ابولاشی با شتاب خدمت امام نقی (ع) رسید.
امام کظم غیظ کردند و به روی مبارک نیاوردند که دردشان گرفته بود، پس شبانه به خانه ابولاشی وارد شد و خدمت زن ابولاشی رسید!
ابولاشی که جرات حرف زدن نداشت، همچنین نمیتوانست خدمت زن امام برسد، در عوض خدمت زن همسایه امام نقی رسید!
شوهرِ زنِ همسایهِ ‫#‏نقی‬ اینا که از هیبت ‫#‏ابولاشی‬ واهمه داشت، در جواب خدمت زن پسر خاله ابولاشی رسید.

این چرخه سالها ادامه یافت و تا آنجائی پیش رفت که هیچ کس پدر واقعی خود را نمیشناخت،
و از همان زمان باب شد که مسلمانان همدیگر را "برادر" یا "خواهر" خطاب میکردند!

-------
از کتاب ریشه های ‫#‏انقلاب‬ سامرا، بخش چگونه ۱۴۰۰ سال چپاندند و هنوز مردم طلب میکنند