اگر هم فرگشتی در کار بوده باشد، بیشتر درباره گرایش است نه خود دین. برای نمونه "گرایش به ترسیدن از چیزهای ناشناخته و پناه بردن به گروه"
چنین گرایش بخوبی در ساختار دین جا میافتد: از چیزهای موهوم و بیرون از کنترل، بگوییم در گذشته زمین لرزه، آذرخش، آتشفشان و امروز مرگ،
ما به گروه پناه میبریم و زیر یک پرچم خودمان را آماده رویارویی میکنیم. دین نیز همین ابزار میشود که ما خودمان میسازیم برای خودمان که زیر آن احساس
امنیت و دلخوشی کنیم. در گذر زمان ولی از دین هم مانند هر چیز دیگری دستهای پیدا شدهاند که راه دُژسود (سوء استفاده) بردن را آموخته و از دیگران بهرهکشی کردهاند.
بزرگترین ترس آدم امروزین هم "مرگ" است، خوشبختانه بسویی میرویم که مرگ هم کم کم به
تاریخ میپویندد و با فراهم شدن نامیرایی یا دستکم دراززیوی، این گرایشها نیز ارزش خود را از دست میدهند.