• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 71

    جُستار: فراموشیـــ...

    Threaded View

    1. #11
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Alice نمایش پست ها
      سلام
      دوستان از همتون خواهش میکنم هرکسی هرچیزی که در این مورد اطلاع داره ؛ چه علمی چه غیرعلمی بگه ؛ دریغ نکنه !
      من اگه بخوام یه نفر و خاطراتش رو فراموش کنم چیکار باید بکنم ؟
      فراموشی نه اینکه دیگه بهش فکر نکنم ؛ اینکه هرموقع بهش فکر کردم دیگه دلم نگیره یا هروقت آهنگی گوش میدم یادش نیفتم و شبا گریه نکنمـــ... ؛ اینکه هروقت یاد خاطراتش افتادم برام دیگه شیرین و دوس داشتنی نباشه ؛
      خواهش میکنم هر راه حلی که به ذهنتون میرسه رو بگید
      ممنون

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Anarchy نمایش پست ها
      این خاطرات تلخ و شیرین هم جزیی از ذهن و وجود ماست...فکر نمیکنم راهی باشه که به کل مثل داستان های تخیلی فیلم ها بشه از حافظه خودمون پاکشون کنیم اما میدونم مثل داستان سوگواری در انسان که چند فاز رو از انکار تا پذیرش طی میکنیم نیاز هست تا با خاطرات تلخمون کنار بیایم...از فاز احساسی شدید که خارج شدیم، میتونیم با مرور حوادث و فاکتور های موثر در شکست، برای آینده تصمیم بهتری بگیریم...

      پس تنها عامل رو من، زمان میدونم....در طی گذروندن این زمان هم با پرداختن به فعالیت های مورد علاقه میشه کار رو راحت تر کرد..اما اگر داستان شبیه به بیماری شه در ما،نیاز به روانکاوی و شاید هم دارو درمانی باشه.
      چرا نمیشود فراموشید؟

      آنارشی روی خود رایانه هم چیزی "پاک نمیشود"، تنها ریفرنس آن از میان میرود تا داده‌ دیگری در آینده آن بخش از ویر (حافظه) را بازنویسی کند، اگرنه
      چیزی براستی پاک نمیشود.

      ویر (memory) آدم هم رده‌بندی شده است، یا همه یا هیچ نیست. برای همین به یاد آوردن هم رده دارد و میتوان یک چیزی را تا جایی که گویا رخ نداده فراموشید.


      هر آینه بهترین راهکارهای دم دست را خودت و امیر گرامی دادید. من هم یک واکاوی ریشه‌ای‌تر میکنم اینجا روی هم رفته جستار گیرایی است.

      نخست چند چیز را باید دانست:

      1. هنایش (تاثیر) درد و خوشی در فرایند ویریدن (به یادسپاری)
      2. آستانه خوشی و درد.
      3. رده‌بندی بودن ویر، چنانکه گفتیم.
      4. مهاد پایندگی خوشی و درد.

      3 را که بالا گفتیم.

      آستانه خوشی و درد (2) ولی ساده است، در اینجا پیشتر نوشته‌ایم « http://www.daftarche.com/%D8%AA%D8%A....html#post8601 »:

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Russell نمایش پست ها
      اما با همه این احوال تعهد بلند مدت بهتر است یا رابطه های کوتاه مدت و آیا رابطه بعد از آن چند سال اول شور شوق باز هم ارزش ادامه دارد یا حتمن میشود حوصله سر بر و سرکاری؟
      بایستی اینها را با نگاه به کاربرد و هدفشان سنجید. هدف از عشق بچه‌دار شدن است، بنابر این برای کسی که
      نمی‌خواهد بچه‌دار شود عاشق شدن اتلاف و دور ریختن زمان و انرژی خود است و هم اینکه خود عاشق شدن پی‌آمدهای سنگینی دربر دارد:

      فرآیند عاشق شدن در حقیقت یک گونه کژخویی (addiction) بوده که در آغاز بسیار خوشی‌آور است، ولی با گذر زمان بدن آدمی به آن آموخته شده و لذت آن از میان می‌رود.

