درست این گزاره است:
میگمانم, پس میاندیشم, پس هستم.
نخست از «گمانیدن (= شک کردن)» میاید.
دیگر اینکه شما دستور زبان را با شناختشناسی (epistemology) جابجا گرفتهاید.
سوم اینکه این دریافت دکارت نادرست بوده (یک کژدریافت) و با این گزاره تنها
میتوان گفت که "یک چیزی که میگماند پس میاندیشد, هست (= exists), و
این چیز به نگر میاید «من» باشم".
به دیگر زبان, دکارت کیستی (هویت) را نافرنودانه (illogically) پیشانگاشته است.