثبتی نداره و درد هم فقط به عنوان هشدار مفیده.چیزی که در بلند مدت بیشترین نتیجه مثبت رو داره نتیجه گیری منطقی از درد و دلایلش هست. با این حال فراموشی به تنهایی بسیار فراتر از فراموش کردن درد کارایی داره،فراموشی نه تنها بر روی خاطرات دردناک بلکه روی خاطرات لذت بخش هم تاثیر میزاره.
      پیشبینی کارکرد درد و فراموشی در فرگشت ساده‌ است، چنانکه تا اینجا گفته شد همگی
      میپذیریم که کارکرد خود درد در آگاهاندن است، اکنون فراموشی آن از دو ریخت بیرون نیست:

      جاندار میتواند خودآگاهانه درد را بفراموشد.
      جاندار نمیتواند خودآگاهانه درد را بفراموشد.

      اگر جاندار بتواند بآسانی و تندی درد را بفراموشد، پس درد کارکرد سودمند خود را از دست داده و جاندار بجا نمیماند. مانند این میماند که
      نیاگ خوشدل و خرسند ما رفته باشد میوه‌چینی و شیر را دیده و بترسد، سپس خودآگاهانه بگوید "چیزی نیست انشاالاسپاگتی گربه است" و
      درد ترسیدن را بفراموشد. میدانیم که سرنوشت این نیاگ دوست داشتنی ما چه خواهد بود ... (:

      پس فرگشتیک‌وار دادن ابزار فراموشی به جانور ناخواستنی است. هر آینه، زمانیکه جاندار نتوانست درد را [دستکم بتندی] بفراموشد
      یک دشواری دیگر به میان آمده و آن رویارویی با دُژنِشالهای (سیگنالی بد)‌ دردی است که نابجا بوده و مایه‌ی درجا زدن جاندار میشوند.

      برای نمونه‌ی همین جُستار، درد کسی که عاشق شده ولی نمیتواند از ex خود بگذرد و این زندگی‌اش را بریخت standby میبرد.

      پیشبینی برآیند فرگشت در اینجا اندکی دشوارتر است، ما میتوانیم گمانه‌زنی کنیم که اگر ناتوانی در فراموشیدن درد نامبرده مایه‌ی زمینگیری کَس در زندگی نبود، در جایگاه یک چیز نادلنشین ولی پذیرفتنی میتواند در استخر ژنی مانده تا خود به خود و کم کم برگزیدگی‌اش را درازنمای زمان از دست بدهد و جاندار آسوده شود.

      در اینجا همه سخن برمیگردد به هزینه‌ی‌ای که این درد بر دوش جاندار میاندازد، اگر این هزینه بسیار سنگین باشد پس میبایستی سازوکاری (مکانیسمی)
      نیز برای فراموشیِ درد پی‌ریزی شود، اگرنه و هزینه پذیرفتنی بود، پس جاندار میتواند درد را برتابیده و ژن‌اش را به زادمان پسین برساند.

      به دید من در برآیند کفه‌ی ترازو بیشتر بسوی پذیرفتگی درد بوده و از همینرو کنترل ما روی دردها، بویژه‌ دردهای درونی بسیار اندک است: Better be safe than sorry


      پس رویهمرفته شد:


      درد = نِشال (signal) برای آگاهاندن جاندار

      دودستگی دردها:

      دردهای بجا (B): دردهایی که بی ایرنگ (error) پدید آمده‌اند.
      دردهای نابجا (N): دردهایی که ایرنگ‌وار پدید آمده‌اند؛ سیستم درددهی جاندار لغزیده.

      در دردهای B، جاندار نیازی به فراموشیدن ندارد، بجایش باید به درد رسیدگی کند تا از میان برود؛ اینجور به نگر میاید که
      همینگونه هم فرگشته و دردهای بجا زمانیکه رسیدگی شوند از میان میروند. نمونه، اگر به کسی چیزی بگوییم
      که دیرتر پشیمان شویم، با پوزش خواستن وژداندرد از میان میرود.

      دردهای دسته N در ریخت درست خود میبایستی رسیدگی‌پذیر میبودند و ما با رسیدگی به آنها از میان میبردمیشان، ولی از
      آنجاییکه از پایه‌ای ایرنگین برخاسته‌اند، پس راه رسیدگی [بیشتر زمانها[ برایشان نیست. به نگر میاید کمابیش بیشتر دردهای این دسته
      پذیرفتنی بوده‌اند و گزینش طبیعی سازوکاری برای رویارویی با آنها نفرگدانده و تنها راهکار فرگشتیک همان از میان رفتن خودبه‌خودی و expire شدن تاریخ درد بوده.

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    2. 4 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Alice (01-18-2013),iranbanoo (01-18-2013),nirvana (01-18-2013),sonixax (01-18-2013)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلیدواژگان این جُستار

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •