آفرین هر دو درست هستند.
ولی بیش از گنجایشش را همانجا گفتیم:
این مرز ویژه یا همان آستانه (threshold) همواره آنجاست. یک سیستمنوشته اصلی از سوی Mehrbod
پادشکننده از ورتندگی (= تنش) تنها تا یک اندازهای سود میبرد، بیشتر از آن میشکند.
تن آدم نیز همینگونه است، ورزش تا یک آستانهای مایهی سوزاندن چربیهای پسمانده و مرگاندن یاختگان کمتر
بهین (optimal) و ناتوانتر و .. است، ولی از یک آستانهای که گذشت همان ورزش مایهی ناتوانی است تا توانگیری.
باتری خودرویی که اگر به آن دست نزنیم خودبهخود میفرساید تنها "شکنندگی" بسیار بالایی دارد که در گذر زمان زودتر وامیدهد،
زمانیکه آنرا به کار میگیریم نیز همچنان پادشکننده نیست: باتری خودرو با کار کشیدن از آن افزونتر و پُرگُنجایشتر نمیشود.
دریابید پادشکنندگی یک راژمان (râžmân، system) یک ویژگی جادویی نیست که فرامادی بدست امده
باشد، بساکه پادشکنندگی یک سیستم به بهای شکنندگی بخشهای درونیتر آن بدست میاید.
در نمونهی تن آدمی، ما در جایگاه سازواره (organism) پادشکننده هستیم، ولی این پادشکنندگی را به بهای
شکنندگی یاختگان سازندهامان بدست میاوریم: یاختگانامان میجنگند و میمیرند، ولی ما میزیویم (live) و بجا میمانیم.
هر آینه، دیر یا زود همه چیزها در جهان ما میشکنند. پس یک راژمان که در یک گسترهی زمانیای
پادشکننده است، اگر گستره زمانیاش را بیشتر بگسترانیم میبینیم که سرانجام همان هم خواهد شکست.
پس تن (کالبُد) ما در یک گسترهی زمانیِ بگوییم چند دههای پادشکننده است، ولی در یک گسترهی چند سدهای دیگر نیست.
به هر روی اگر نیک بنگرید، میبینید که ژنهای ما باز در اینجا پادشکننده هستند و هزینهی این پادشکنندگی را نیز ما بَرداران ژن (حامل)
میدهیم: ما با بیماریها میستزیم و سرانجام شکسته و پیر شده و میمیریم، ولی ژنهایمان بجا مانده و از ما بهتر و فرگشتهتر میشوند.