پیکی از کاربر راسل چشم مرا جای دیگر گرفت:
نگر دوستان چیست، احساسهای ما چگونه فرگشتهاند و اینکه آیا میتوانیم "احساس" را جدا از خود "هوش" بدانیم که بگوییم یکی بی دیگری نمیتواند فرگشته باشد؟نوشته اصلی از سوی Russell
پیکی از کاربر راسل چشم مرا جای دیگر گرفت:
نگر دوستان چیست، احساسهای ما چگونه فرگشتهاند و اینکه آیا میتوانیم "احساس" را جدا از خود "هوش" بدانیم که بگوییم یکی بی دیگری نمیتواند فرگشته باشد؟نوشته اصلی از سوی Russell
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
بد نیست یک تعریفی هم از احساس داشته باشیم، شوربختانه در پارسی واژگان خوبی برای آن نداریم:
سُهش (sensation):
سُهش احساسهای پنجگانه یا بیشتری میباشند که دادهرسانی میکنند.
احساس واکُنشیک (emotion):
احساسهایی که در برابر رویدادها رخ میدهند، برای نمونه ترسیدن از سدا بلند؛ شاید همان directives
احساسهای درونی (feeling):
احساسهایی که بخوبی شناخته نیستند، ولی میدانیم که بازه زمانی گستردهتری را دربرگرفته و میتوان احساسهای دوستی، عشق، لذت بردن از کار و .. را در دسته آن داد.
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Anarchy (08-13-2012),iranbanoo (06-10-2013),Russell (08-13-2012),sinasharrr (06-05-2015),sonixax (08-13-2012)
یک چیزی هم مطرح است باسم Emotional Intelligence که بیربط نیست اینجا بحث کنیم.
آره من هم بگمونم جدا نیستند.
من یکم دراینباره خوندم بنظرم موضوع خیلی جالبی اومد احساسات جالبه که خیلی تا همین قرن پیش در فلسفه هم روی احساسات و چیستی اون کار نشده.خیلی چیز پایه ای هست و باصطلاح bed rock بوده و بعد او بحث نبوده.
یک جنبش خیلی تاثیر گذار قرن بیستم جنبش مثبتگرایی منطقی بوده.معروفترین فرد اون هم میشه گفت A.J.Ayer بوده.که هنوز هم کتابش از پر ارجاعترین کتابهاست.
در این جنبش سعی کردن منطق رو از احساسات جدا کنند.کاری که خیلی جالبه و در واقع علم هم همین کارو میکنه در جدا کردن Fact و Value.که البته نشد اینکار رو بکنند و امروز خیلی با این جنبش مهربون نیستند ولی بنظر من خیلی خیلی جالب هست.در این کاری که جناب Ayer کرد اخلاق هم رفت جزءی از دسته احساسات.در این دید یک کاری خوبه یعنی بقول خودشون "هورا" و یکاری بده یعنی "اَه".
از اینجا بفکر میافتند که احساسات ما چقدر مهم هست و همینطور ناشناخته،بقول نیچه میگه انسان به اونچیزی که از همه بهش نزدیکتره بیتوجه تره.
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
یک چیزی هم داریمدر انگلیسی که البته در فارسی هم به همین شکل اومده باسم Mood،که با خود Emotion فرق میکنه.مثلا میگیم من تو مد فلان چیز نیستم،یا امروز در مد خوبیم.
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
اتفاقا به mood هم در پارسی میگیم حس!
امروز تو حسش نیستم = I am not in the mood today
درد حس میکنم = I am sensing pain
احساس خرسندی میکنم = I am feeling happy
احساسی برخورد کرد = Behaved emotionally
نمایشِ ِ احساسبرانگیز بود = The play was stimulating
دختر احساساتییه = She's sentimental
واژگان «شور» و «برانگیزش» و .. را باید کم کم جایگزین این "احساس"ها کرد!
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)