پرکردن جاهای تهی و خالی از خویشکاری و وظایف ما نیست.
آموزش اینکه خدا نیست و چرا اسلام دینی ضدبشری و بدردنخور است مانند دادن ماهی است، آموزاندن اینکه هر چیز را بایستی نخست از فیلتر گمان (شک) و منطق رد کرد مانند ماهیگیری.
اگر کس آموخت که برای باور به چیزی که نیست نیاز به فرنود است و برای ناباوری به چیزی که نیست نیاز به هیچ، آنگاه فردا کسی نمیتواند ذهن او را
با چیزهایی که نیستند (=مزخرفات، مقدسات، ..) پر کند. ولی اگر تنها آموخت که دین بد است، فردا میتواند در دام ماوراالطبیعه و هزار و یک تور دیگر بیافتد.
پیوند میان ناخداباوری و اخلاق بسیار تنومندتر از اینهاست، از روی این فرنود ساده که زمانیکه دریافتیم خدا نیست، همه چیزی
که خواهیم داشت این جهان است و کردار خودمان، پس تنها پایبندانی و بیمه برای داشتن زندگی خوب این است که اخلاقی رفتار کنیم.
داشتن یک نمونه عینی از کسی که بیدین بودنش خطرناکتره خوبه.
دقیقا برای همینکه پس از درآمدن از چهارچوب ذهنی روشن نیست کس چکار میکند است که نیاز به آموزش منطق (ماهیگیری) بجای روشنگریِ دینیِ تنها میرود.






































آغازگر جُستار












پاسخ با گفتآورد