      همچنین، کارکرد مغز/بدن ما بدین گونه است که یک آستانه درد/خوشی بازشناخته دارد، بگوییم 100. اکنون هر کار و جنشی که کَس در بیداری انجام می‌دهد یک شمارک
      برای اندازه خوشی و لذت خود می‌گیرد، بگوییم یک کسی از پیاده روی لذتی برابر با 90 می‌گیرد که چون به آستانه لذت او نزدیک است، به ریخت "لذت میانه/خوب" سُهیده می‌شود.

      اکنون اگر همان کس در روز استثنائا دست به فعالیتی بسیار لذت‌بخش بزند که لذتی برابر با 170 برای وی داشته باشد، آستانه خوشی او
      شایمندان بالاتر رفته و بگوییم به ≈135 نزدیک می‌شود. پی‌آمد این رویداد این است که فردای آن اگر کس برای پیاده‌روی بیرون برود، هنگام فعالیت همچنان لذتی برابر با 90 از آن
      می‌گیرد، ولی از آنجاییکه آستانه خوشی او بالاتر رفته این بار فعالیت پیاده‌روی را به ریخت "لذت میانه/کم" می‌سُهد (احساس می‌کند) که روی‌هم‌رفته به ریخت یک افسردگی سبک بیشتر نخواهد بود.
      این رویکرد تا چند روزی می‌درازد تا کم‌کم، آستانه به جای پیشین خود بازگردد.

      عشق نیز به همین ریخت آستانه خوشی را بی‌اندازه بالا می‌برد (=خوگرفتگی) و اگر لذت آن ناگهانی گرفته شود، انگیزش
      کس برای انجام فعالیت‌هایی که برایش تا پیش از عاشقی سرخوشی‌آور و هدفمند بوده‌اند از میان رفته، و نمی‌تواند از چیزی "لذت ببرد".
      فرنود خودکشی‌های فراوانی که بدنبال عشق می‌آیند نیز در همین از دست دادن گذر‌وار توانایی لذت بردن است که زندگی را بی‌هدف و ناخواستنی می‌نَماید.

      همانند این رویداد برای آستانه درد نیز به چشم می‌خورد. کسانی که درد زیادی را در زندگی برتابیده‌اند، بنابگفته پوستشان کلفت شده
      و از چیزهای کوچک دردشان نمی‌آید. در برابر آن هم دختری آفتاب مهتاب ندیده و نازنازی را می‌توان انگاشت که از درد سوزن جیغش به آسمان می‌رود.

      پس می‌توان بخوبی دید که در زیست‌شناسی نمی‌توان تقلب کرد (البته درسش را می‌توان ) و چیزی به نام سرخوشی و لذت بی‌حساب و کتاب (=عشق جاودان) نداریم.


      «1» نیز چیز پیچیده‌ای ندارد. احساس در فرایند ویرش (memorization) کارکرد بسیار سودمندی داشته و مانند اندیشه «پیش‌پردازش» شده است.
      نمونه، اگر ما رفتیم و یک کادو برای زادروز (تولد) کسی خریدیم ولی پس از دادن آن خوشش نیامد، اینجا یک «احساس بد» به ویر میرود.
      اکنون یک سال دیگر که رسید و دوباره برای کادو خریدن رفته بود، احساس بد آنجا با تندای بسیار بالا یادمان میاورد که بار پیش که بهمان چیز
      را خریدیم برآیه خوبی نداشت، بی اینکه دیگر نیاز به اندیشه افزوده‌ای باشد (این بخش گویا بدست بادامه (amygdala) بیشتر انجام میشود).

      این سیستم آن اندازه کار خودش را خوب می‌انجامد که ما به آن معمولا آگاه نیستیم،
      ولی روی هم رفته، در اندیشیدن اگر احساس نباشد ما نمیتوانیم کمابیش هیچکاری بکنیم!




      «4» را نیز اینجا گفته بودیم: http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A...620/#post16668

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod
      مهاد پایندگی خوشی و درد

      دو مهاد پایندگی (اصل دوام) درباره خوشی و درد داریم که در نوشتارهای پسین با آنها زیاد سر و کار خواهیم داشت.

      مهاد پایندگی درباره خوشی و درد دو چهره دارد:


      در فرایند‌های دردناک، بریدن یکباره فرایند بهترین و کم‌دردترین رویکرد است.

      در فرایندهای خوشایند، بریدن چندباره فرایند بهترین و خوشی‌آورترین رویکرد است.


      برای نمونه، اگر شما به خوردن شکلات کژخو (معتاد) شده باشید، بهترین رویکرد نه در کاستن و کم کردن گسارش شکلات روزانه که بریدن ناگهانی و یکجای است.

      در سوی دیگر، در فرایندهای خوشایند بگوییم یک کتاب خواندن ساده، اگر همه کتاب را یکسره بخوانید خوشی بسیار کمتری خواهد
      برد تا زمانیکه هر چند گاه یکبار کتاب را کنار گذاشته و بروید برای خودتان یک چایی آورده و اندکی به کارهای دیگر بپردازید و دوباره به آن برگردید.

      مغز زمانیکه از فرایند درد میکشد، اگر آنرا کم کم ببُرید درد نیز همانگونه باهستگی کاسته میشود. ولی با گسستن
      ناگهانی فرایند شاید در آغاز اندکی درد زیاد باشد، ولی در بازه زمانی بسیار کوتاهی درد به پایین‌ترین تراز خود خواهد رسید.

      مغز زمانیکه از فرایند خوشی میبرد نیز باهستگی خود را به آن آموخته کرده و از خوشایندی فرایند کم کم کاسته
      میشود. با گسستن فرایند، اینبار مغز از نو به آموخته شدن پرداخته و خوشی دوباره به مانند دَم نخست فراوان میشود.
      چنانکه آنارشی گفت:
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Anarchy
      نمیشه کلی گفت چون مورد به مورد متفاوت هست...اما اگر قصد فراموشی هست، اولین قدم قطع کامل تمامی کانال های ارتباطیه...بعد هم فکر کردن به اینکه این وابستگی شما ناشی از به هم خوردن بالانس هورمونی در بدن شماست ...



      اکنون این چهار تا زمانیکه درباره فراموشی یک چیز ناخوشآیند سخن میگوییم با یکدیگر میتوانند به کار بیایند.


      با «1» میدانیم چگونه اندیشیدن با فرایند سُهش (حس کردن) خوشی و درد پیوند تنگانگ دارد.

      با «2» میدانیم چگونه با بالا پایین رفتن آستانه خوشی و درد، کژخویی (اعتیاد) یا وابستگی ریخت میگیرد.

      با «3» میدانیم که ویر (memory) رده‌بندی دارد و میشود چیزها را بهتر یا بدتر به یاد آورده، یا فراموشید.

      با «4» میدانیم که چگونه میتوان با بازی کردن با کُنش‌ها، آنها را خوشایندتر یا دردآورتر کرد.


      اکنون با دانستن هر کدام از اینها میتوان کارهای گوناگونی انجام داد تا همان hormone imbalance که باز آنارشی بالا گفت برداشته شود
      ویرایش از سوی Mehrbod : 09-26-2012 در ساعت 05:45 PM دلیل: درست کردن شماره‌ها (سپاس از Alice)
      Anarchy, Russell and Alice like this.

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    2. 5 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Alice (09-26-2012),Anarchy (09-26-2012),Philo (10-04-2012),Russell (09-26-2012),Unknown (09-26-2012)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلیدواژگان این جُستار

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •