
با هم معادل نیستند به هم شبیهاند، آزمایشپذیری یعنی تکرار شدن مشاهده به دفعات در شرایط مشابه، ابطالپذیری یعنی تصور آزمایشی که در آن مشاهدهی مذکور یا نتیجهی آن درست نیست، آزمودن ِ این آزمایش فرضی و گرفتن نتیجهی غلط. هر دو «آزمایش» هستند اما این کجا و آن کجا. به هر حال روانکاوی را نه از این طرف، نه از آن طرف نمیتوان مورد آزمایش قرار داد، و فرقی نمیکند که آزمایش برای اثبات و آزمایش برای ابطال را یکی بدانیم یا نه.

دوست ارجمند میان فلسفیدن و درمان بیماران حقیقی تفاوت بسیار مهمی هست. فروید شاگرد مقرمطگوی دیگری دارد بنام ژک لکان، یک دون ژوان فرانسوی خانمباز که برای خود یک کالت به معنای دقیق کلمه با محوریت روانکاوی اختراع کرده بود و سمینارهایی برگذار میکرد و حرفهایی به شدت غیرقابل فهم(از جمله برای خواص)میزد. من هیچ مشکلی با او ندارم چراکه بجز چند دهه اول کار، آنهم بیشتر با درآمیختن تجربهی پژشکی خود با روانکاوی دست به معالجهی بیماران میزد، و پس از آن کار خود را در سطح تئوریک نگاه داشت. روانکاوان دیگر اما(از جمله خود فروید)، این تکنیک غیرقابل آزمایش ِ اثباتناشدنی ِ نقدناپذیر ِ غیراصولی را جایگزینی برای روانپرشکی یا روانشناسی میدانند و حتی میکوشند برای سکیزوفرنی هم توضیحی جنسی پیدا بکنند! چنانکه گفتم میتوانیم آنچه زیگموند فروید، آنا فروید، ژک لکان، کارل یونگ، ملنی کلین و دیگران اصحاب روانکاوی ادعا کردهاند را به عنوان گفتمانهای ارزشمند و هیجانانگیز فلسفی باز نگاه داریم، پیرامون آنها بحث و گفتگو بکنیم و ... تا زمانی که ابزار درست برای اثبات درستی آنها در اختیار طرفدارانشان قرار بگیرد. کاری که نمیتوانیم و نمیباید اجازهی انجام آنرا بدهیم اینست که سلامت روحی و روانی اشخاص انسانی را بدست کسانی بسپریم که هیچ تعلیم پزشکی ندیدهاند، از فیزیولوژی جنون چیزی نمیدانند، با داروهای جدید آشنا نیستند و حتی متدهای غیردارویی درمان که روانشناسی ابداع کرده و پرورش داده را نمیشناسند به این خاطر که روش فروید منطقی بوده.