شاید اینجا ترس اندکی گمراه کننده باشد و واژه «درد» بهترین بازگوکننده؛ در پیکهای 14 و 15] همین جستار در اینباره پیشتر نوشتهام.
زمانیکه کس میخواهد باورهای خود را "بازنویسد"، از دید فیزیکی براستی باید درد کشیده و با هزینه کردن انرژی و زمان ساختار مغزیاش را بازنویسی نماید.
ترس در اینجا میتواند یک فرآیند دُومینی (secondary) باشد از همین درد فیزیکی.
آسانترین رویکرد برای هر کس این است که با همان باورهای کودکی و پیشفرضی که به او داده شده زندگی کند، مگر آنکه "براستی" نیاز به بازنگری رود.
اکنون چگونه میتوان از این نکته برای گسترش خردگرایی سود جست را نمیدانم، آیا میتوانیم بگونهای فرآیند بازنویسی باورها را آسانتر کنیم؟