• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 35

    جُستار: خویشتنداری (خودآگاهی، انگیزش‌ها، ...)

    Threaded View

    1. #22
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سارا نمایش پست ها
      با این درکی که شما از شعر دارید پس حق دارید که مرا یاوه گو و بی منطق بخوانید بهتان حق می دهم :)
      فکر نمی کردم تا این حد با دنیای شعر و ادبیات بی گانه می باشید چون شما یک پارسیگر (!) هستید و ریشه ی واژگان را خوب می دانید و خوب با کلمات و حروف مانوس می باشید !
      مثل ابری که باریدن نمی داند شما هم پارسی را خوب می دانید ولی از سرودن و سرایش هیچ نمی دانید.
      نه هیچ میانه‌ای با خودفریبی ندارم و چامه هم تا اندازه که راهی را روشن بنماید, خوب است. برای نمونه چامه‌هایِ
      فرزان خیام به دل مینشینند چون اگرچه واقعیت تلخ را بازمیگویند, ولی در کنار آن پند و اندرزهای هوشمندانه نیز دربر دارند.




      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سارا نمایش پست ها
      می خواستم یک اعترافی کنم در مورد داستانِ اجازه گرفتن از شما برای گذاشتن این شعر! تاکنون من کلی اینجا شعر و غزل و دوبیتی گذاشتم بی هیچ اجازه ای چرا باید برای گذاشتن این شعر از شما اجازه می گرفتم؟ و چرا مدام هم باید درخواستم را تکرار می کردم؟ من تعمدا از شما اجازه خواستم و چون اهمیتی نمی دادید مدام تکرار کردم تا به پاسخ "نمی دهم " از جانب شما برسم و البته شعر را هم پیشاپیش نوشته بودم و آماده ی پست شدن بود!! همانطور که خودتان هم حدس زده بودید بدیهی بود که شعر را می گذارم حال چه با اجازه ی شما و چه بی اجازه ی شما ولی من فقط بدنبال گرفتن "نه " بودم تا به اصطلاح "نافرمانی " کنم و شعر را بگذارم چرا که مطمئن بودم شما آن را به فال نیک می گیرید و بخودتان می گیرید که شما مسبب آن بودید و "مربی " این رفتار من و بعد هم که فرمودید باید "پُر دلی" را هم به بنده بیاموزید!! دقیقا رفتار یک مربی با شاگردش ! حتما می دانید که ریشه مربی از "رب" هست و در حقیقت شما خود را "رب" دانسته بودید که ارباب وار با بنده اش حرف می زند و او را آموزش می دهد! راستش را بخواهید همه ی این چیزها را پیش بینی کرده بودم قبل از اینکه برای گذاشتن آن شعر کذایی از شما اجازه بگیرم! چون قبلش مدام بابت بندگی خدا و قلدر محله و اینکه بی اجازه اش نباید کاری کرد و آزادی را می گیرد کلی سخن گفته بودید. از اینرو من خواستم این اختیار بودن یا نبودن آن شعر در این تاپیک را به شما بدهم و شما حاکم باشید و حکم دهنده بر نوشتن یا ننوشتن شعر و شما حاکم و صاحب اختیار شدید و عجب حاکمی هم شدید !! چیزی شبیه همان قلدر محله اتان!! به من اجازه ندادید تا نافرمانی کنم و بعد خرسند از فتحتان نوید ِ آموزش بیشتر را به من دادید و مانند خداوندگاری که با بنده اش سخن می گوید با من تکلم کردید. این یک شبیه سازی کوچکی بود از خدایی که شما متصورش هستید (قلدر محله) که عجیب شبیه خودِ شماست !! شما را جای خدا نشاندیم و جز قلدر محله چیزی ندیدیم:)
      در این بازی شما از همان آغاز بازنده بوده‌اید, چون جنشب من از جنس بُرد-بُرد بوده است. شما خواه خواه خواه ناخواه نافرمانی
      کرده‌اید و این نافرمانی اکنون میتوانسته خودآگاهانه و خودخواسته و پیشبینانه بوده باشد, میتوانسته نه. در هر دو چهره, برآیند
      رفتار شما همسو با خواسته‌یِ من بوده و در این میان اینکه شما چه انگیزه‌ای داشته‌اید دگرسانی‌ای در این برآیند نمیدهد.
      پس اگر خودآگاهانه نافرمان بوده‌اید, دست مریزاد و آفرین. اگر ناخودآگاهانه نافرمان بوده‌اید, باز هم آفرین و دست‌مریزاد.


      --
      شما نیز بایستی بپذیرید کسیکه یکسره بنده بنده میکند و از فرمانبرداری برای خدا و نمیدانم خم و
      راست شدن در برابر او میگوید و می‌سراید و بجای پرداختن به واقعیت‌ها, با شعر و نمیدانم عشق خدا سرگرم است را نمیشود جدی و همتای خود گرفت,
      پس اگر احساس میکنید از بالا به شما فرونگریسته میشود, احساس بیجایی نیست, ولی یکبار دیگر, چرایی آنرا در همان رفتار خودتان بایستی بنگرید.¹



      بگوییم, همانجور که من گداها و بی‌خانمانهای از جامعه زده و گریخته‌یِ پیرامونم را جدی نمیگیرم,
      گرچه بسیاری از آنان در نادانی خود خوش‌اند و گرچه تن و پیکرشان با بی‌توجهی و نادانی رو
      به تباهی میرود, ولی میبینم که ذهنشان آرامتر از بسیاری از بگوییم مردم کارکژخو (workaholic) است.






