Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958
چرا و چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟
  • Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 266

    جُستار: چرا و چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟

    Threaded View

    1. #11
      رهگذر
      Points: 447, Level: 8
      Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
      Overall activity: 8.0%
      بدون وضعیت
       
      هیچ
       
      uncle sam آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Aug 2014
      نوشته ها
      9
      جُستارها
      0
      امتیازها
      447
      رنک
      8
      Post Thanks / Like
      سپاس
      9
      از ایشان 15 بار در 7 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      0 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      من شاید قران رو اشتباهی خوندم. شاید هم زود خوندم. یک روز هنوز آدم متقعدی بودم. داشتم با عشق و شور و حال کتاب مقدسمون رو میخوندم که دیدم نوشته زنانتان رو بزنید. از اونجایی که آدم معتقدی بودم سریع موضوع حق و حقوق انسانی خودم و زن آتی ام به ذهنم رسید. یه لحظه از گستاخی خودم شرمنده شدم. ولی باز دوباره ذهنم رفت روی این ماجرا. تصور کردم که دارم یکی رو میزنم. من تو کل زندگیم کسی رو نزدم. اصلا دست بزنم هنوز در نیومده و همون دو تا دست راست و چپ رو فقط دارم. زورم میومد خودم رو در حال زدن کسی ببینم. از خدا لجم گرفته بود که همچین پیشنهادی رو داده. ولی به روی خودم نمی آوردم تا دچار اون حس شرم نشم. از اونجایی که افکار و اندیشه ها هیچ وقت ازم اجازه نمیگرن و هر گهی که دلشون میخواهد رو میخورند این فکر تو ذهنم موند که در چه شرایطی من میتونم خودم رو مجاب کنم که زنم رو بزنم. رسیدم به کیس خیانت، بازهم دیدم که در اون حالت هم من حق زدن رو ندارم. حتی فرصت نکردم به بی فایدگی زدن و اثرات سوئش فکر کنم. دغدغه من به عنوان یک مسلمان حق و ناحق بود. خیلی ساده، من نتونستم این حق رو از خدا بپذیرم. دست خدا رو پس زدم و گویی که ناگهان رعد و برق به کف دلم خورده باشه دچار تهوع شدم.
      چندی بعد رسما دیگه مسلمان نبودم. خداناباور یا هر چیز دیگه ای هم نبودم. کلا دیگه عقیده ای هم ندارم. الان دلم بطلبه زنم رو هم میزنم. دیگه مسلمان نیستم که نگران حق و ناحق باشم.

      فکر کنم "پیک پاسخ" یعنی "ارسال پاسخ". اگر دارید این رو میخونید یعنی حدسم درست بوده. آخه این اولین پست منه.

    2. 3 کاربر برای این پست سودمند از uncle sam گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (01-08-2015),Robert (01-15-2015),sonixax (01-09-2015)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. پاسخ: 24
      واپسین پیک: 01-22-2018, 09:46 PM

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •