Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958

Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958

Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958

Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958

Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958
طنز و جوک امام نقی
  • Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 1823

    جُستار: طنز و جوک امام نقی

    Threaded View

    1. #11
      سرنویسنده سوم
      Points: 50,772, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      Agnostic آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2011
      نوشته ها
      2,538
      جُستارها
      67
      امتیازها
      50,772
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      2,650
      از ایشان 3,328 بار در 1,555 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      3 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      امام خسته و کوفته از میدان جنگ به خرابه ای گریخته و پنهان شده بود.
      در آنجا مورچه ای دید که تلاش میکند دانه گندمی را از دیوار بالا ببرد و هر بار دانه از دهانش می افتاد. امام که دید که مورچه بعد از صد بار تلاش هنوز خسته نمیشود
      حوصله اش سر رفت و به مورچه گفت: عوض این همه زور زدن از من میخواستی که برایت دانه را بالا ببرم.

      مورچه نگاهی خوارومادرکش به امام کرد و گفت: آویزون شدن و از زحمت بقیه خوردن در شان شماست. ما نون بازومونو میخوریم داداش...
      امام که از حاضر جوابی مورچه شاکی شده بود خواست بر روی وی بول کند و غرقش نماید که مورچه سر آلت حضرت را گاز گرفت و گریخت....

      دیشب امامتو دیدم آیدا- فصل 69‬




      ******************************************




      در یکی از جنگ ها، امام نقی حریف سرداری بسیار تنومند از لشگر کفر شد.
      آن دو ساعت ها شمشیر زدند تا آنکه امام به کلی از نفس افتاد.
      ناگهان امام به یاد خدعه جنگی جد بزرگوارش، علی، افتاد و به آن سردار گفت: نگفته بودی که یار نیاورم؟

      سردار گفت: که را به یاری آوردم؟

      امام گفت: اینک پسرت آمد!
      سردار گفت: من فرزندی ندارم.
      امام ناامیدانه فرمود: ها؟
      سردار گفت: زن هم ندارم!
      امام با شگفتی فرمود: وات د فاک؟!
      سردار لبخندی ملیحانه زد و گفت: گس وات، من گی هستم! سورپرایز!
      هیچ منبع موثق تاریخی ادامه این داستان را روایت نکرده و ما هم، بر خلاف آن شاعر بلخی، اهل جعل تاریخ نیستیم


      *************************************

    2. 5 کاربر برای این پست سودمند از Agnostic گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      kerman (05-29-2014),Mehrbod (08-27-2012),Russell (08-27-2012),sonixax (08-27-2012),کافر_مقدس (08-28-2012)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلیدواژگان این جُستار

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •