اومانیست «انسان» را در مقام مفهومی رمانتیک و انتزاعی می‌ستاید اما از «انسان‌ها» در قالب گله‌ای بی‌شکل و حالت و فرومایه بیزار است. جدا از عواطف او پیرامون انسان در قالب یک مفهوم خاص و انسان در قالب موجود عام، احساس او پیرامون «افراد انسانی» از همه جالبتر است: او ایشان را چنان سخیف و چندش‌آور می‌یابد که اگر به قدرت برسد دانه‌دانه‌ی آن‌ها را برای حفظ «انسانیت» می‌گذارد سینه‌ی دیوار.