دوستان نظرتون در مورد این مقاله چیه؟
اين مقاله از طريق ايميل به دست من رسيده چون مدتي بود كه مقاله سياسي در اين سايت منتشر نشده بود اين را به نيابت منتشر مي كنم . مقاله مال من نيست و آدرس فرستنده اين است :Ahange_Sanat.mag
-oghte_dar_bikaran@yahoo.com
به خواندنش مي ارزد:
نگاهي گذرا به طرحهاي استراتژيک جهان غرب از يکصد سال گذشته تاکنون در قبال سرزميني که کشور ما را نيز احاطه کرده است، ملت ايران را در برابر مسئوليتي بزرگ و تاريخي قرار ميدهد. در اين نوشتار، با اشاره به طرحهاي مذکور از طرح «تصرف هارتلند» تا طرح «تجزيه ايران»، روشن ميگردد که حالت هجومي قدرتهاي غربي نسبت به منطقه و کشور ما در عصر حاضر، امري مقطعي و خلقالساعه نبوده، بلکه بر مبناي استراتژيهاي پيچيده و حساب شده استوار گرديده است.
طرح تصرف «هارتلند»
«سر مکيندر» جغرافيدان بريتانيايي در سال 1904 ميلادي، نظريه تصرف «قلب جهان» (Heart Land) را مطرح کرد. ديدگاههاي وي در کتابهاي «محور جغرافيايي تاريخ» و «حقيقت و آرمانهاي دمکراتيک» تبيين گرديده است. او سه قاره آسيا، اروپا و آفريقا را «جزيره جهاني» (World Island) نامگذاري کرد و محور مرکزي اين جزيره جهاني را به عنوان «هارتلند» (قلب جهان) ناميد. از ديدگاه اين جغرافيدان، «هارتلند» عبارت است از منطقه گسترده اي که از شرق به سيبري غربي؛ و از غرب به رودخانه «ولگا» در روسيه؛ و از شمال به اقيانوس منجمد شمالي؛ و از جنوب به ارتفاعات هيماليا و ارتفاعات ايران و ارتفاعات مغولستان محدود مي گردد. «سر مکيندر» پس از چندي، دامنه غربي «هارتلند» را تا حدود کشورهاي اروپاي شرقي توسعه داد. بر اين اساس، «قلب جهان» منطقه وسيعي است که شامل بخش بزرگي از ايران، افغانستان، آسياي ميانه و بخش مهمي از روسيه مي شود و درياي خزر در ميان آن جاي دارد.
وي در سال 1919 اعلام داشت: «هر قدرتي که بر اروپاي شرقي دست يابد، بر «هارتلند» تسلط مي يابد، و هرکس بر هارتلند (قلب زمين) تسلط يابد، بر «جزيره جهاني» حاکم خواهد شد؛ و هرکس بر جزيره جهاني حاکم شود، فرمانرواي همه جهان خواهد بود».
طرح «تصرف هارتلند» در يکصد سال گذشته مدّ نظر استراتژيستهاي کشورهاي غربي و قدرتهاي بزرگ در مغرب زمين بوده است. پس از تولّد سه ايدئولوژي از درون حرکت مدرنيسم غربي (يعني: ناسيوناليسم، سوسياليسم و ليبراليسم)، هريک از حوزه هاي ايدئولوژيک مذکور در برههاي از زمان با الهام از طرح «هارتلند» براي تصرف «قلب زمين» خيز برداشتهاند و دو بلوک اول و دوم در تأمين کامل هدف ياد شده ناکام گرديدهاند و بلوک سوم در حال تجربه کردن تصرف کامل آن برآمده است. و اينک توضيح مطلب: در جريان جنگ جهاني، ارتش مغرور نازي به رهبري هيتلر که نمايندگي «ناسيوناليسم» را بر عهده داشت، پس از تصرف بخش عمده اروپا، به منظور تصرف «قلب جهان» به روسيه لشکر کشي کرد ولي با مقاومت حريفان قدرتمندش، طعم تلخ شکست را چشيد و بدينسان، ارتش آلمان در سال 1946 با تحمل ناکامي از آن سرزمين باز گشت و سقوط هولناک ايدئولوژي «ناسيوناليسم» و حکومت هيتلر را به تماشا نشست.
