البته این از دیدگاه فهم و دانش طرف مقابل مفید است،یعنی وقتی یقین بخدا و آموزه های دین را کنار بگزارد باید جاهای خالی را از نو پر کند و در این میان حداقل شانس این هست که برخی از این داده ها با داده های خردمندانه جایگزین شوند.
ولی اگر از نظر عملکرد بخواهیم نگاه کنیم،دیگه بحث سر این حرفها نیست،بحث سر این است که محافظه کار باشیم و بگیم همین که هست خوب است حداقل یک چیزهایی را از اخلاق رعایت میکنه.یا اینکه درسدد تغییر باشیم و ریسک کنیم برای اینکه فرد اخلاقی تر و خردمندتر بشه.یکسری افراد هستند که از نظر زیان بدیگران بهتر است در همان چهار چوب فکری بسته خود بمانند تا اینکه چهارچوب را برایشان بشکنیم،اگر اینکار رو میکنیم حداقل خوب است در ساخت یک ساختار فکری جدید راهنماییشان کنیم که معلوم نیست بعد از درامدن از آن ذهن بسته چه نتیجه ای حاصل شود.
البته در اینجا هم باز تقصیر بگردن دین است که کار را سخت میکند وگرنه اگر از همان اول اینها در معرض افکار گوناگون بدون پیش اوری قرار گیرند اصلن مشکلی نیست که بخواهد حل شود.