
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد

البته تفاوتی ندارد اگر ابژهی تغییر بشود خود شخص: شما تا از خودتان ناخشنود نباشید نمیتوانید تغییر بکنید. همه چیز باید به سمت خوشنودی حرکت بکند و تلاش برای رسیدن به آن باشد. چراکه به عنوان چیزی پیشفرض نمیتوان روی آن حسابی باز کرد، در برابر این تز که «تو احساس خوشبختی بکن، درهای جهان به رویت گشوده خواهد شد».
زنده باد زندگی!

آری اگر از خود خوشنود نباشید میتوانید آن را تغییر دهید، ولی پرسش این بود که چرا راه پیشرفت بسته میشود اگر از خود خرسند باشیم؟
من یک هسته درونی برای «خویش» میبینم که در راستای گرایشها خواست (اراده) میکند و رفتارها و رویکردها را با نگرش به پیرامون و خود میدگراند.
این خویش یا خود درونی برای هر کدام از ما میشود چیزی که خودمان را میدانیم، خودآگاهیای که با آن رفتارهایمان را واکاوی میکنیم.
همه رفتارها در این ریخت (نمونه فرزامگرایی Anarchy) چیزی بیشتر از یک رفتار یا الگو نیستند که «خویش» میتواند (اگر توانا بود) بهنگام سودمند دیدن آنرا بگزیند یا بپوچاند (باطل کند).
در این ریخت من هیچ سودی از ناخرسندی از خویش نمیبینم، جز اینکه شما انگیزه خودتان را برای هرکاری از دست بدهید.
به وارونه، زمانیکه از خود و زنده بودن خود خرسندیم، آنگاه رویکردگزینی، دگرش رفتارهایمان و همه کارهایی که به بهزیستی ما بیانجامند خواستنی و خوب میشوند.
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد

شماری چشمگیر از رفتارها در فضایی یکسر متفاوت از «الگوهای گزینشی» وجود دارند، برخی از بعد ِ سطح و ژرفنای اثری که بر ما دارند، شماری در ثبات و پافشاری برای باقی ماندن در عین زیانآوری.
یک بالانس دیگر: احساس ناخشنودی ما از پدیدههاییست که ممکن است برایمان سودآور نباشند، (این) میتواند چنان تعبیر بشود که این احساس ویژگیای فرگشتیک است برای دگرش آنچه در نهایت برای ما سودآور نیست. پس ناخشنودی در آخر چیزی بجز محرک رانهای که از آن صحبت میکنید نخواهد بود.
زنده باد زندگی!

اینها به گمانم برمیگردد به مدلهای گوناگونی که گویا من و تو امیر جان از «خویش» در ذهن داریم.
شاید برای روشنسازی بد نباشد یکی از این رفتارهای:
که میگویی را نام ببری.نوشته اصلی از سوی Amir
برای نمونه چه رفتاری در چه ژرفنایی است که نیاز به ناخرسندی از خویش برای دگراندن دارد؟
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد

هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)