سفسطهی اول: مساله این نبود که ما میتوانیم در برابر روسیه مقاومت کنیم یا خیر؛
مساله عمل نسنجیده و از روی توهم بود. ایران پس از دورهی اول جنگهای ایران و روسیه
و پذیرش عهدنامهی گلستان، به وضوح توان جنگی دیگر را نداشت، از سویی روسیه در
درگیری با عثمانی و عثمانی در درگیری با اروپا و روسیه، تقریبا توجهی به ایران نداشتند.
همهی قرائین و «واقعیت»ها، که فقط کوری مذهبی میتوانست مانع دیدنِ آنها
شود، نشان از این داشتند که ایران نباید جنگ را بیاغازد. خود فتحعلی شاه هم مایل به
شروع مجدد جنگ نبود، چرا که هتا آن شاه ابله زنباره نیز خوب میدانست که هیچ پیروزیای
در انتظار او نیست، اما نمیتوانست در مقابل فشار روزافزون روحانیون مقاومت کند، چرا که
تهدید به جهاد کرده بودند و هر آن تاج پادشاهی و حرمسرای خویش را در خطر میدید.
اگر تعجب میکنید که چطور ممکن است حماقت مذهبی این اندازه عمیق باشد، باید
بگویم نمونههایش بسیار پرشمار هستند؛ در جنگهای صلیبی، کشیشها و اسقفهای خرفت
پس از شکستهای متوالی سپاه صلیبیون از مسلمانان، چندهزار کودک را به بهانهی اینکه
آنها «پاک و معصوم هستند و شمشیر و تیر و نیزه بر آنها کارگر نیست» به کارزار فرستاندند،
برای همه غیر از باایمانها، نتیجه کاملا قابل پیشبینی بود!
خلاصه اینکه در پایان این جنگهای دوم اگر نبود آن سردار باکفایت ایرانی، شاید نیمی از ایران
به تصرف روسیه درمیآمد، چنانکه اسناد تاریخی نیز نشان میدهند که سپاه روسیه قصد
تصرف پایتخت و تمام بخش شمالی کشور را داشت!
سفسطهی دوم: گذاردن ِ حرف دیگرانی که من نمیدانم کیستاند در دهان ِ من! چه کسی
اینجا گفته که فقط بازماندههای اسلام و تحجر است که عامل پسرفت کشور شده است؟
من دقیقا کجا این را گفتهام که آن را به سخره میگیرید؟
و دقیقا به خاطر نگاه به همین فضاحتهای تاریخی برآمده از جهل دینی و
حکومت شاهان ابله است که ما به آنها بطور کلی بیاعتماد شدهایم و
بار دیگر حاضر نیستیم زمام امور را به دست ایشان بسپاریم. این جسارت
شگرفی میطلبد که شما از مردم بخواهید که پس از آن فضاحتها بار دیگر
به آخوند و کشیش اعتماد کنند. دو مورد از این فضاحتها را مثال آوردم، اگر
خواستید بگویید، من بیشمار از این موارد در خاطرم دارم، البته اگر نخواهید
بگویید که مدرنیته و حکومت لیبرال و چپ هم فلان فضاحت را بار آوردهاند!
در آن مثالی که آوردم هم همگی دقیقا همین نقشها را بازی کردند خب!
حالا چرا ایران داشت به سوی نابودی کامل( یعنی همان چیزی که شما
در ترس از آن، پیشنهاد بازگشت به سنت را میدهید) میرفت؟!
اول آنکه من هرگز این را نگفتهام و با واردات فرهنگ همیشه مخالف بودهام.
دوم آنکه چه کسی گفته جامعهای که دکتر و مهندس داشته باشد، مرد جنگی
نمیتواند تربیت کند؟
اینجا من درست نفهمیدم کدام بخشاش کنایه است و کجایش استدلال
مستقیم است، اما اگر بند اول سخنِ شما استدلال مستقیم است در تضاد
کامل با سخن دیگریست که در همین پست گفتید:
--------------------------------->اینکه ایرانی از روس و انگلیس شکست بخورد سرنوشت اوست، تنها راه ما پذیرفتن این سرنوشت تاریخی و با شرافت به آن تن در دادن است.
به حداکثر رساندن این رشد در گرو آموختن از قرنها آزمایش و خطای مداوم پیشینیان است نه پشت کردن به آن و از نو همهی اشتباهات را شخصا و راسا مرتکب شدن!
پ.ن: اگر این زبانآوریها را من در پستهایم داشتم، محکوم
شده بودم به خطابه ادبی ایراد کردن.


















































پاسخ با گفتآورد