|
شکننده |
سـِتَپر[1] (محکم) |
پادشکننده[2] |
| شناخت |
شناخت بایی[3] (+) |
شناخت نایی[4] (-) |
هنر |
دانایی یا knowledge یکی از مهندترین جستارهای پادشکنندگی[5] است که روی هم رفته در دامنهی «شناختشناسی (Epistsemology)» جای میگیرد.
شناختشناسی دانشی است درباره خود دانش و شیوههایی که ما دانستههایمان از جهان را بدست میاوریم.
شناخت بایی (+) در برابر شناخت نایی (-)
شناخت بایی (=مثبت) دانشی است که با هایـِـش (تایید؛ هایِـستن[6] = تایید کردن) و نِـپاهِـش[7] (obversation) و شمارگری رویدادها بدست میاید.
شیوهایی بر این پایه که همه ما با آن آشنایی داریم را میتوان «درهـازِش (استقرا)» نام برد.
فراهازِش[8] شیوهای است فراگیر در شناخت و دانشاندوزی، که از یک کاستی مهادین[9] رنج میبرد که به اندیشمندانی چون «دیوید هیوم» و بس پیش از او نیز برگشته و «دشواریِ فراهازش» یا Problem of induction - WiKi نامیده میشود.
در این شیوه شناخت، ما با نگرش به پدیدههای طبیعی و بریخت آماریک میتوانیم زابهای[10] هام[11] (general attributes) یک سیستم/پدیده را جُـداییده[12] و بـِهامیم (generalize):
1- همه قوها را
مینِپاهیم[13].
2. رنگ همهی قوها سپید است.
3. فرجامگیری میکنیم (میهـامیم) که
همه قوها سپید (رنگ قوها=زاب) هستند.
«فراهازِش[8]» درست همان شیوهای است که برای نمونه ما درآوردهایم همه الکترونها بار نایی[4] (-) دارند، زیرا همهی الکترونهایی که تاکنون دیدهایم بار نایی داشتهاند (الکترون ≠ پادالکترون).
شناخت بایی[3] (+) هر آینه شکننده است، چرا که یک تنها یک پادنمونه[14] میتواند همه نگرش ما را بدگراند، یا همانگونه که در کتاب «قوی سیاه»ِ نویسنده میخوانیم،
هزارههای دراز از هایِـش (تایید) و نپاهش[7] که همه قوها سپید هستند تنها با یافت یک قوی سیاه از هم پاشیده شده و شناخت ما از جهان، یکبار و برای همیشه دگریسته شد.
پس شناخت بایی (+) «شکننده» است، چرا که برای نمونه در «همه قوها سپید هستند»،
با رشد روزافزون دانشمان پیشانگاشتهای ما (در اینجا سپیدی همه قوها) میتوانند بآسانی بفروریزند.
شناخت نایی[4] (-) ولی «سِـتَپر[1]» یا «محکم» است، زیرا با تنها یک نپاهش و فرجامگیریِ آن، ما برای همیشه دیگر میدانیم که همه قوها سپید نیستند. فرجام[15] ما دیگر هرگز نمیدگرد.
هرآینه، شناخت نایی پادشکننده[2] نیست، چراکه ورتندگی[16] و بگوییم «گذر زمان» برای ما سودآوری ندارند، ولی در سوی دیگر میتوان «هنر»
را «پادشکننده» پنداشت، چرا که در نبود راهی روشن برای کراننمایی[17] (تعریف) هنر، ما نمیتوانیم بسادگی آنرا برچسب ارزشمند یا
بیارزش زده و در گذر زمان نیز کمابیش به ارزش همهی کارهای هنری افزوده میشود: ورتندگی روی بُردار زمان -> سودآوری
نمونهای از سختیِ کراننمایی هنر که خود ما در این انجمن داشتیم: شناخت «هنر»
در همین راستا: فراهاختن[18], فروهاختن[19], آناهاختن[20] (استقرا, قیاس, ؟)
----
1. ^ آ ب Setapr|| ستپر: محکم; ستبر; قطور Dehxodâ Robust
2. ^ آ ب Pâdšekanande|| پادشکننده: دربرابر شکننده; چیزیکه از زنش سود میبرد ϢEn Antifragile
3. ^ آ ب Bâyi|| بایی: +; مثبت Positive
4. ^ آ ب پ Nâyi|| نایی: -; منفی Negative
5. ^ Pâdšekanandegi|| پادشکنندگی: دربرابر شکننده; چیزیکه از زنش سود میبرد ϢEn Antifragility
6. ^ Hâyestan|| هایستن: تایید کردن; هایسته کردن To confirm
7. ^ آ ب Nepâheš|| نپاهش: مشاهده; دریافت; نگرش ϢEn, ⚕☉ Observation
8. ^ آ ب Farâhâzeš|| فراهازش: ϢEn Induction
9. ^ Mehâd|| مهاد: اصل ϢEn Principle; law
10. ^ Zâb|| زاب: صفت; فروزه ϢEn, Dehxodâ Attribute; adjective
11. ^ Hâm|| هام: عام General
12. ^ Jodâyidan|| جداییدن: جدا کردن To separate
13. ^ Nepâhestan (ne+pâhestan)|| نپاهستن: مشاهده کردن ϢEn To observe
14. ^ Pâdnemune|| پادنمونه: نمونهیِ نقض; مثال نقض ϢEn Counterexample
15. ^ Farjâm|| فرجام: پایان; خاتمه ϢEn, Dehxodâ Conclusion; ending
16. ^ Vartandegi|| ورتندگی: متغیر بودگی ϢEn Variability
17. ^ Karânnemâyi
18. ^ Farâhâxtan (farâ+hâxtan)|| فراهاختن: از نپاهش نگرهپرداختن ϢEn To induce
19. ^ Foruhâxtan (foru+hâxtan)|| فروهاختن: کاربرد نگره و پیشدیدن; زبر-پایین ϢEn To deduce
20. ^ Ânâhâxtan (ânâ+hâxtan)|| آناهاختن: اندیشیدن به سناریوهای شدنی با انگاشت همزمان پیشپیها ϢEn To abduce