در سال 1979 ارتش سرخ اتحاد جماهير شوروي که نمايندگي «سوسياليسم» را بر عهده داشت، به منظور تکميل و توسعه تسلط خود بر «هارتلند» به افغانستان که در اين حوزه قرار دارد و داراي ارزش خاص استراتژيک است لشکر کشي نمود؛ ولي با مقاومت حريف همزاد خويش يعني جهان غرب که نمايندگي «ليبراليسم» را بر عهده داشت با همکاري «کمربند سبز اسلامي» زمين گير شد و در فاصله سالهاي 1988 و 1989 مجبور به عقب نشيني از افغانستان شد. اتحاد جماهير شوروي دو سال پس از اين حادثه، در سال 1991 سقوط کرد و امپراطوري «سوسياليسم» متلاشي گرديد.
اينک بخشي از جهان غرب به عنوان مظهرايدئولوژي «ليبرال دموکراسي» يکّه تاز ميدان شده و در پناه قدرت و ثروت هنگفت خود و پس از شکست دادن دو حريف همزاد خويش، در صدد برآمده است تا سيطره خود را بر «هارتلند» به عنوان کليد فتح جهان، به کمال برساند.
طرح تجزيه ايران
در پرتو آنچه گذشت، راز طمع ورزيدن تنها بلوک بازمانده از سه حوزه ايدئولوژيک غرب نسبت به کشور بزرگ ايران به خوبي روشن مي گردد. اين سرزمين پهناور علاوه بر اينکه بخش مهمي از «قلب جهان» را تشکيل ميدهد، داراي ويژگيهاي منحصر به فردي است که بر طمعکاري قدرتهاي سرمست در عصر حاضر افزوده است. بر مبناي يک نظر کارشناسي، کشور ايران با شش حوزه ژئوپوليتيکي به شرح ذيل ارتباطي تنگاتنگ دارد:
1ـ حوزه قفقاز و آناتولى (ايران، ارمنستان، گرجستان و روسيه)
2ـ حوزه درياى خزر (ايران، تركمنستان، قزاقستان، روسيه و آذربايجان)
3ـ حوزه فلات ايران (ايران، پاكستان و افغانستان)
4ـحوزه آسياى مركزى (ايران، تركمنستان، قزاقستان، ازبكستان، قرقيزستان و تاجيكستان)
5ـ حوزه درياى عمان و اقيانوس هند (ايران، پاكستان، هند، عمان و امارات متحده عربى)
6ـ حوزه خليج فارس (ايران، عراق، كويت، عربستان، امارات متحده عربى، قطر، بحرين و عمان).
با توجه به نقش کليدي ايران در امر سيطره بر «قلب جهان»، چشم طمع داشتن قدرتهاي بزرگ به اين سرزمين زرخيز امري آشکار است. اما آنچه بر نگراني صاحبنظران افزوده است، ديدگاه جديدي است که قدرتهاي مذکور براي عملياتي کردن طرح تسلط بر «قلب جهان» از طريق «تجزيه ايران» اتخاذ کردهاند. در اينجا به عنوان مثال، سه نمونه از گزارشاتي را که از طريق رسانه ها منتشر گريده از نظر شما ميگذرانيم:
1. در سند اول که در انگلستان به تاريخ 24 فوريه 2006 پيرامون گزارش روزنامه «فايننشالتايمز» منتشر گرديده با اشاره به پژوهشهاي بخشي از نيروهاي غربي چنين ميخوانيم:
«اين تحقيقات با افزايش نا آراميهاي قومي و مذهبي در عراق همزمان است و به نوشته اين روزنامه، هدف از اين تحقيق، بررسي نقش اختلافات قومي در تجزيه احتمالي ايران است.
«فايننشالتايمز» با اشاره به قوي بودن هويت ملي در ايران ميگويد، «روابط قومي در اين کشور به خاطر تنوع قوميتها و زبانهاي مختلف پيچيده تر از عراق است».
2. در گزارش دوم، ضمن بيان ديدگاه «ميشل شوسودفسکي» مدير مرکز تحقيقات جهاني سازي و استاد اقتصاد در دانشگاه اتاوا در کانادا چنين ميخوانيم:
« ... اما چرا مسوولان ايراني ظرفيت توسعه اقتصادي آمريكا را در قالب توسعه نظامي گري به خوبي مورد شناسايي قرار ندادهاند و وارد معركهاي شدهاند كه نتيجه آن به شرح زير است:
1. رشد مجتمعهاي نظامي و صنعتي آمريکا در قالب توسعه نوين اقتصادي.
2. آزمايش سلاحهاي جديد در مصاف با ايران.
3. تسلط بر اقتصاد خاور ميانه و اقتصاد کشورهاي آسياي شرقي و تسلط بر انرژي آسياي ميانه و خليج فارس.
4. فرا رفتن وضعيت ايران از اپوزيسيون قانوني داخلي و فراهم شدن ايفاي نقش براي اپوزيسيون بر انداز خارجي.
5. فعال شدن محوريت تجزيه طلبي با محوريت قومي، عقيدتي.
3. در گزارش سوم چنين آمده است:
در تير ماه سال 1383 كنفرانسى تحت عنوان «ايران، زمان روى آوردن به نگرشى تازه» توسط شوراى سياست خارجى ايالات متحده در واشنگتن و با حضور بيش از 300 نفر از نظريهپردازان و استادان برجسته علوم سياسى برگزار شد. در اين كنفرانس قرائت گزارش شوراى روابط خارجى در مورد نحوه مواجهه با ايران به عنوان مهمترين بخش كنفرانس مورد توجه محافل سياسى و رسانههاى بينالمللى قرار گرفت. گزارشى كه با مديريت و نظارت «برژينسكى» و «رابرت گيتس» تهيه شده بود.
در اين کنفرانس، ويژگيهاي منحصر به فرد ايران در منطقه بيان گرديده و به منابع سرشار نفت و گاز آن به شرح ذيل اشاره شده است:
مواهب عظيم طبيعى ايران كه تقريبا 11 درصد ذخاير نفتى جهان را در خود جاى داده و دومين منبع بزرگ گاز جهانى است ايران را به بازيگرى با نقش غير قابل انكار در عرصه اقتصاد جهان تبديل كرده است.
تهيهكنندگان اين گزارش در نتيجه گيرى مباحث ارايه شده در اين گزارش يادآور مى شوند: ما در برابر ايران دو راه بيشتر در پيش روى نداريم:
1ـ تغيير حكومت با جنگ سخت
2ـ راهبرد جنگ نرم همراه با تعامل درگيرى تماس محتاطانه و گزينشى و اتخاذ سياست تشويق و تهديد راهبردى كه اصول آن در طرح فروپاشى شوروى تعريف و تجربه شده است كه برخى از آن محورها توسط «زوگانف» رئيس مجلس روسيه «سرگئى بابورين» معاون رئيس مجلس «تيخونف» نماينده دوما «ايلوخين» رئيس كميسيون امنيت مجلس روسيه و «ياكوفلف» دستيار ويژه و مشاور ارشد گورباچف بيان گرديده است كه به مناسبت موضوع بحث، به برخى از اين موارد اشاره مى نماييم:
1ـ سازماندهى يك ستون پنجم در سطح مقامهاى بلند پايه شوروى
2ـ ايجاد چتر حمايتى قوى براى حمايت از عوامل مذکور
3ـ دميدن در تنور اختلافات داخلى و بروز جنگ قدرت ميان گورباچف و يلتسين
4ـ ديكته كردن تجزيه طلبى و استقلال جمهورىهاى بالتيك
5ـ تحريك اقوام و مذاهب و اشاعه تجزيه طلبى ... ».
رسالت تاريخي ايرانيان
اينک پس از آشکار شدن عمق اهداف قدرتهاي بزرگ جهاني در قبال کشور ما که چونان دژي استوار در يکي از حياتي ترين مناطق «قلب جهان» قرار دارد، رسالت تاريخي ملت بزرگ ايران در حفظ وحدت کلمه به خوبي روشن ميگردد.
از سويي ديگر وظيفه مسئولان کشور در توزيع عادلانه ثروت و رسيدگي کامل به مشکلات فرهنگي ، اقتصادي و اجتماعي اقوام ايراني و اقليتهاي مذهبي، سنگينتر ميشود.
نکته قابل توجه ديگر در اين زمينه اينست که اين هنر يک حکومت نيست که قدرتهاي بزرگ جهان را عليه کشور خود متحد کند. شرايط کنوني، انسان را به ياد ذکاوت پيامبر بزرگ اسلام (ص) مي اندازد که در شرايطي مشابه، قرارداد صلح حديبيه را زمينه ساز فتح باشکوه مکه قرار داد.
سخن ديگر اينکه قدرتهايي که خواستار تجزيه ايران هستند بايد بدانند اين کشور سرافراز در طول تاريخ هزاران ساله خود، در برابر طوفان هجوم اسکندرها، چنگيزها و برخي از سلاطين تازي هرگز محو نگرديده و نخواهد گشت و پيمان برادري اقوام ايراني به خواست خداوند، جاودانه خواهد ماند.