      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سارا نمایش پست ها
      بگذریم در این داستان شما خیال کردید که محیط بر جریان هستید در حالی که محاط بودید!
      من در این بازی کهنه‌کارم و آماجم گرچه برخاسته از سرگرمی, ولی همچنان چیز دیگری‌ست.
      اگر ژرفتر بیاندیشید در رفتار پیش و پس خودتان یک تغییر میبینید و اگر توانستید این تغییر را نام ببرید میتوانید هم به آماج من پی.




      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سارا نمایش پست ها
      راستش جناب مهربد یا بهتر است شما را ارباب مهربد خطاب کنم چرا که بیشتر مسرورتان خواهد کرد! من در همان فروم هم میهن گشتی زدم و برخی از پست هایتان را خواندم و جز تنفر و تحقیر مسلمانان و دین اسلام هیچ چیزی ندیدم!! رفتار متکبرانه اتان و نگاه ِ از قله به ته دره اتان صدای همه را در آنجا در آورده بود! نظراتشان راجع به شما خیلی خواندنی است :
      بیشتر آنان خب سوگیر‌ اند و از من که کاسه کوزه‌یِ
      خودفریبی‌اشان را بهم ریختم روشنه دل خوشی نداشته‌اند.

      دست دیگر کسان بسیاری هم بوده‌اند که در برستایش و هتّا مهر و نیکخواهی من نوشته‌اند.

      پس کدام را بپذیریم؟ به احتمال بالا نه این و نه آن.





      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سارا نمایش پست ها
      راستش همه آنجا از دست تمسخرها و تحقیرهای شما شاکی بودند هرچند من به آنها غبطه می خورم :)) می دانید چرا ؟ چون باز آنها را آنقدر آدم حساب کرده اید که تحقیرشان کنید ولی مرا که از همان اول گفتید نیازی به تحقیرم نیست وقتی خودم با گفتن "بنده " و "این حقیر " خودم را کوچک می کنم!! در حقیقت منظورتان این بود که تو که حقیر و خوار هستی دیگر چگونه تحقیرت کنم، نه ؟
      نه فَردید من این بود که گیر شما نادرست است که ما شما را کوچک‌ کرده‌ایم و
      این کوچک شدگی شما احساسی بجا است, ولی کننده‌یِ آن خودتان میباشید.



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سارا نمایش پست ها
      راستی یک سوال اینکه از "بنده " زیاد استفاده می کنم نکند برای شما این گمان بوجود آمده است که بنده ی شما هستم و شما خداوندگار من ؟؟
      شما بنده‌یِ بخشی از مغزتان میباشید که فرایافت خدا باشد
      و خودآگاهی‌تان توان ایستادگی چندانی در برابر این بخش ندارد.

      تراز خودآگاهی در مردم بسیار بالا و پایین دارد, اندک‌شماری بسیار خودآگاه‌اند, مانند من, و فزون‌شماری بسیار ناخودآگاه‌ اند,
      مانند کسانیکه هرگز در اینجور سخنگاه‌ها نمیابید. اینان اکنون یا در باشگاه سرگرم دمبل زدن‌ اند یا دارند کوهنوردی میکنند یا
      رمان میخوانند یا از نردبان ترقی بالا میروند و رویهمرفته خودآگاهی آنچنانی ندارند که بخواهند به چیزهایی که من و شما میاندیشیم هرگز بیاندیشند.

      پرستش در اینجا از این خودآگاهی میزند و میکاهد چون کس بجای پشتگرمی به خود,
      به پشتگرمی به چیزی بیرون از خود (ولی در حقیقت درون و همان ناخودآگاه خود) دست میآوزید.





      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سارا نمایش پست ها
      یک سوال ، چرا اصلا با بنده بحث می کنید؟ نکند دلتان برای بحث با مسلمانان تنگ شده است حالا که امکان حضور در هم میهن را ندارید و اینجا هم که مسلمانان بسیار بسیار اندکند و نادر! حال که یکی از گونه های نادر این فروم را دیده اید آمده اید تا هم انتقام از اسلام بگیرید و هم از هم میهن! اینطور نیست ؟ ولی یک سوال اینهمه مدت جناب mbk اینجا بودند چرا با ایشان بحث نمی کردید؟ یا مسلمانان دیگری هم بودند چرا با آنها چندان کاری نداشتید؟
      نه من دسترسی به هم‌میهن که دارم و تازه همان دیروز پریروز جُستاری پیرامون "فندآوری" آغازیدم: پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا میرویم؟

      تازه میتوانید ببینید که چه اندازه هم از دیدن من شاد‌ اند (بوارونه‌یِ گفت‌آورد‌هایِ
      بالا) و چه شمار هم پارسیگویی میکنند (به کوری چشم آنها که نمیتوانند ببینند).




