• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 123

    جُستار: می توان عاشق یک روسپی شد؟

    Threaded View

    1. #11
      سرنویسنده یکم
      Points: 27,797, Level: 98
      Level completed: 45%, Points required for next Level: 553
      Overall activity: 99.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      سرگرم
       
      مشغول
       
      Reactor آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      نوشته ها
      1,377
      جُستارها
      9
      امتیازها
      27,797
      رنک
      98
      Post Thanks / Like
      سپاس
      1,641
      از ایشان 2,863 بار در 1,134 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      10 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی حسین نمایش پست ها
      من واقعا دوستش داشتم .میخواستم باهاش ازدواج کنم اما اگر حرکت فنی میکردم دیگه نمی تونستم باهاش ازدواج کنم .برای همین به همون اوایلش اکتفا کردم .
      حالا برات بگم که من احتمال میدم این کار خدا بوده (حالا نخندی بهم ) .قبلا ها که به رابطه با زن اونهم شوهردار فکر میکردم با خودم میگفتم اینها دیگه چه جانورانی هستند! چقدر فلان وفلان هستند تا اینکه یکی از دوستان یک گندی زد و من خیلی پشت سرش بد گفتم که آدم نیست و شرف نداره و از اون چیزها .احتمال میدهم با غرور (خودبینی ) اینکار را کردم و برای همین خدا خواست نشونم بده که تو هم اگه پاش بیفته هیچ گهی نیستی. خودت را نگیر .
      اتفاقا میخندم... چون خنده هم داره. دستگاه ترجمه ات خرابه! اون وقت هایی که مسلمون بودم و طبعا باخدا بودم و بعنوان یک مسلمان واقعی نماز و روزه هام همه به جا بود نه مسلمون تخمی که هردمبیلی دینداری میکنه. همیشه فکر میکردم که اگر قرار باشه خدا به کسی کمک کنه من جزو اولین هام. تا جایی که یادم میاد همیشه هم عین خر تو گل گیر میکردم و کاسه چه کنم چه کنم دستم میگرفتم. هیچوقت هم نمیفهمیدم از کجا میخورم؟
      فکر میکردم همه کارام درسته پس چرا همش خراب میشه؟ تو یک جور سیکل پوچی گرفتار شده بودم
      جات خالی الان که خیلی وقته دین و خدا رو گذاشتم سر طاقچه همش به این فکر میکنم من چقدر کار درستم و اصولا میشه که من هم اشتباه کنم؟
      برخلاف زمان جاهلیت و مسلمانی و این حرفا که همیشه احساس نقص و ترس و تنهایی و بدشانسی (زبونم لال به خدا که نمیتونستم اون موقع از گل پایین تر بگم. مینداختم گردن حکمت و شانس! واسه خودم ماسمالیش میکردم) و از این قبیل احساس ضعف ها برعکس الان خیلی احساس باحال بودن بهم دست میده
      من فکر میکنم همه اش زیر سر همین احساس به وجود خدا بوده.
      این احساس آدم رو ترسو و دست و پا چلفتی بار میاره و نمیذاره آدم دنیا رو همونطوری که هست ببینه و باهاش روبرو بشه.
      همش میخواد آدم رو از دنیای واقعی به یک باغ توهم پرت کنه.
      همین که آدم فکر کنه خدا میخواسته و حکمتی در کار بوده و خدا خودش درست میکنه .... باور به این جملات من رو در زندگی خیلی عقب انداخت
      انسان پیشرو با جامعه همخوانی ندارد هم آهنگی دارد

    2. 3 کاربر برای این پست سودمند از Reactor گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Mehrbod (09-14-2011),Mr.World.Wide (01-26-2016),رویا (12-30-2012)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. پورنوگرافی 18+
      از سوی Nevermore در تالار هماندیشی
      پاسخ: 109
      واپسین پیک: 10-29-2014, 10:00 PM
    2. پاسخ: 2
      واپسین پیک: 11-02-2010, 11:22 AM

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •