نه دیگر نمیدانیم، شاید تا ابد همینجور دنبال پاسخ گشتیم و دست نیافتیم، خودش میشود یک بازی ابدی که پیوسته در راستای آماج پیش میرویم ولی به آن نمیرسیم.
جدای اینها اگر میسُهی (احساس میکنی) یا کسی میسهد که نیاز به آماجمندی در زندگی دارد، به نگر من دچار شستشوی مغزی همبودین
(اجتماعی) شده، چرا که من خودم را میتوانم یک پوچگرای راستین ببینم بی آنکه کوچکترین نیازی به آماجمندی زیستن داشته باشم.
آماج من فراتر از اینکه پس از بیداری یک قهوه خوب (+ شیر فراوان) نوشیده و به کارهای روزانه و دوستان (و دختران) و گردش و
بیرون رفتن و دانش و اینها برسم نیست و تا یک میلیون سال دیگر هم میتوانم بی کوچکترین نیاز به هیچ آماجی همینجور شاد و خوش بزیوم.
در کنار آن روشنه بدم نمیاید که زندگی آماجمند باشد، ولی بایسته هم نیست.
دغدغههای راستین من هم فراتر از اینکه خورشید همچنان بتابد و بمب اتم نترکد و خودم بی پول و بیخانمان و اینها نشوم و نشویم نمیروند،
جهان میخواهد آماج داشته باشد میخواهد نداشته باشد. آدم پیشادستی (نقد) را میچسبد، پسادستی برای پسادستگرایان اخروی![]()


















































پاسخ با گفتآورد