      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سارا نمایش پست ها
      حقیقتا چرا ؟ برای اینکه فکر می کنید من موجودی خوار و خفیف هستم و در مقابلِ شما بنده ای بیش نیستم ؟ واقعا همان قلدر محله هم شمایید !
      در برابر من که خب یک بنده به شمار میروید, مگر جز این است؟
      مگر جز این میخواهید؟ سرانجام بنده‌اید و خداپرست, یا که نه؟




      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سارا نمایش پست ها
      در عالم معنا ، بین دونفر هرکس را که مهربانتر باشد مولا (خداوندگار) می نامند و آن دیگری را که مهربانیش کمتر است بنده (عبد) . بعبارت دیگر از بین دو نفر آنکس که دیگری را بیشتر از آنچه که خودِ شخص دوست می دارد دوست بدارد همانا او مولا و سرور خواهد بود .........
      اینها پیوندی به مفهوم‌هایِ ارباب و بندگی در جهان راستین ندارند. ارباب کسی‌ست که فرمان میدهد, برده کسی‌ست فرمان میبرد.
      اکنون ارباب‌هایِ مهربان داریم که نرمخوتر‌اند و بهتر فرمان میدهند, ارباب‌هایِ سخت‌گیر داریم که تازیانه هم میزنند.

      ارباب و بنده اینجا در تراز "کنترل"شان روی دیگر واکرانده (تعریف) میشوند.

      در نمونه‌یِ شما با دستکاری این مفهوم‌ها میکوشند "ذهن را گیج کرده" و پس از گیج کردن
      آنچه از پیش میخواهند را در جایگاه حقیقت القاء نمایند. در حقیقت این یک ترفند بسیار کهنه‌ است
      و اگر در سرچشمه‌هایِ آن بجوییم, در کهن‌ترین آموزه‌ها, به زیرکانه‌ترین آنها خواهیم رسید.

      برای نمونه این پاره‌گفتار zen را برنگرید:


      A monk asked Zhaozhou to teach him.
      Zhaozhou asked, "Have you eaten your meal?"
      The monk replied, "Yes, I have."
      "Then go wash your bowl", said Zhaozhou.
      At that moment, the monk was enlightened.



      راهبی از ژائوژو درخواست که او را بیاموزد.
      ژائوژو پرسید: آیا خوراکت را خورده‌ای؟
      راهب پاسخ داد: آری.
      پس کاسه‌یِ خود را بشوی.
      در آن دم, راهب را حقیقت آشکار شد.

      --
      این یک نوشته‌یِ بسیار هنرمندانه و زیرکانه از این روش است که تنها "با ناخودآگاه
      سخن میگوید", و ازهمینرو پاسخ آنرا نبایستی در واکاوی خودآگاهانه‌یِ نوشته جست.

      آموزه‌هایِ zen پُر‌ اند از این پاره‌گفتارها که با شکستن الگوهایی که خودآگاه و ذهن
      خردپرداز به آنها خوگرفته, پیام و درونمایه‌یِ سخن را ازراه ناخودآگاه ترامیرسانند.




      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سارا نمایش پست ها
      معنی آن شعر را هم اگر خواستید برایتان می نویسم البته اگر خواستید و تمایل داشتید
      نـه گرایش و خواستن آنچنانی که ندارم, ولی خب بد هم نیست نوشتید یک
      خرده با ترفند‌هایِ ادبیک و زیرکانه‌یِ برادران خودفریب و دگرفریب آشنا میشویم و برای
      نمونه سردر میاوریم که این "عالم معنا" چیست و چگونه است که درویش همه اش
      خوش و سرخوش است ولی ما که باید کرایه خانه را بدهیم و هشتمان گروی نُه‌مان است, نه؟





      پ.ن.
      ¹
      واپسینپ یک آلیس در جُستار کناری «هنجارشکنی» پُربیراه نیست.

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    2. یک کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Secular (10-07-2015)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. ویدئو بلاگ
      از سوی sonixax در تالار تالار سرگرمی
      پاسخ: 213
      واپسین پیک: 12-29-2014, 02:53 AM
    2. سانسور رویا - ( ذهن و روان )
      از سوی viviyan در تالار گفتگوی آزاد
      پاسخ: 1
      واپسین پیک: 01-03-2013, 08:45 AM
    3. ویدئوهای جالب درباره اسلامگرایان
      از سوی Russell در تالار دین
      پاسخ: 3
      واپسین پیک: 12-03-2012, 08:59 PM
    4. برای محرم آماده شوید
      از سوی iranbanoo در تالار گفتگوی آزاد
      پاسخ: 37
      واپسین پیک: 11-24-2012, 11:18 PM
    5. اعدام گرویدگان به سایر ادیان در جمهوری اسلامی
      از سوی sonixax در تالار سیاست و اقتصاد
      پاسخ: 1
      واپسین پیک: 10-08-2011, 06:04 PM

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •