• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 71

    جُستار: فراموشیـــ...

    Threaded View

    1. #11
      سخنور یکم
      Points: 17,184, Level: 83
      Level completed: 67%, Points required for next Level: 166
      Overall activity: 99.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      !More Extreme
       
      Empty
       
      Rationalist آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Aug 2012
      ماندگاه
      اتاق قرمزم!
      نوشته ها
      632
      جُستارها
      16
      امتیازها
      17,184
      رنک
      83
      Post Thanks / Like
      سپاس
      586
      از ایشان 1,202 بار در 511 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      13 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      ببینید، عشق یا دوست داشتن در ترازهای پایین چیزی بیشتر از «خوشی» یا پاداش درونی نیست، کارکرد فرگشتیک آن هم که روشنه.

      از سوی دیگر ولی فیزیولوژی آدمی به هر چیزی خودش را سازواری (adaptability) میدهد. اگر شما یکماه یکبار بروید ماساژ بگیرید، به شما خوشی
      بیشتری میدهد تا اینکه هر روز بروید. اگر هر روز سه بار ولی وادار به انجام ماساژ شوید - بگوییم از روی آوندهای اُرتوپدی - دیگر نه تنها خوشی‌آور نیست که دردناک هم میشود!

      عشق هم مانند یک داروی خوشی‌آور (euphoric) کار میکند، در آغاز بسیار خوشی‌آور است، ولی با گذر زمان نیاز به دوز بیشتر و بیشتر شده و از خوشی کاسته میشود
      و سرانجام، «آستانه خوشی» آن اندازه بالا میرود که دیگر عشق خوشایند نیست.

      روی هم رفته "عشق" یکی از خوشی‌آورترین کنش‌هایی است که در جهان داریم، چراکه کارکرد فرگشتیک بنیادینی داشته که همان دلبستگی پدر و مادر به هم و بزرگ کردن بچه‌ها بوده است.
      من حاضر نیستم آنچه آدمیان از نتیجه فرگشت کورکورانه تاکنون برایشان حاصل شده و تنها به جبر این غرایز پرقدرت زندگانی نموده اند و سپس در همان جبر از میان رفته اند را؛ به گونه ای که
      تا کنون تنها نمونه ای کوچک از آن در این جستار بررسی شد را؛ "عشق " بنامم. نیاز عاطفی/جنسی را می توان تنها در همان غرایز فرگشتیک تبیین نمود. ولی آیا به راستی نمی توان هم راستای خرد و منطق به "دوست داشت" و "اعتمادی" مطلق و همیشگی رسید؟
      دقت داشته باشید که من به شکلی فلسفی و بسیار بنیادین این پرسش را مطرح نمودم و انتظار دارم مخاطبم درک کافی داشته باشد که آنچه می خواهم معنا و تعریف "عشق " بخوانم؛ فراتر از
      فرگشت و غریزه جنسی می باشد!
      اگر از سوی هر کاربری، پاسخی درخور برای این پرسش بیابم؛ شاید چنین انگیزه ای در من ایجاد شود که نظریه خود را پیرامون آنچه "عشق " می خوانم و بدان باورمند هستم، در این
      انجمن بیان نمایم.
      ...و به این موجودات دوپا بگو: آن اراده‌ای است مهیب که قدرت آن مهلک است!!

    2. 4 کاربر برای این پست سودمند از Rationalist گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Alice (11-03-2012),Anarchy (11-03-2012),Mehrbod (11-03-2012),sonixax (11-03-2012)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلیدواژگان این جُستار

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •