• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 4 از 4

    جُستار: نظریه های مهاجرت اقوام آریایی

    Threaded View

    1. #2
      سخنور سوم
      Points: 6,715, Level: 53
      Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
      Overall activity: 20.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      آغازگر جُستار
      Sapientiam Discenti
       
      خالی
       
      Kaveh آواتار ها
      تاریخ هموندی
      May 2012
      نوشته ها
      446
      جُستارها
      20
      امتیازها
      6,715
      رنک
      53
      Post Thanks / Like
      سپاس
      339
      از ایشان 1,475 بار در 409 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      2 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)

      Sticky

      پارسیها و مادیها

      بقلم

      دکتر عیسی بهنام

      (دکتر در باستانشناسی)

      تا اواخر قرن نوزدهم نه در ایران و نه در نقاط دیگر دنیا کسی بفکر بازسازی زندگی‏ مردم کشور ما در ایام پیشین‏ نبود.شاید نخستین کتابی که‏ در مورد آثار باستانی بصورت‏ مجموعهء نسبتا کاملی در آن‏ تاریخ نوشته شده بود کتاب‏ «تاریخ هنر دوران‏های قدیم» تألیف«ژرژپرو»و«شارل شیپیز» بود که نخستین مجلد آن در تاریخ 1882 بزبان فرانسه به‏ چاپ رسید.

      این کتاب از تمام جهان‏ شرق بانضمام مصر و یونان صحبت‏ میکرد و طبیعی است که از هر مطلبی بیش از چند جمله‏ نمیتوانست سخن‏راند و اطلاعات نویسندهء آن بیشتر مربوط به امپراطوری‏های بابل و آشور بود و حدود شرقی‏ آن از تخت‏جمشید تجاوز نمیکرد و مقداری عکس با اطلاعات غالبا نادرستی‏ از آثار دوران هخامنشی در آن دیده میشد.

      مردم قرن نوزدهم در اروپا بدلایلی که همیشه کاملا علمی نبود ناگهان‏ علاقه زیادی به تاریخ قدیم ملل شرق پیدا کردند و خاک بین النهرین را که زیر و رو کردند و به دنبال اطلاعات مختصری که از بعضی متون قدیم توراة یا نوشتهای یونان قدیم بدست آورده بودند بجستجوی ویرانه‏های شهرهایی مانند نینوا و بابل پرداختند.

      وقتی من در کلاس اول ابتدایی مدرسه آلیانس که بوسیلهء فرانسویان‏ در تهران تأسیس شده بود تحصیل میکردم تاریخ ایران را از روی کتاب کوچکی‏ که مرحوم ذکاء الملک فروغی نوشته بود اینطور شروع کردم:

      ما ایرانی هستیم و پدران ما ایرانی بوده‏اند،سرزمین ما ایران است.و سپس‏ نام پادشاهان پیشدادی و کیانی برای ما برده میشد و معلم ما توضیح میداد که‏ کیومرث آتش افروختن و غذا پختن را بمردم یاد داد و جمشید بر جهان حکومت‏ میکرد.بنابراین در آن زمان اینطور بما فهمانده میشد که پدران ما نخستین‏ انسان‏های مولود در این سرزمین بوده‏اند و صحبت از این نبود که از جای دیگر به این نقاط آمده باشند.

      وقتی به دبیرستان رسیدیم لحن معلمان ما تغییر یافت.در آن زمان‏ «راولینسن»موفق بخواندن کتیبه‏های بیستون شده بود و در نتیجه کتیبه‏های‏ دیگری که بخط میخی بود و در تخت‏جمشید یا در نقاط دیگر پیدا شده بود خوانده شد و دانشمندان باستان‏شناس کوشش کردند که آن متون را با نوشته‏های‏ بعضی از مورخان یونانی تطبیق دهند و باین طریق یکباره پیشدادیان و کیانیان و کیومرث و جمشید و ایرج و سلم و تور و تمام آن پادشاهان که از سن شش سالگی در ذهن من نقش بسته بودند و به آنها علاقهء فراوان پیدا کرده‏ بودم از میان رفت و نام کوروش و داریوش بزرگ جای آنها را گرفت.

      مدتی دانشمندان سرگرم تفحصات در تخت‏جمشید و شوش شدند و کتاب‏ مشیر الدوله که خلاصه‏ای از تاریخ مملکت ما از نقطهء دید تاریخ‏نویسان قدیم یونان مخلوط با پاره‏ای از اطلاعات کسب شده در کاوش‏ها اخیر بود منتشر شد و من بدانشگاه رسیده بودم و هنوز تصویرهای زیبای ایرج و سلم و تور و کیومرث و جمشید که روی پرده‏های قلمکار اطاق من نقش شده بود کاملا از ذهنم بیرون نرفته بود و از خود سوآل میکردم چگونه ممکن است این پادشاهان‏ مقتدر که از روز اول خلقت حتی آتش افروختن را به ما یاد داده بودند همه‏ دروغین بوده باشند و چگونه یکباره کوروش از آسمان بتخت جمشید پیاده‏ شد و جهانی را بنابر گفته خشایارشا«از صلح و آرامشی که بوجود آورده بود مستفیض کرد...»

      کمی بعد من در«سوربن»مشغول تحصیل بودم و در نخستین روزی که در کلاس آقای«پروفسور کنتنو»حضور یافتم دیدم صحبت از مردم دیگری است‏ که ظاهرا پیش از کوروش بزرگ در سرزمین ایران ما زندگی میکرده‏اند و آقای دکتر«کنتنو»برای اینکه نگوید آنها ایرانی بودند برایشان نام‏ «آسیانی»را انتخاب کرده بودند.

      مفهوم این کلمه بمردمی اطلاق میشد که نه آریایی بودند و نه سامی و معلوم نبود چه بودند؟و که بودند؟و در سرزمین ما چه میکردند؟

      این مطلب بر من گران آمد که ما گذشته از پدرانمان که تصور میکردیم‏ از ابتدا در این سرزمین بوجود آمدند ناپدری‏هایی هم داشته‏ایم که قبل از آنها در اینجا بوده‏اند.این برای من قابل قبول نبود این مردم که بآنها«آسیانی» میگویند ایرانی نبوده باشند.

      بعدها صحبت‏های دیگری پیش‏آمد.صحبت از آریایی‏ها شد و گفتند اینها اقوامی بودند که در نواحی مرکزی آسیا زندگی میکردند و عده‏ای از آنها به هند رفتند و عدهء دیگر از راه قفقاز به ایران آمدند و بقیه به اروپا مهاجرت کردند.

      سپس کلمهء هند و اروپایی نیز بزبان رانده شد و آقای پروفسور گیرشمن‏ در کتاب«هنر ایران در آغاز تاریخ»که ترجمهء آن اخیرا منتشر شده است، خط سیرهای بسیار زیبا و منحنی‏های پیش واپیچ روی نقشه‏ای که برای ایران هزاره دوم پیش از میلاد داده است تهیه کرده و در آن نقشه«اورارتویی‏ها»و «لولویی»ها و«گوتی»ها و«مانایی»ها و«کاسی»ها و«سکایی»ها و«مادی‏ها» و«پارسی»ها را بجان هم انداخته است.

      نقشه بسیار زیباست ولی در صحت آن شک و تردیدی‏هست و من امروز از این شک و تردید برای شما صحبت میکنم بدون اینکه بتوانم نقشهء بهتری بشما ارائه بدهم.

      در واقع در نقشهء آقای پروفسور گیرشمن که احتمالا مورد قبول بیشتر دانشمندان است ایرانی‏ها در حدود اواخر هزارهء دوم پیش از میلاد از راه قفقاز وارد خاک ایران میشوند.البته در متن کتاب اضافه شده است که ممکن هم‏ هست که از راه شمال‏شرقی وارد این سرزمین شده باشند.بهرحال هیچ‏ معلوم نیست به چه طریق مادی‏ها در ناحیهء آذربایجان شرقی تا حدود اصفهان‏ مستقر گردیدند و پارسی‏ها مشرق دریاچه رضاییه را برای اقامت خود انتخاب‏ کردند.

      اگر مادی‏ها و پارسی‏ها در قفقاز بودند قطعا در آنجا خانه‏هایی ساخته بودند و مشغول زراعت و باغداری شده بودند چون قفقاز جای خوبی است و فقط در نتیجهء فشار اقوام دیگری ممکن است آن ناحیه را ترک کرده باشند.بچه‏ دلیل پارسی‏ها سرزمین به این خوبی را ترک کردند و آمدند در مشرق دریاچهء رضاییه در مجاورت اقوام خطرناکی مانند آشوری‏ها زندگی کردند؟

      جواب این مطلب را پروفسور گیرشمن اینطور داده است که در سالنامهء پادشاهان آشوری در قرن هشتم و هفتم پیش از میلاد صحبت از لشکرکشی- هایی برای سرکوبی اقوامی بنام«پارسوآ»که در ناحیهء«پارسوماش»زندگی‏ میکردند شده است و این ناحیه در مشرق دریاچهء رضاییه قرار دارد.

      ولی آقای«دیاکونوف»در کتاب«مادها»فکر میکند کلمهء«پارسوماش» از ریشهء کلمهء«پرتوا»به معنای قبایلی که در سرحدات آشور زندگی‏ میکردند اشتقاق مییابد و کلمهء پارت هم به همین طریق نام قبایلی است که‏ در سرحدات ایران بودند و آقای«دکتر فره‏وشی»هم همین عقیده را دارد.

      بنابراین مجددا برای ما شکی بوجود می‏آید و مانع این است که‏ بتوانیم بپذیریم که پارسی‏ها در حدود قرن هشتم پیش از میلاد در مشرق‏ دریاچهء رضاییه زندگی کرده باشند.زیرا سواحل شرقی دریاچهء رضاییه‏ بسیار آباد است و اگر قبیله‏ای در آنجا مستقر گردد دلیلی ندارد که غفلتا محل اقامت خود را و آبادی و زمین‏های زراعتی و خانه‏هایش را رها کند و و در ناحیهء شوش که از نظر اب و هوا با اطراف دریاچهء رضاییه قابل مقایسه‏ نیست استقرار پیدا کند.بعلاوه چگونه ممکن است چنین مهاجرتی از میان اقوام«ماد»و«گوتی»و«لولویی »و«کاسی»و غیره انجام گیرد بدون‏ اینکه زدوخوردی اتفاق افتد.

      بنابراین باید فرض آمدن پارسی‏ها از راه قفقاز به ایران را بکلی رها کنیم.

      پس از رها کردن این فرض این سوآل پیش می‏آید که آیا این پارسی‏ها که شاهنشاهی هخامنشی را بوجود آوردند و برادرانشان مادی‏ها که در در تمام سنگنبشته‏های هخامنشی از آنها صحبتی هست از ابتدای خلقتشان‏ در همین مکان بودند یا واقعا از محل دیگری به این مکان آمدند؟

      در اینجا ناچاریم فرضیهء دانشمندان مغرب را بپذیریم که میگویند ایرانی‏ها و هندی‏ها زمانی در یک مکان زندگی میکردند زیرا عادات و رسوم‏ و دین و آیین و زبان و سننشان یکی است و کاملا معلوم است که اینها زمانی‏ در مجاورت یکدیگر بوده‏اند.

      اگر این فرض را بپذیریم باید این مطلب را هم قبول کنیم که به احتمال‏ قوی مکانی که هندی‏ها و ایرانی‏ها زمانی در آن مانند همسایگان زندگی‏ میکرده‏اند ممکن است نواحی واقع‏بین«یاکسارت» و «اکسوس» که اکنون‏ سیحون و جیحون نامیده میشود یا بالاتر از آن بوده باشد زیرا باین طریق‏ میتوان فرض کرد که در نتیجهء عواملی،این قبایل ناچار شده‏اند بطرف‏ جنوب سرازیر شوند و عده‏ای از آنها بطرف درهء افغانستان و ناحیهء پنجاب‏ رفته و شاید عده‏ای هم از راه کنارهء جنوبی دریای خزر خود را به قفقاز رسانیده‏اند.این فرض با نقشه‏ای که آقای پروفسور گیرشمن از ایران‏ در هزارهء سوم و دوم پیش از میلاد داده است تقریبا تطبیق مینماید.

      این عوامل که آنها را مجبور کرده است مراتع واقع‏بین دورود را ترک‏ کنند چه بوده است؟

      اینطور فرض میکنیم که این قبایل در ابتدا گله‏دار و چوپان بوده‏اند و نواحی واقع در میان «اکسوس» و «یاکسارت»مراتع خوبی دارد ولی‏ تعداد جمعیت آنها زیاد شد و بر تعداد گله‏ها نیز افزوده گردید و ناچار شدند برای جستجوی مراتع دیگری به طرف جنوب سرازیر شوند زیرا راه‏ مغرب قبلا بوسیلهء«تپوری»ها و«آمارد»ها و«کاسپی»ها و«گیل»ها و «دیلم»ها و«طالش»ها گرفته شده بود و در ناحیهء مشرق نیز قبایل زردپوست‏ مستقر گردیده بودند و به آنها راه نمیدادند.

      هجوم قبایل از طرف شمال به جنوب روزبروز در نتیجهء ازدیاد گله‏ها و کمبود مراتع شدیدتر میشد و قبایلی که مثلا قبلا به نقاط جنوبی رفته‏ بودند بر اثر فشار قبایل شمالی‏تر ناچار میشدند باز به نقاط جنوبی‏تر روان‏ گردند.

      حد جنوبی این خط سیر،دریا بود ولی راه جنوب‏غربی که از طرف‏ حاشیهء کویر لوت بسوی فارس و خوزستان میرفت خیلی آسان بود و احتمال‏ مقاومتی در آن وجود نداشت.بنابراین میتوان فرض کرد که پارسی‏ها و مادی‏ها تدریجا و در عرض مدت چند صد سال از همین راه بدون زدوخورد وارد نواحی غربی ایران شدند و در اطراف شوش مستقر گردیدند.

      چرا تاکنون هیچیک از دانشمندان خارجی چنین فرضی را پیشنهاد نکرده‏اند؟


      برای اینکه تمام کاوش‏های آنها در مغرب ایران خصوصا در نواحی‏ بین النهرین انجام گرفته است و اطلاعی از مشرق ایران نداشته‏اند.

      بنابراین وظیفهء ماست کاری را که آنها در مغرب انجام دادند در مشرق‏ ایران انجام دهیم.و برای همین منظور است که مؤسسهء جغرافیایی دانشگاه با همکاری گروه آموزش باستان‏شناسی و نیز دانشکده ادبیات در سال جاری‏ تصمیم گرفت در ناحیهء شهداد واقع‏بین راه هند به سرزمین‏های فارس و خوزستان‏ که در کنار کویر است به تحقیقاتی بپردازد.

      کاوش‏های شهداد در کنار کویر لوت به ما نشان داد که در اوایل هزارهء سوم پیش از میلاد مردمی در این ناحیه زندگی میکرده‏اند که از آن نوع‏ مردمی نبودند که کیومرث به آنها آتش افروختن و غذا پختن را یاد داده‏ باشد زیرا تمدن پیش‏رفته‏ای داشتند.از ظروف گلی زیبایی استفاده میکردند، آیینه‏های مسی داشتند و به دستشان دستبند و انگشتری میزدند و به گردنشان‏ سینه‏بند می‏آویختند و به فن ذوب مس نیز آشنایی داشتند و ظروف مسی یا برنزی بسیار زیبا می‏ساختند.

      آیا میتوان گفت اینها پدران ما نبودند و از آن نوع ناپدری‏هایی‏ بودند که دکتر کنتنو به آنها«آسیانی»نام نهاده بود؟من نمیخواهم آنها را ناپدری بخوانم و میخواهم بگویم اینها نیز مانند پارسی‏ها و مادی‏ها مردمانی بودند که در این سرزمین زندگی میکردند.شاید قدرتشان از مادی‏ها و پارسی‏ها کمتر بود ولی بهرحال با آنها پسرعمو بودند و طرز زندگی‏ و عقاید مذهبی و فرهنگشان یکی بود.

      آیا میتوان از«نژاد»آریایی صحبت کرد؟

      تنها داریوش بزرگ در کتیبه‏هایی که از او باقی مانده است گفته است:«ما آریایی و هخامنشی»هستیم و صحبت از نژاد نکرده و پس از کلمهء آریایی کلمه‏ هخامنشی را به آن اضافه کرده است.

      در اوستا نیز صحبت از آریایی‏ها هست ولی هیچ‏وقت مشخص نشده است که‏ آریایی‏ها چه خصوصیاتی متمایز از دیگران داشته‏اند.احتمالا کردار نیک‏ و رفتار نیک و گفتار نیک علت اصلی پیشرفتشان بود ولی شکی نیست که اسب‏های‏ خوب که بسیار مورد توجه ایرانیان بود و غالبا نام بزرگانشان ترکیبی با کلمهء اسب است و گردونه‏های پرقدرت که در«گات‏ها»بارها ذکر آن رفته و مهر داریوش نیز آن پادشاه را سوار بر چنین گردونه‏ای نشان میدهد و نیزه‏های بلند و کمان‏هایشان موجب پیروزی آنها گردیده است.

      ولی ما میدانیم که آشوری‏ها نیز با همان گردونه‏ها شهرها را مسخر میکردند و مردم آن شهرها را به اسارت میبردند.باید بگوییم قوم پارسی توانست بزودی‏ روش‏های جنگی با گردونه را از همسایگانش بیاموزد و چون اسب‏های خوبی‏ داشت موفق شد به آسانی بر آنها برتری یابد.

      ولی کلمهء آریایی را نمیتوان به آسانی به کلمهء نژاد چسبانید و شاید بتوان گفت آریایی‏ها قبایل بزرگی بودند که در ابتدا مرکزشان در اطراف‏ دریاچهء آرال و در آسیای مرکزی بود و بتدریج به نسبتی که زادوولد آنها زیاد میشد بطرف افغانستان و هندوستان سرازیر شدند و عده‏ای از آنها بطرف‏ سواحل جنوبی دریای خزر رفتند و بقیه پس از عبوراز درهء سند در نتیجهء فشار اقوام دیگری مانند تورانیان که در پشت سر آنها می‏آمدند خود را از حاشیهء جنوبی کویر لوت به ناحیهء فارس و خوزستان رسانیدند و در نتیجه پیدا شدن‏ عواملی موفق شدند تمام آسیای مرکز غربی را زیر فرمانروایی خود بیاروند. ولی تمدن این مردم را از تمدن مردمی که از هفت هزار سال پیش در ایران زندگی‏ میکردند نمیتوان مجزا کرد و این مطلبی است که پس از تحقیقات بیشتری‏ در نواحی شرقی ایران روشن‏تر خواهد شد.

      بهرحال قصور میکنم در حال حاضر صلاح در این باشد که منحنی‏های‏ زیبایی را که در نقشه پروفسور گیرشمن ورود پارسی‏ها و مادی‏ها را از قفقاز بطرف کرمان و تخت‏جمشید نشان میدهد برداریم و ابتدای آن منحنی‏ها را در میان دو شهر«یاکسارت»و«اکسوس»قرار دهیم و یک‏شاخه آنرا بطرف سواحل‏ جنوبی دریای خزر برده شاخه دیگر را بسوی درهء پنجاب بکشیم و از آنجا منحنی دیگری از حاشیه کویر لوت بطرف فارس و خوزستان نقش کنیم ولی‏ مسایل تاریک در این مورد بسیار زیاد است و باید باز راجع به آن صحبت کرد.

      ویرایش از سوی Mehrbod : 09-04-2012 در ساعت 11:45 PM

    2. 3 کاربر برای این پست سودمند از Kaveh گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (08-15-2012),Russell (08-15-2012),sonixax (08-15-2012)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. پاسخ: 38
      واپسین پیک: 07-10-2015, 04:13 PM

    کلیدواژگان این جُستار

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •