این دو راه برای حداقل کردن شکنندگی ارائه شده در این حرف چندانی نیست.اما سوال در عمل این نیست و ما تا اینجا داریم یک چیزی بنام پادشکنندگی داریم میخواهیم بدانیم چطور میشود به آن رسید.
اما سوال دنیای واقعی اینست که چه کنیم؟یعنی بالاخره بپریم با طناب یا نپریم یا از تلفن همراه استفاده بکنیم یا نکنیم یا چه مقدار استفاده کنیم؟
در کل سخن اینست که اینکه چه باید بکنیم یا نکنیم بااینکه عملی که این تئوری میگوید پادشکننده است چطور بهم میرسند؟
من منطق پادشکنندگی را فقط تعمیم دادم.گفته شد که تنها چیزهای فرگشتی امتحان خود را پس داده اند و ما تنها و تنها باید بر این مبنا ریسک را حداقل کنیم،من هم نتیجه گرفتم که اینطور باشد بهترین و کم خطرترین راه زندگی در آفریقاست.
اساسا این بردن اینگونه استدلالها به حداکثر خود بسیار سودمند است و در شفاف سازی هر سخنی و نشان دادن درون مایه آن کمک میکند. در اینجا بسیاری سوال اخلاقی وجود دارد مثلا اینکه دیگران را بفرستیم برای ما مینها را پاک کنند اخلاقیست؟اگر همه قرار به پادشکننده عمل کنند (قرار است این آرمان پادشکنندگی باشد) نتیجه منطقیش این میشود که همه در جای خود باستند و همه پدیده های جدید را دست نخورده باقی بگذارند و درجا بمانند منتظر اینکه یکی بیاید اینها را امتحان کند.
در واقع سوالات اخلاقی بسیاری هست که خود این پادشکنندگی باید جایگاه خودش را توجیه و مشخص کند در دنیای واقعی.
پریدن با طناب پادشکننده است یا نه؟ شاید!
اینکه پردین با طناب خوب است یا نه؟؟؟؟