بابک خرمدین
در ابتدا باید عرض کنم به دلیل انحراف حکومت عباسی و مصادف شدن جنبش خرمدینیان با این حکومت درمورد زادگاه و والدین بابک بسیار تحریفات انجام شده تا این اسطوره به معنای تمام را، در نظر مردم خوار کنند اما غافل از اینکه
حق سل کیمی دریایه آخیب یول تاپاجاقدیر
داش آتماقیلان کیمسه اونو چوندره بیلمز
دونیاده قارانلیقلار اگر بیرلشه باهم
بیر خیرداجا شمعین اثرین سوندوره بیلمز
همانطور نیز که میدانید در زمان این حکومت اکثر حدیث ها و روایات جعلی از زبان بزرگترین شخصیتهای آن دوران بیرون آمده است
اینجانب نیز با مطالعه بسیاری از منابع رسمی و غیر رسمی خلاصه ای از یافته هایم را ارائه میکنم امید است مورد قبول بیافتد
ابن الندیم در کتاب الفرست گوید:
...واقد بن عمرو تمیمی که اخبار بابک را گردآوری کرده،گفته است که پدر بابک مردی بود از مردم مدائن و روغن فروش بود،به مرزهای آذربایجان رفت ودر دهی که بلال آابد نام داشت از روستای میمد جای گرفت و روغن در آوندی بر پشت میگرفت ودر دیه های روستای میمد میگشت ،نام وی عبد ا... بود.
عبد ا...به مرزهای آذربایجان شتافت تا بیشتر به داد و ستد و فروش متاع خود همت گمارد از مدائن راه میسپرد و بر سر راهها در روستای میان این دو کانون،منزلها میکرد قرارهای نمود همین که به آذربایجان رسید در روستایی به نام (بلال آباد)که از قرار (میمد)بود جای گرفت وآنجا را مرکز داد وستد خویش قرار داد و در انجا ازدواج میکند که بابک حاصل این ازدواج است.
. در روایتی دیگر، وی را فرزند مطهر بن فاطمه خوانده، و این فاطمه را دختر ابو مسلم خراسانی دانستهاند.
بابک در آذربایجان به دنیا آمد و در آنجا فعالیت خود را آغاز کرد؛ حتی گفتهاند زمانی که هنوز جوان بود، «اعجمی» را به خوبی تکلّم نمیکرد. اگر این نکته درست باشد، میتوان حدس زد که زبان مادری بابک تورکی آذربایجانی، زبان آذربایجان باستان بوده است. در منابع موجود، روایتی که بتوان با توجه بدان سالزاد بابک را تعیین کرد، وجود ندارد.
به نظر میرسد خانواده بابک ظاهراً در زمره مسلمانان محسوب میشدهاند، زیرا به نوشته مسعودی بابک حسن نام داشت و از برادر او به نام عبدالله هم در مآخذ، بسیار یاد شده است. البته وی شاید مقارن آغاز ****، نام ترکی بابک به معنای پدر را برگزید که در ایران پیش از اسلام هم سابقه داشت.
کوهستان سبلان با ان کوه های سر به آسمان کشیده و دره های پر از ریاحین و گلهای خود رویش توجه پدر بابک را به سوی خود جلب کرد پدر بابک در بالا رفتن از کوه سبلان مورد حمله افراد ناشناس گردیده و مجروح شد پس از مدتی نیز جان باخت.
مادر بابک روزی شمشیر پدرش را به او و برادرش نشان داد و گفت فزندانم پدر شما یک روغن فروش ساده نبود او یک بهادر بود او روی شمشیرش چنین نوشته بود :
...ای جوانمرداگراگر شمشیر را در غلاف خواهی کرد بهتر است دست به قبضه اش نبری.در زمان عباسی بی چشم میتوان زندگی کرد اما بدون شمشیر هرگز!(بابک،جلال برگشاد رئیس نیاص90-91)
وقتی بابک به مرحله جوانی رسید طولی نکشید که دلیری،سرسختی و امانت داری او به آن سوی کوهستانهای میمد و کوهستان بذ راه یافت و مالداران،حشم داران وتوانگر برای سپردن اموال خود به دست بابک ،آن مرد سرسخت ومتهور آذربایجان ،با یکدیگر به رقابت پرداختند و بابک متعهد شد که چارپایان (شبل متقی)را نگهداری کند .وی با همتی استوار و صداقتی روز افزون از آنان مراقبت میکرد.
این،مقدمه کار بابک ،آن جوان بلند پرواز و مرد کوهستانهای سر به آسمان برافراشته بود .کسی چه میداند ،شاید بر فراز صخره های رفیع از طبیعت الهام میگرفت و خود را برای حرکتی عظیم آماده میگردانید.
پایان قسمت اول
61fbe45f-5777-40cb-bf13-29cc2010aa58
1.03.01